| سه شنبه، 11 اردیبهشت 1403
نگاه ایران:  انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی واقعه ای است که در ۷ تیر ۱۳۶۰ منجر به کشته شدن بیش از هفتاد نفر از اعضای این حزب شد. در ساعت ۲۰:۳۰ جلسه حزب جمهوری اسلامی ایران در سالن اجتماعات دفتر مرکزی آن واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. موضوع جلسه تورم و انتخابات ریاست جمهوری آینده بود. پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه، شهید آیت الله سید محمد حسینی بهشتی سخنانش را به این شکل آغاز کرد: ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند انتخاب شوند...که در این لحظه انفجاری سالن اجتماعات را ویران کرد.... در میان شهدا، چهار گیلانی دکتر حسن عضدی، محمد صادق اسلامی، سیف الله عبدالکریمی و جواد سرافراز حضور داشتند که به مناسبت فرارسیدن سالروز وقوع این حادثه خونین، زندگی نامه، سوابق و اطلاعاتی درباره شخصیت این شهدا را مرور می کنیم:   http://gilshora.ir/wp-content/uploads/2013/06/%D8%B9%D8%B6%D8%AF%DB%8C.jpg شهید دکتر حسن عضدی در یک نگاه حسن عضدی نام پدر : محمدعلی تاریخ تولد : ۲ شهریور ۱۳۲۵ محل تولد : رشت سن هنگام شهادت: ۳۵ تحصیلات : دکترا تخصص : اقتصاد سیاسی زندگی نامه دکتر حسن عضدی فرزند محمدعلی دوم شهریور سال ۱۳۲۵ ه.ش در یک خانواده متدین از طبقه متوسط در شهر رشت دیده به جهان گشود. او در اوایل جوانی ابتدا مادر و سپس پدرش را از دست داد و در نتیجه کفالت برادران و خواهران کوچکترش را نیز بر عهده گرفت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند و در طول تحصیل از شاگردان ممتاز به شمار می رفت. از کودکی به اسلام عشق می ورزید و در مساجد به گفتن اذان می پرداخت. از همان دوران جوانی شیفته معارف اسلامی بود و با وجود مشکلات فراوان کتاب های مرحوم دکتر شریعتی و هم چنین استاد شهید آیت الله مطهری را به دست می آورد و مطالعه می کرد. شهید عضدی پس از اخذ مدرک تحصیلی دیپلم، داوطلبانه برای آشنایی بیشتر با زندگی اقشار مستضعف و محروم جامعه، تحت عنوان سپاهی دانش، به مناطق محروم و دور افتاده کشور رفت. سپس برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به تحصیلات خود ادامه داد و موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در دو رشته روزنامه نگاری و روابط عمومی و تبلیغات شد. پس از آن با علاقه ای که به مسایل سیاسی داشت وارد دانشکده علوم سیاسی شد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد این رشته دنبال کرد. سپس راهی آمریکا شد و در رشته  مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین الملل از دانشگاه دالاس موفق به اخذ درجه کارشناسی ارشد گردید و به علت کسب درجه ممتازی به  عضویت افتخاری انجمن مدیران درآمد و بعد از آن تحصیلات عالیه خود را تا مرحله دکترای اقتصاد سیاسی در دانشگاه تگزاس ادامه داد. او هیچ گاه از زیر بار مسئولیت ها شانه خالی نمی کرد و با توانمندی که داشت همه امور را به بهترین شکل ممکن انجام می داد. سوابق مبارزاتی: مبارزه علیه رژیم پهلوی تحت رهبری بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی، شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد شاهنشاهی، تنویر افکار عمومی به ویژه جوانان کارهای تشکیلاتی: همکاری با انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، عضویت در حزب جمهوری اسلامی، پایه گذاری حزب جمهوری اسلامی شاخه گیلان، عضو مؤسس جامعه دانشگاهیان تهران، عضو فعال شورای وحدت حوزه و دانشگاه مسئولیت ها: استاد دانشگاه، نماینده مردم استان گیلان در مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو