| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
نگاه ایران/عمید پورغفار مغفرتی دانشجوی دکتری مدیریت صنعتی قبل از ادای هر مفهومی، شاید باید تعریفی از دانشگاه و یک بنگاه اقتصادی داشته باشیم تا در بدو ماجرا تکلیف مان روشن باشد! پسوندِ "گاه" در کلمات، عموماً محفل و مامنی را تداعی می کند که قرار است در آن جا مکتبی در میان باشد، همانند آسایش گاه، پرورش گاه، آموزش گاه و این آخری دانش گاه! . دقیقاً همین جاست که پارادوکس آغاز می گردد و دانش گاه جای خود را به "دانش مارکت" می دهد! مارکت از آن لحاظ که هر چیزی در آن، مشمولِ داد و ستد و سوداگری ست و دیگر محفلی برای مکتب شمردنِ آن باقی نمی ماند. حال برای آن که با آسیب شناسیِ این محیط ها بیشتر آشنا شویم، لازم است ملموس تر و مصداقی تر و شاید عامیانه تر سخن گوییم تا بجای مدیحه سرایی ها در لفافه، به اصل ماجرا اهتمام ورزیم. در ابتدا شاخص های کلانِ این موسسه را جهت این انتخاب عنوان می کنیم: توانایی در تحقیقات!؟ خروجیِ نوآورانه!؟ میزان تاثیرات دانشگاه بر جامعه!؟ آن چیز که در جامعهی امروز ما رواج پیدا نموده، همین بازی با الفاظ و تیترگذاری است، آنقدر این شاخص ها برای این قبیل واحدها عجیب اند که گواه این امر بوده که ماشین سیاهی را با این واژگان، سپید شمرده و متاسفانه عوامل مربوطه جز در تصدیق همین ادعا، کلامی ندارند. اگر SIR ها معیار موفقیت بودند، قطعاً در دنیای آکادمیک جایی برای ادای کلام حق و علم داشتیم. حال واجب است شما را با جستاری اول شخص، مواجه نمایم. دانشگاه رشت جان سلام! در همین چند روز شاهد موفقیت تو در اخبار بودم و لحظه ای بغض نمودم که نکند من این مکان برجسته را، چند سالی ست که به اشتباه پیموده ام و تمجیدِ SIR با آن محفلی که من در آن عمر را به تباهی کشانده ام، مجزاست؟! بار دیگر عینک بدبینی را از غبارِ کج اندیشی ها زدودم و باز هم دیدم که به راستی از تو سخن می گویند! و گویا تو مالامالِ شعفی و شاید در بازار هدفت این تبلیغ موثر واقع گردد! مرا ببخش که نمک خوردم(که نمکی پیدا نبود) و نمکدان را شکستم و ناگزیرم برای SIR پیامی را ارسال نمودم تا جنونش را در حد وسع متوقف کنم. مخاطبان را به سیری دعوت نموده تا که شاید SIR را متحیر گرداند، اگر SIR ی بدان معنا در میان باشد! خوانندگان عزیز به یکی از قدیمی ترین واحدهای دانشگاهی در ایران، از جنس آزادش خوش آمدید. قبل از ورود به نکات زیر توجه فرمایید( Case Study: PhD course) سخت افزار بنا بر ادعایی قرار است کلاس هایتان در حد دانشگاه های آکسفوردِ ملعون باشد (قیاسش با همین ایالتِ مجاور در 180 کیلومتری اش، یعنی قزوین هم پیشکش) اما آنچه ممکن است مشاهده کنید، چشمِ بینا می خواهد و شما از خدا بی خبران را همین نصفِ قوطی کبریت را تحت تیتر شامخِ کلاس دوره ی دکتری بس است! در این قوطی ها قرار بود چشم شیطان کور، امکاناتی بدیهی نظیر ویدئو پروژکتور مهیا باشد تا در خورشانِ تیتر نصب شده پشت درب ها باشد، حال آنکه سیم کشی ها ایراد داشته و پریزها و پردهی نمایشگر کار نمی کند، به شانس شما مربوط است و در جستجوی یک کلاسِ کارکن