| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
به مناسبت کنگره ملی۸۰۰۰شهید استان گیلان:
       کد خبر: 43098
سیدرضا سید دانشسید رضا سید دانش * وقتی مسافری ، مقصدش آسمان باشد ، تو رَدِّپایش را در باران وُ دریا ، چه می جویی ؟ نشانی اش را ، از کوه وُ جنگل وُ صحرا ، چه می پرسی ؟ اصلاً این زمینِ گیج وُ گنگ وُ گرفتارِ روز مرگی ها که سری پرُ مشغله از هیاهو برای هیچ و پوچ دارد ، کجا فرصت می کند ، که رَدِّ پاها را بر جاده ببیند وُ به ­خاطر بسپارد . اگر تو را دلی با شقایق هاست اگر لاله ی وجودِ تو را هم با داغ زاده اند اگر تو را هم چشمانی است که شب های پُرفیض دعا را ، به شعله ی بلندَ آه سحر ، پیوند میزند ، با من بیا تا از ستارگانِ درخشنده ، نشان آن مسافرانی را بپرسیم ، که تنها در یک لحظه ،  در یک دم ، در یک پلک بر هم نهادن ، به کهکشان ، رسیدند و از آن هم برگذشتند ؛  یک شیخی ، عالمی ، اهل دلی ، اهل فضلی ، سالیانی را بر سرِ این مقصود می گذارد که شاید ، عنایتی ببیند و گوشه ی چشمی به او نشان داده شود ، اما این مسافرِ یگانه ی خاکی پوش ، این فانوسقه ی عشق بر کمر بسته ، این تفنگِ معرفت وُ غیرت وُ همت در دست گرفته ، تنها وَ تنها وَ تنها . . . در یک آن ، در یک دم ، در یک لحظه ، برگزیده ی خداوند می گردد ، و بر بالِ فرشتگان ، به رفیع ترین سرزمینِ آسمان سفر می کند وُ مقیم ولایتِ عشقِ الهی می گردد . باری مقامِ شهید وُ شُهدا اینچنین است . حالا کدام واژه ، کدام قصه ، کدام غزل ، کدام قصیده ، کدام تصویر وُ تعبیر وُ تأویل ، جسارت آنرا دارد که تنها حرفِ اوّل نامِ هرشهید را ، به مدح وُ وصف وُ تفسیربنشیند ؟ تو اگر می خواهی بدانی شهید کیست ؟ از کجا می آید وُ به کجا می رود ؛ تو اگر می خواهی رمزی از رازِ این سیاحانِ هفت اقلیمِ آسمان بشنوی ، که چگونه به فتحِ ستارگان وُ کهکشان های نامکشوف می روند ، دلت را ، جانت را ، نفس هایت را ، لحظه هایت را کربلایی کن . از سرور وُ سالارِ این شهدا مددی بگیر ، وَ پای در راه نِه ، که اگر لایق باشی وُ   ذره ای از غبارِ خاکِ شلمچه وُ فَکه وُ مجنون وُ . . . به مشامِ جانِ تو برسد ، از مسافرانِ گمنامِ این کاروانِ بهشتی خواهی بود . که هنوز بانگِ جرس های دعوت گرِ آن ، از هر جای این خاک ، که در ظلماتِ کفر وُ ستم ، فرومانده باشد ، به گوش می رسد . از شهدای ای انقلابِ اسلامی ، تا شهدای هشت سال دفاع مقدس ، وَ از شهدای فناوری هسته ای ، تا شهدای مدافع حَرَم ، فاصله فقط یک بال زدن است . اینان پروانگانِ شوریده وَ سرازپا نشناسِ جان بر کفی بودند وُ هستند ، که شجره ی طیبه ی شان ، آن سلسله ی جاوادنه ای است که تا ظهورِ حضرت موعود ، دقیقه ای منقطع نمی گردد . آری این باران ، تا آسمان باقی ست ، خواهد بارید تا جان وُ جهان وُ هرچه در آن هست را ، به گُل افشان ترین بهاران ، گره بزند ؛ وَ خواهد زد... *فعال فرهنگی و رسانه ای نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تأیید محتوای آن نیست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود. 

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code