ستاد انقلاب اسلامی استان گیلان، سرپرست مدرسه عالی ترجمه، سرپرست مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی، فعالیت مستمر در کمیته های مختلف ستاد انقلاب فرهنگی، عضو کمیته پنج نفره ادغام دانشگاه ها و مؤسسات عالی، معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رئیس سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش کشور آثار علمی: «پرچمدار عدالت جهانی» و ده ها مقاله و سخنرانی شهید عضدی و مبارزه علیه طاغوت شهید عضدی و مبارزه او از زمان تحصیل در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی با الهام از اندیشه های امام راحل به مبارزه با مظاهر ظلم و ستم رژیم پهلوی پرداخت و به طرق مختلف حمایت خود را از آرمان های والای انقلاب اسلامی نشان داد. طی مدتی که در آمریکا به سر می برد با انجمن ها ی اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا همکاری می کرد.با شدت یافتن مبارزات مردم انقلابی به رهبری امام خمینی، او نیز به وطن بازگشت. شهید عضدی در تظاهرات و تهیه اعلامیه های ضد رژیم پهلوی شرکت می کرد و با سخنرانی و پخش اعلامیه، راه را به جوانان نشان می داد. او هفتم دی ماه سال ۱۳۵۷ قبل از شرکت در راهپیمایی ضد رژیم در وصیت نامه ای به فرزندان خردسالش چنین نوشته است :« … فرزندان من … هم اکنون عازم یک اعتراض و راهپیمایی بزرگ هستم. می خواهم همچون باریکه آبی و قطره ای به دریا به پیوندم تا حرکت و هستی را لمس کنم . عجله وشتاب برای پیوستن به دریا مجال نمی دهد تا با فرصت برایتان نامه بنویسم و آن چه را که دلم می خواهد برایتان بازگو کنم. اکنون تاریخ میهن ما لحظات بسیار حساسی را می گذراند. انقلاب امت ما یعنی امت پیغمبر(ص) و علی (ع) به قله نزدیک می شود و پرتگاه ها نیز مخوف و وحشتناک و دشمنان یعنی صاحبان زر و زور و تزویر فراوان و در کمین [هستند]. گفتن درباره انقلاب ما ، نامه را به درازا می کشاند … و  آن را به تاریخ واگذار می کنم که خود خواهید خواند و خواهید شنید. …» او سرانجام به همراه خیل مشتاقان آفتاب، دمیده شدن فجر انقلاب را به نظاره نشست و با غریو الله اکبر، خمینی رهبر ؛ خود را برای ساختن ایرانی آباد و اسلامی آماده نمود. وصیت نامه شهید عضدی اکنون تاریخ میهن ما لحظات بسیار حساسی را می گذراند. انقلاب امت ما یعنی امت پیغمبر و علی به قله نزدیک می شود و پرتگاهها نیز مخوف و وحشتناک و دشمنان یعنی صاحبان زر و زور و تزویر فراوان و در کمین. فرزندان عزیزم دلم نمی خواهد در این شرایط بمیرم زیرا که احساس می کنم کارهای بسیاری دارم که باید انجام دهم و مسئولیت های بیشمار که خود را موظف به انجام آنها می دانم. این بدان معنی نیست که از مرگ می ترسم. من خدای را شاهد میگیرم که از او خواسته ام تا در راهش یعنی در راه خلق مستضعف شهید و شاهد باشم. جذبه و شور انقلاب گاهی مرا چنان از خود بی خود می کند که نمی توانم به موج نپیوندم. ناگریز همه احتیاط و محافظه کاری که دارم این وصیت شتاب آلود را برایتان می نویسم. شما را به تقوی و پرهیزکاری سفارش می کنم. در کسب دانش کوشا باشید. انقلاب ما از جهاتی هنوز در آغاز راه است و دنباله اش به شما خواهد رسید. بقدر توانایی خود در آن سهم داشته باشید. از غرب بیاموزید اما یک شرقی باقی بمانید. من از انسانهای خودخواه سخت متنفرم و از خودخواه هانی که دور و بر من هستند رنج فراوان برده ام. دیگر خواه باشید. در کسب مال نیز کوشا باشید اما مال را به مصرف خود و دیگران برسانید بیش از آنکه مال شما را به مصرف برساند. هیچوقت عدالت را از یاد نبرید و بخاطر آن بجنگید. خواهید گفت که عدالت یک مفهوم نسبی است و نمی توان چهارچوبی برای آن پیدا کرد. من شما را به قرآن مجید و رفتار پیامبر بزرگ و علی و سایر امامان رهنمود می شوم. تا مفهوم عدالت را درک کنید.