| یکشنبه، 09 اردیبهشت 1403
ساعاتی با مریم دهچی راننده اتوبوس انزلی به تهران؛
       کد خبر: 98672
نگاه ایران: خانم سالخورده موقع بالا آمدن از پله های اتوبوس با دیدن راننده زن پشت فرمان خشکش می زند، با نگرانی می پرسد: راننده شمایید و پاسخ می شنود بله بفرمایید بالا. مردد است که بماند یا برود اما سرانجام با غرولندی می نشیند تا حوالی رودبار هنوز دستش را به جلوی صندلی گرفته و چشمانش روی جاده دودو می زند و زیر لب دعا می خواند اما کم کم آرام می گیرد و به پشتی تکیه می دهد و چرت می زند. مریم دهچی راننده اتوبوس انزلی به تهران، متولد 1360 و مادر دو پسر 14 و چهار و نیم ساله است، اعتمادبه نفس خوبی دارد و هوشمندی از چشمانش پیداست، یونیفورم ویژه وقار و متانت خاصی به او بخشیده و پشت فرمان اتوبوس شش دانگ حواسش به جاده است. درخواستم برای مصاحبه حین سفر را با مهربانی به زمان استراحت و صرف غذا موکول می کند و چشمانش را به جاده می دوزد. اتوبوسش همرنگ لباس تیم شهرش ملوان سپید است و پرچم باشگاه لیورپول جلوی ماشین احتمالا نشان از علاقه همسرش به این تیم فوتبال خارجی دارد. در کافه بین راهی قصه زندگی اش را برایم چنین روایت می کند: رانندگی شغل خانوادگی ما است پدر، برادر، شوهر و پدرشوهرم همگی راننده هستند. نگاه مهربانش را به همسرش در میز کناری می اندازد و ادامه می دهد: از نوجوانی دل بسته هم شدیم، آن وقت ها کمک راننده بود، من دیپلم مدیریت و مدرک تزریقات و خیاطی هم گرفتم و خیلی دوست داشتم معلم شوم اما نشد، بعد چون شوهرم نیاز به کمک داشت به این حرفه روی آوردم. سؤال می کنم: رانندگی برای یک خانم شغل سخت و خسته کننده ای نیست، آن هم وقتی که وظایف دیگری مثل خانه داری و تربیت فرزند هم باشد. جرعه ای چای می نوشد و با آرامش جواب می دهد: رانندگی کار سخت و خسته کننده ای است اما وقتی دوست داشته باشی مشکلاتش را هم تحمل می کنی. اضافه می کند رانندگی علاوه برداشتن مهارت، کنترل روی اعصاب هم می خواهد، پیش می آید با سرعت 100 کیلومتر ناگهان مقابلت تصادف می شود و تو باید بتوانی ماشین را کنترل کنی. می پرسم: تا حالا شده مسافری با دیدن شما از سفر منصرف شود، با لبخندی می گوید بعضی ها اول یکه می خورند، شده مسافر گفته زن برای این کار ساخته نشده باید به آشپزی و خانه داری و بچه داری اش برسد ولی بین راه وقتی اعتمادبه نفس و رانندگی ام را دیده نظرش عوض شده، خانم های مسافر به ویژه اگر تنها سفر کنند با دیدن من احساس امنیت و آرامش بیشتری می کنند. بعضی خانم ها که یک بار با من هم سفر بوده اند حالا موقع سفر با دفتر تعاونی تماس می گیرند و می گویند ما می خواهیم با خانم دهچی برویم. نظر فرزندانش را در مورد کارش جویا می شوم، می گوید: بااینکه ساعات طولانی نبود من در خانه و دوری برای بچه ها سخت است ولی کارم را دوست دارند و افتخار می کنند، پسر بزرگم می گوید دوستانش تعجب می کنند که مادرش راننده اتوبوس است. از دو سال پیش با شوهرش همکار شده و امیدوار است بتواند سال های طولانی این همراهی را ادامه دهد، باور دارد که زنان نیز می توانند در بسیاری از شغل هایی که قبلاً مردانه تصور می شده فعالیت کنند و شوهرش و پدرش را نخستین مشوق های خود می داند. عید نزدیک است و سفرهای نوروزی در پیش و سر آن ها بیش ازپیش شلوغ می شود، با لبخندی بر چهره و برقی در نگاهش می گوید از سفر که برگردم باید بروم خانه تکانی و خرید عید برای بچه ها. دوباره راهی شده ایم، شب شده و بسیاری از مسافران در خوابند اما چشمان بیدار او به جاده است، خرس کوچک عروسکی کودکش او را در سفرها همراهی می کند تا یادش باشد فرزندان مسافران نیز مانند بچه های خودش در انتظار بازگشت آن ها هستند تا بااحساس مسئولیت و هشیاری بیشتری رانندگی کند.

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code