باشید! خدای ناکرده اگر در مجرای دفعِ آفاتِ بدن دچار اشکال شدید، بلافاصله دل را به دریا زده و تمناوار به سمتِ اولین خروجی از دانشکده حرکت نموده و راه سرویسِ بهداشتیِ مساجد را دنبال کنید، چون ممکن است به محض ورود به سرویس های مجلل، از فرط طهارت و تجهیزات آنجا، دل تان رضا ندهد که عاملی جهتِ تخریب شان باشید! اگر ماشینی مدل بالا ندارید و هیچ کس شما را نمی شناسد، مثل بچهی آدم سه کیلومتر آنطرف تر ماشین را پارک نموده و اوسین بولت وار به سمت دانشکده بدوید و هیچ توجهی به پلیس راهنمایی و رانندگی نکرده و فاکتورِ جریمه را به سوی والدین در کنار هزینه های پایان ترم، قبل از اخذ کارت امتحان، روا دارید! و اگر غیر از این است، کافیست جلوی درب نگهبانی لحظه ای مانده تا برایتان فرش قرمز پهن کنند! یک فروند ایستگاه مجهز برای اطعامِ فرعیِ شما درنظر گرفته اند و چای و ساندویچی در آن سرو می گردد. تکلیفِ سرد و گرم بودنِ مکان انتظار و مصرف، در فصول مختلف به عهدهی خودتان است و اگر فست ثینک نباشی می توانی زیر باران و برف آن اطعام را میل نکنی و دیگرانی که دیرتر رسیدند هم، فدای سرت! شمارهی کلاس های بعضی از دانشکدهها بی نظیر است(مثلاً علوم انسانی)، مقصد شما در پرینتِ راهنما 604 است و وقتی به آن ساختمان مراجعه می کنی، چهار طبقه بیشتر موجود نیست و اینجاست که باید فردی خلاق باشی و این معما را حل نمایی! دو روز پایان هفته از چند سال پیش تعطیل است و یحتمل پایان هفته را به این دلیل برای مقاطعِ بالا انتخاب نموده اند که مشتریانِ سیستم بوروکراسی و رجال کشوری، جزو مشتریانِ پروپاقرص باقی بمانند و دیگر لازم نیست که در آن ساعات برای تخصیص ماژیک و تخته پاک کن و یا رفع هر مشکل دیگری، فردی را برگزینند و تنها برای حضور و غیاب اساتید، دانشجویانی را مامور و معذور نموده اند و خدا را شکر غیر از درب مستراح، سایر درب ها تا اطلاع ثانوی تعطیل است! و... و اما نرم افزار ماجرا اساتید این مقطع جملگی استادیارند و دروس تخصصی و اصلی را تدریس می کنند!!، به نشانهی اعتراض اگر به مقامی رجوع کنی، اذعان می دارند که اخیراً بندی در اساسنامهی کل سازمان وارد شده که استادیارانِ محترم با فلان سال سابقه و پایه مجازاند در این مقطع حضور داشته باشند که بعضاً فارغ التحصیلانِ ترم پیش نیز در میان ایشان است( تبریک می گم، هم اینک با این اعتراض جزو مطرودان و مرتدین این نظام هستید) اساتید به هیچ عنوان اهل سفارش نبوده و نیستند و هیچ متغیری اعم از مناصب افراد، روابط دوستی با دوست ثالث و غیره تاثیری در اعطای نمره به افراد ندارد! اصل مهمی در عموم اساتید شایع بوده که همواره حائل بزرگی بین خود و دانشجویان در هر مقطعی کشیده و مدام بی عار بودن و بی سواد بودنِ دانشجو را تکرار نموده تا ملکهی ذهن افراد گشته تا همواره به سان خردسالان ایشان را مورد ملامت قرار دهند و در آن سو مدام نوع تحصیلِ منحصربفرد خودشان و مشقت بی پایان را به رخ می کشند!