نور چشمام شما را به صوفیگری و درویشی و روحانیت شرقی سفارش نمی کنم از مادیگری غرب نیز پرهیز کنید. یک مسلمان باشید. یک  انسان وسط، معتدل و متوازن. شهید عضدی و فلسفه  انتظار شهید حسن عضدی فلسفه انتظار را به خوبی می شناخت و همواره در انتظار فرج منجی عالم بشریت بود . او در مقاله ای در تاریخ ۳/۱۰/۱۳۴۴ ه.ش که با عنوان « پرچمدار عدالت جهانی» تهیه کرده،آورده است: «همه پیام آوران الهی که از جانب خدا برای هدایت بشر آمده اند مردم را وعده نموده اند که روزی مصلحی مقتدر به خواست و اراده ی خدای قادر ظهور می کند و جهان و جهانیان را از کجروی بازداشته و به راه راست هدایت می نماید. او با اشاره به احادیث و روایات، اثبات می کند که منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و از خاندان حضرت محمد(ص) آخرین برگزیده خداوند است.   http://gilshora.ir/wp-content/uploads/2013/06/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C.jpg شهید محمد صادق اسلامی در یک نگاه محمد صادق اسلامی نام پدر : محمدباقر تاریخ تولد: ۲ فروردین ، ۱۳۱۱ محل تولد : تهران سن هنگام شهادت: ۴۹ تحصیلات: مقدمات حوزه، دانشجوی رشته انسان شناسی تخصص: زبان و ادبیات عرب و انگلیسی، احکام و معارف اسلامی زندگی نامه محمدصادق اسلامی دوم فروردین سال ۱۳۱۱ ه.ش در خانواده ای مذهبی در یکی از محلات قدیمی شهر تهران متولد شد. پدرش شیخ محمدباقر فرزند شیخ نصرالله از روحانیان با تقوا و پرهیزگاری بود که تحصیلات حوزوی خود را از حوزه علمیه گیلان آغاز کرد و در قزوین ادامه داد. سپس مدتی به تهران مهاجرت کرد و در حوزه علمیه مروی اقامت گزید. دوباره به قم بازگشت و از آن جا به تهران مراجعت نمود. در همین ایام بود که با سیده خدیجه مطیع ها معروف به خانم سادات ازدواج کرد و به زادگاه خود منطقه شلمان (بین رودسر و لنگرود) بازگشت. محمدصادق در دامان چنین پدر و مادری رشد و نمو یافت و با چشمه های زلال اخلاق و سیره اهل بیت عصمت و طهارت (س) آشنا شد. تحصیلات ابتدایی را در تهران و لنگرود سپری کرد. پس از بازگشت به تهران، تحصیلات دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه از سرگرفت. محمدصادق اسلامی در این مدت هم چنین به همراه دوستان خود شهید سیداسدالله لاجوردی و آقایان خاموشی و مقصودی، در کلاس درس مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شاهچراغی (ره) حاضر شد و احکام و علوم حوزوی را فراگرفت. وی در جوانی با شهید صادق امانی آشنا و در جامعه تعلیمات اسلامی در گذرقلی واقع در خیابان خیام به فعالیت دینی پرداخت. او در سال ۱۳۴۶ ه.ش در یک مغازه آهن فروشی مشغول به کار شد و سپس مدیر فروش شرکت تولید لوله های چدنی پارس متال گردید و بعد از آن به عنوان مدیر عامل شرکت ظروف لعاب قائم و سپس به عنوان مدیر یک شرکت مرغداری به کار مشغول شد. شهید اسلامی به زبان های عربی و انگلیسی تسلط و آشنایی داشت و در سال ۱۳۴۷ ه.ش دوره مدیریت فروش را در سازمان مدیریت صنعتی گذراند. اشتغال به کار و مبارزه ، مجال تحصیلات دانشگاهی را به شهید محمدصادق اسلامی نداد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت در آزمون سراسری دانشگاه در رشته انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پذیرفته شد. سوابق مبارزاتی: ارتباط با فدائیان اسلام ، همکاری در تأسیس گروه شیعیان، همکاری با گروه های مبارز، برپایی اعتراضات مردمی، حرکت در مسیر نهضت عاشورایی امام خمینی (ره)، عضو مؤسس هیئت های مؤتلفه اسلامی، دستگیری وتحمل شکنجه و زندان های مخوف رژیم