| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
دانش یار عدناننگاه ایران/ عدنان دانش یار* اگر در هفته ی اول مرداد هر سال، یا کمی دیرتر، به شالیزارهای مستی انگیز و جادوییِ حاشیه ی شهرهای شمالی سری بزنیم، عطر خوشِ برنج رسیده شده ی آفتاب خورده ی مُهیای درو، آدم را مفتون و سرمست می کند. این شمیم دیرآشنای هزاران هزارساله شاید عطر تن الاهه ی زراعت باشد، شاید عطر تن رب النوع عاشق پیشه ی کشتزارانی باشد که کلود دبوسی، موسیقی دان بزرگ فرانسوی، در ابتدای سده ی بیستم، شکلِ موسیقاییِ آن را صناعت کرده است. و این میان، آن چه پس از درو باقی می مانَد نه فقط خوشه های جواهرین و دانه های مقدّس برنج، که رشته ها و ریسه های کاه و کُلِش نیز هستند که گذشتگان ما آن ها را در زمینه هایی گونه گون از علوفه برای دام ها گرفته تا صنایع دستی و طب گیاهی به مصرف می رساندند، و البته کارکرد اصلی شان را نیز می شد در معماری سنّتی و ساخت سقف ها و جدارات خانه های قدیم به جا آورد. بدین سان، نیاکان و گذشتگان ما راهِ مراعات و مدارا با احوالِ طبیعت را می دانستند. نشانه ها می گوید که نیاکان فراموش شده ی ما، آباء و امّهاتِ تاریخیِ ما، جملگی، راعیان و شبانان و حامیان و پاسداران ناموس معصوم طبیعت بوده اند. خصلتی که ما و دوران ما به کلی آن را از کف داده است. ما به کلی متجاوزان ایم. فاجعه ی تجاوز به طبیعت از غرب و از اوانِ ظهورِ تکنیک آغاز شد. آفتابِ جهانِ قدیم از شرق طلوع می کرد و تقدیرِ آفتابِ جهان جدید، اما، از غرب آغازیدن گرفت. طلوع آفتاب به بندِ نافِ غربتِ غرب پیوند خورده است. نور خیره کننده ی تکنیک از غرب طلوع کرد. نوری مصنوع و ناجنس، که زوال طبیعت ما و قهقهرای حیات سیّاره ی ما را رقم زده است. ما به سایه های شومِ اجدادمان، به وارثان ناخلفِ آن نیاکان فراموش شده بدل شده ایم، ما امکان مدارا با مامِ فرتوت طبیعت را –حالا که مراقبت مان طلب می کند– از دست داده ایم. اما راستش، آتش زدن و سوزاندنِ کاه و کُلِش، در پایانِ فصل درو، در حاشیه ی شالیزارهای شمالی، چندان ربطی به تکنیک و تقدیر تکنیکیِ سیاه بخت ما نداشته است و نخواهد هم داشت. این فاجعه را نمی شود با ملامت های تکنیک و تمدن سنجید و درباره اش حکم های آن چنانی داد. این، جنایت و خودزنی و بی فکریِ محض است. این،ساده انگاری و تساهل است. این سوزاندن ها، فاجعه ی زیست محیطی و بحران اکولوژیکِ تابستان های شمالی است و ردّ آن، رفته رفته، در تمام فصول و آنات، ماندگار شده و آثارِ نکبت بارش را بر سلامت طبیعت و بهداشت انسانی در این ناحیه برجای گذاشته است. هوای آلوده و سنگینِ پاییزها، و زمستان های خنثای شمال ایران، پیش ترها هرگز سابقه ای نداشته است. آسمان دودآلود شمال (در کنار رودهای فاسد و تالاب های آلوده) حتا راه نفس را بر پرندگان خداوند نیز تنگ کرده است. این خیانت در امانت گذشتگان، و نارو زدن به میراث آیندگان است. نارو خیانتی که کاش از مصائب تکنیک می بود. و دردا اما که از جهل و بی مبالاتی و منفعت اندیشی است. حالا، فصل «درو» فرا رسیده. روزگاری نیاکان ما پایانِ این موسوم را به جشن و سرور و رقص می گذراندند، دریغا، برای ما اما آغاز مصیبت است. اگر خانواده یا خویشان تان به زراعت برنج و شالی کاری اشتغال دارند، یا آشنایانی سراغ دارید که بدین پیشه مشغول اند، آن ها را از پیوستن یا ارتکاب به این آیین شیطانی و تازه تأسیس ِ کاه سوزان برحذر دارید. هشدار بدهید. به هر طریقی که می توانید و هر جور و هر جا که دست تان می رسد هشدار بدهید. باقی دیگر سکوت. *روزنامه نگار

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code