( اگر به ایشانی اشارتی بر اعتراض داشته باشی، ممکن است حدود 9 میلیون تومان از قدرالسهمِ حماقتت در این منجلاب بر باد رود، البته دور از جانِ سایرین!) بسیاری از اساتید گرانقدر تلاشی طاقت فرسا در انتقال دو مبحث دارند؛ اول همان ساعت ها بی سواد خطاب دادن سایرین و بر احمدی نژاد خرده گرفتن، و دوم همان مبحث مربوط به مقطع کارشناسی را در مقطع دکتری با لحنی ویژه گفتن! در حالی که در قوانین برای افراد مصوب شده که هر یک بطور مثال، 6 دانشجو را راهنما و همین تعداد را مشاور باشند، وانگهی یک صفر به جلوی این عدد اضافه نموده و خود را مبرا از فساد آموزشی می دانند! انتحال یا سرقت علمی را سرزنش میکنند، ولیکن خروجی ها را خودتان قضاوت کنید! اهل اجبار برای مقاله نوشتن نیستند و به فکر گماردنِ اسم خود به در ابتدای این کاغذ باطله ها نیستند! بطور مثال مبحثی حول محور کشاورزی مدنظر است، و ایشان از تنظیم خانواده سخن می گویند و رابطه اش را فی الجبار باید در ذهنت تداعی کنی! جملگی مصائبِ ایام دانشجویی را فراموش کرده و خود عضوی از همین شکواییه ها می شوند ( بطور مثال پرفسور الوانی برای اعطای امتیازِ حق التدریس در واحد قزوین، به مقوله هایی نظیر: قدرت بیان مطالب، پوشش و آرایش و همچنین تسلطی ضمنی اشاره دارند، در حالیکه در هیات های ژوریِ این واحد از تابع لاگرانژ، قوانین مثلثات و علت گرم شدن کرهی زمین برای حق التدریسی سوال می پرسند و در حین عجب در ردیفِ مردودین قرار گرفته و یادشان نیست که تضاربی عمیق بین حرف و عمل شان است، کاش کس و کاری داشته باشید!) حال همهی این مسائل به کنار، این قوانین ارزشیابی ماست که اینچنین به دنبال کمیت ها و رزومه های پوشالی ست.اهل اش نباشی، نااهلی! (گویا تشویقی های پژوهشیِ دانشگاه هم به اتمام رسیده و لیست مجلات فیک، تابلو شده!) حال اگر بخواهید در این سیستم جذب شوید، چاره چیست؟ نمایندگان مجلس، عظیم ترین رزومه را برایتان فراهم خواهند آورد (گر چه این امر در گذشته بدلیل عرضه و تقاضای نیروهای تحصیلکرده، جهان شمول نیست) سال گذشته همین جریاناتِ به ظاهر فکاهی را به سمع حضراتِ بازرسی رساندیم، پس از پیگیری، نامه ای از سوی رییس وقت برای رفع این اتهامات صادر شد و در آن بیانات شما قطعاً به معلوم الحالی متهم شده و باید خود را به دارالمجانین معرفی نمایید! جوابی که از بالا آمد، این بود: فرزندم، اگر بخواهی به اعتراض خود ادامه دهی، قطع بر یقین دشمن تراشی نموده ای و در مراحل آزمون جامع و دفاع از تز، دچار تضرر خواهی شد.البته فرمودند ما این شکایت را پیگیری می کنیم ولی مصلحت این است که برای رد انتفاع خودت، از این امر پرهیز کنی! لطفاً رزومه های خود را به پیوست برای اینجانب ارسال نمایید و قرار است بصورت جمعی ما را سرکار بگذارند و بعد از آن در آمارِ اشتغال کشور باشید! SIR جان، در موسسه ات، آبدارچی، تلفنچی یا نگهبان با مدرکِ دکترای دانشگاه آزاد که مفتخر به اخذ رتبهی والا در موسسه ات گشته، نمی خواهی؟! حال نمی دانم چه توانی از تحقیق، کدام خروجیِ نوآورانه و چه تاثیری بر جامعه از این دق العماره دیده ای!!!! امضاء: 35 هزار نفر امیدوار و خود فریب! نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود.
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code