پهلوی کارهای تشکیلاتی: عضو شورای مرکزی هیئت های مؤتلفه اسلامی، راه اندازی گروه مخفی حمایت از زندانیان سیاسی در دوران طاغوت، تقویت فعالیت های مذهبی و سیاسی مساجد و هیئت های مذهبی، همکاری در شرکت سهامی فیلم در خدمت دین، تأسیس بنیاد رفاه و تعاون اسلامی، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی مسئولیت ها: عضو کمیته استقبال از حضرت امام(ره) ، همکاری با کمیته انقلاب اسلامی، مسئول نظارت بر اندوخته اسکناس، سرپرست وزارت بازرگانی، معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی در کابینه شهید رجائی شهید اسلامی  و مبارزه فعالیت های سیاسی شهید محمدصادق اسلامی به آشنایی او با شهید نواب صفوی و شرکت در جلسات و برنامه های عمومی فدائیان اسلام باز می گردد. این آشنایی موجب پرورش روحیه مبارزه و ظلم ستیزی در وجود شهید اسلامی شد. او هم چنین در کلاس های درس جامعه تعلیمات اسلامی حضور جدی داشت و همین امر موجب آشنایی او با شهیدان امانی، لاجوردی، رجائی و برخی چهره های دیگر گردید و در سال ۱۳۳۰ به همراه شهید حاج صادق امانی، گروه شیعیان را تشکیل داد. این افراد برای ایجاد فرهنگ عمومی اسلام در کشور و امر به معروف و نهی از منکر(سیاسی و غیرسیاسی) در پوشش فراگیری زبان عربی و علوم اسلامی و بحث و گفتگوی آزاد دینی گردهم جمع شده بودند و با توجه به فضای فرهنگی آن روز جامعه تصمیم به ایجاد تشکلی منسجم گرفتند. بر این اساس از مرحوم آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) کسب تکلیف نمودند و ایشان در پاسخ گفت: « چون امر به معروف واجب است ، مقدمات آن نیز که ایجاد تشکیلات است واجب است». او در مدت همکاری با گروه شیعیان، یک بار از سوی جلادان رژیم دستگیر و شکنجه شد. شهید اسلامی پس از آن، به فعالیت های فرهنگی و سیاسی خود، شدت بیشتری بخشید و موفق شد با همکاری برخی دوستانش جوانان بیشتری را جذب این فعالیت ها نماید. از آنجا که با مشکل مکان روبرو شده بودند به اتفاق شهید حاج صادق امانی تصمیم به احیای مسجد شیخ علی در بازار آهنگرهای تهران گرفته و آنجا را از حالت متروکه خارج کردند. از این به بعد فعالیت های شهید اسلامی و دوستانش، با نام هیئت مسجد شیخ علی شناخته می شد. وی همچنین در دوران اشتغال در شرکت آب، با برخی چهره های ملی آن روزگار نیز آشنا شد و همین امر موجب ارتباط او با گروه تازه تأسیس نهضت آزادی شد. این همکاری بعدها پس از تشکیل هیئت های مؤتلفه اسلامی نیز ادامه داشت و شهید اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی رابط بین نهضت آزادی و هیئت های مؤتلفه اسلامی بود. اوایل سال ۱۳۴۲ شهید اسلامی و دیگر مبارزان اسلامی مرکب از هیئت های مؤید، بازار، دروازه و اصفهانی ها، در پاسخ به ندای استنصار حضرت امام خمینی(ره) هیئت های مؤتلفه اسلامی را بنا نهادند. شهید اسلامی نخستین کسی بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی؛ در تابستان سال ۱۳۵۶ ه .ش ، در صحن حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری ، طی یک سخنرانی آتشین از رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان « امام خمینی» یاد کرد. وی طی سال ۵۵ و ۵۶ به همراه شهید حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اندرزگو، یک گروه ضربت علیه شاه را تشکیل داد که به دلیل شهادت سیدعلی اندرزگو در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۷ه.ش، این برنامه انقلابی آنان ناتمام و شهید اسلامی سحر روز ۳۱/۶/۵۷ ه.ش به همراه فرزندان و برخی بستگانش دستگیر شد. شهید اسلامی  و نماز شب زهرا بادامچیان همسر فداکار شهید درباره ایشان می گوید: « ایشان اصلاً تشریفاتی نبود، یک ذرّه به فکر پست و مقام نبود، هرگز نماز شب را ترک نکرد و آن چنان نماز می خواند که گویی در این دنیا نیست و من همیشه به این حالت او رشک می بردم . مردی بود که [همه] فامیل و دوستان، دوستش داشتند و مورد احترام همه بود. او یک پدر نمونه بود . با این که مشغله زیادی داشت اما در رابطه با خانواده بسیار علاقه مند بود و برای ما وقت می گذاشت». شهید اسلامی  و بیت المال فرزند شهید اسلامی درباره ایشان می گوید: … تا قبل از سرپرستی وزارت بازرگانی ، از دوچرخه برای رفتن به جلسات و کار استفاده می کرد و از پرخوری و اسراف پرهیز می نمود…. پس از انقلاب به دستور شهید رجائی[ به همراه برخی دیگر] برای موضوعی به خارج از کشور می روند ، در آن جا هوا خیلی سرد بوده و [ پدرم] فقط با یک کت و شلوار رفته بود. دوستانش به وی اصرار می کنند که پالتویی را در آن جا خریداری کند اما شهید اسلامی در پاسخ می گوید: «آیا من به عنوان مسئول بازرگانی از پول بیت المال برای خودم امکانات تهیه کنم؟».   http://gilshora.ir/wp-content/uploads/2013/06/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C.jpgشهید سیف الله عبدالکریمی  در یک نگاه سیف الله عبدالکریمی نام پدر : محمدعلی تاریخ تولد : ۱ فروردین ، ۱۳۲۱ محل تولد : لنگرود سن هنگام شهادت: ۳۹ تحصیلات : کارشناس ارشد،علوم حوزوی تخصص : فلسفه و حکمت اسلامی، سطح  زندگی نامه شهید سیف الله عبدالکریمی کومله در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی در یک خانواده روستایی در کومله از توابع شهرستان لنگرود متولد شد. در سن هفت سالگی تحصیلات خود را آغاز کرد و دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید. پس از آن به سبب علاقه و اشتیاقی که به کسب علوم دینی و فقهی داشت، رهسپار قم شد. علوم مقدماتی و ادبیات را نزد استادان حوزه فرا گرفت. پس از آن برای آموختن اصول فقه در کلاس درس استاد آیت الله محمدی گیلانی (حفظه الله) حاضر شد. وی علوم عقلی و فلسفه را در محضر آیت الله انصاری شیرازی آموخت. سیف الله عبدالکریمی همزمان با فراگیری علوم حوزوی، تحصیلات متوسطه خود را در نوبت شبانه ادامه داد و در سال ۱۳۴۲ (هـ .ش) در دانشکده الهیات تهران پذیرفته شد و در همان ایام نیز ازدواج کرد. وی ضمن تحصیل از محضر علامه شهید آیت الله دکتر مطهری و شهید آیت الله دکتر مفتح نیز بهره گرفت. وی به زبان عربی مسلط بود و به زبان انگلیسی نیز آشنایی زیادی داشت. عبدالکریمی برای تامین هزینه های تحصیلی و زندگی، چندین ساعت در هفته در یکی از مدارس خصوصی تدریس می کرد. او با هوش سرشاری که داشت توانست مقطع کارشناسی را با نمرات بسیار عالی طی کند و در پایان به عنوان شاگرد ممتاز دانشکده معرفی و قرار شد که برای ادامه تحصیل به او بورس تحصیلی پرداخت کنند. از آنجا که عبدالکریمی، دانشجویی متدین  و آزاده بود، حاضر نشد که هر آن چیزی را که رژیم پهلوی می خواهد انجام دهد، لذا به خدمت سربازی فراخوانده شد و او را به بدترین نقطه از نظر نظامی ـ درآن زمان ـ یعنی منطقه نوسود که محل درگیری ایران و عراق در آن دوره بود منتقل کردند. او بعد از مدتی به تهران منتقل و موفق شد در آزمون کارشناسی ارشد دانشکده الهیات تهران در رشته فلسفه و حکمت اسلامی پذیرفته شود. در سال ۱۳۵۰ هـ.ش با مدرک کارشناسی ارشد به استخدام وزات آموزش و پرورش درآمد و در شهرستان لاهیجان مشغول خدمت به فرزندان ایران شد. سوابق مبارزاتی: حرکت در مسیر مرجعیت، تشکیل جلسات و انجمن های اسلامی با هدف مبارزه با رژیم، پیروی از نهضت امام خمینی، اخراج و ممنوعیت تدریس در دانشگاه، تهدید به شکنجه و زندان … از سوی ساواک، برپایی اعتصابات و راهپیمایی و ساماندهی اعتراضات دانش آموزی و اصناف کارهای تشکیلاتی: عضویت در حزب جمهوری اسلامی، همکاری با نهادهای انقلابی برای تثبیت پایه های انقلاب مسئولیت ها: تدریس در دبیرستان ها و مدارس عالی کشور، مدرس دانشسرای عالی تربیت معلم، عضو هیأت علمی دانشگاه مشهد، سرپرست کمیته انقلاب اسلامی لنگرود، نماینده مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی آثار علمی: تحقیق و بررسی درباره اشکال چهارگانه قیاس منطق نظری، ترجمه بخشی از کتاب کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. شهید عبدالکریمی  و مبارزه روحیه حق طلبی شهید سیف الله عبدالکریمی از او مردی مبارز و اهل پیکار با ظالمان ساخته بود. او دنبال چراغی می گشت که راه را بر او نمایان سازد. در پی حضور در حوزه علمیه و انس با شهیدانی چون مطهری و مفتح با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شد. بواسطه همین تعالیم بود که سازش با ستمکار را ننگ می دانست و قدم در راهی که نهایت آن طاغوت باشد نمی گذاشت. عبدالکریمی مبارزه منسجم خود را با برپایی جلسات سخنرانی و حضور در فعالیت های مذهبی و برنامه های سیاسی اسلامی قوت بخشید. و بیشتر اوقات شهید در تشکل ها و انجمن های سیاسی مسلمان که بطور مخفی و بعضاً در قالب هیئت مذهبی بود طی می شد. در سالهای ۵۰ تا ۵۴ با کوشش فراوان تا حدودی به آرزوهای خود که همانا بیدار نمودن افکار عمومی در برابر ستم و ظلم رژیم شاهنشاهی بود دست یافت و مردم شهرهای لاهیجان و لنگرود را بیش از گذشته با اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) و اهداف نهضت ایشان آشنا کرد. ساواک رفته رفته پی به بعضی فعالیت های شهید برده بود و با احضار او به ساختمان های مخوف و بی نام و نشان خود، ضمن تهدید و شکنجه از او می خواست تا از فعالیت های سیاسی اسلامی دست بردارد. یکسال پس از انتقال به دانشگاه مشهد و تدریس علوم دانشگاهی، عمال رژیم به علت حضور گسترده او در جلسات و انجمن های سیاسی تحت اشراف روحانیت مبارز، او را از دانشگاه مشهد اخراج کردند و وی پس از اخراج به لاهیجان بازگشت. او این بار رسالت خود را در مدارس شهر لاهیجان دنبال کرد. با افزایش مبارزات مردمی و گسترده شدن دامنه اعتصابات ضد رژیم، شهید سیف الله عبدالکریمی، فعالانه و علنی اعلامیه ها و پیام های امام و مقتدای خود را در سطح شهر بویژه مدارس و موسسات آموزش عالی توزیع می کرد. او نقش مؤثری در برپایی تظاهرات، جلسات سخنرانی سیاسی و اعتصابات و تعطیلی بازار و ادارات و مدارس داشت و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به آرزوی خود که همانا تحقق حکومت علوی در مقیاس سیره نبوی تحت رهبری فرزند پاک از تبار آفتاب بود نائل آمد و آماده شد تا با عظمی سترگ از آرمانها و ارزش های متعالی نهضت عاشورایی حضرت امام خمینی(ره) پاسداری کند. شهید عبدالکریمی  و ولایت فقیه او در بخشی از نطق پیش از دستور یکصد و چهارمین جلسه علنی مجلس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۵۹ درباره جایگاه ولایت فقیه و رهبری حضرت امام خمینی(ره) و اطاعت از ایشان چنین می گوید: «… پاره ای دانسته یا نادانسته تصور می کنند که سخنان و خط امام از متشابهات است اما برای اکثریت قاطع امت، خط امام و اندیشه روشن ایشان و سخنان بیدارگرش از محکمات است. ما امام را ادامه دهنده راه انبیاء می شناسیم، همانگونه که انبیاء در تاریخ به زبان قوم خود سخن می گفتند سخنی که همه توده ها، همه مردم به روشنی آن را فهمیدند و به کار بستند. امام نیز اینگونه با مردم سخن می گویند. پیامبر اسلام(ص) نیز سخنی همه فهم برای مردم بیان می فرمودند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم»، هیچ پیامبری از ناحیه حق برگزیده نشد مگر آنکه آن پیامبر آشنا به زبان قوم سخن گفت. سخنی که همه آن را فهم کردند… ما معتقدیم «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل» … این بینش اسلامی ما است، … آری [ما معتقدیم] امام در میان ما چون نبی است از انبیاء بنی اسرائیل [بنابراین] با امام ستیزه نکنید و به خود اجازه ندهید که در برابر رهنمودهایش اعلامیه منتشر بکنید…» شهید عبدالکریمی  و رسالت نویسندگی شهید عبدالکریمی به خوبی کارایی جنگ روانی و به اصطلاح امروز جنگ نرم را می دانست. او معتقد بود قلم امانتی است که به دست افراد سپرده شده است و بنابراین ازآن باید به درستی استفاده کنند و برای رسیدن به امیال شخصی و باندی، شأن آن را زیر سئوال نبرند. او خطاب به اصحاب قلم چنین می گوید: …« هان ! ای نویسندگان، هان! ای اندیشمندان، هان! ای سردبیران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامه هایتان نپاشید من معتقدم که شاید اختلافات پایان پذیرد. ن والقلم و ما یسطرون. این قلم امانتی است که به دست شما سپرده شده است.» شهید عبدالکریمی  و عملگرایی شهید از سخن گفتن صرف بدون پشتوانه اجرایی پرهیز می کرد. علیرغم روحیه مبارزاتی و شیوایی قلم و بیانی که داشت کمتر سخن می گفت. او به امور مهم توجه داشت و از پرداختن به مطالب حاشیه ای که وقت او را بگیرد چشم پوشی می کرد. از آرزوهای دراز که دست نیافتنی هستند دوری می جست. او در انجام کارها علاقه فراوان داشت و در این راه سعی می کرد ابتدا با اندیشیدن و پیدا کردن راهکار مناسب، ساز و کار اجرایی نمودن آن را نیز پیدا کند. چرا که بفرموده امیرالمومنین علی علیه السلام : «ثمره الرغبه التعب»، یعنی«نتیجه علاقه و رغبت زیاد [بدون برنامه] خستگی و تعب است.   سرافرازشهید جواد سرافراز در یک نگاه جواد سرافراز نام پدر : ابوالفضل تاریخ تولد : ۱۵ مهر ، ۱۳۳۲ محل تولد : تهران سن هنگام شهادت: ۲۸ تحصیلات : کارشناسی تخصص : جامعه شناس زندگی نامه جواد سرافراز ۱۵ مهر سال ۱۳۳۲ ه .ش در تهران دیده به جهان گشود. پدرش حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ ابوالفضل سرافراز ، از مروجین مکتب اهل بیت (ع) و از وعاظ شهیر تهران بود. جواد نخستین فرزندذکور و دومین فرزند این خانواده روحانی بود. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حضرت ولی عصر قم گذراند. پس از تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه، جواد به همراه خانواده اش به تهران بازگشتند. جواد سرافراز در همین سال ها در دبیرستان های شهریار و نیاکان قلهک موفق به اخذ دیپلم متوسطه در رشته ریاضی شد و پس از اعزام به خدمت سربازی برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شد. شهید جواد سرافراز از همان نوجوانی روحیه و ایمانی قوی و انقلابی داشت. بسیار پرتلاش و صاحب روح بزرگ و سعه صدر بود. پس از ورود به انگلستان در نامه ای خطاب به پدرش می نویسد: « پدر ، پس این اروپای مهد تمدن کجاست؟ من در این جا جز زندگی حیوانی و فساد و ارضاء تمایلات شیطانی و عاری از عاطفه و فضیلت ، چیزی نمی بینم». در شهر «لیدز» پس از اخذ درجه « لول» بنا به دعوت و درخواست جمعی از دانشجویان ایرانی مقیم هند به آن کشور عزیمت کرد. او در همه فعالیت های روزانه اش ، روحی سرشار از عرفان داشت و ساعت ها در خلوت به راز ونیاز می پرداخت. غذا کم می خورد و کم می خوابید و روح بی قرارش متوجه الله بود. همواره می گفت: « در بررسی زندگانی حضرت امیرالمؤمنین، دو چیز برایم جذبه عجیب داشت؛ اول: رویارو شدن علی با سه جبهه قاسطین، ناکثین و مارقین و دوم: تنهایی های علی (ع) ». شهید سرافراز دارای روحیه ایثارگری بود و هرگز سهم خواهی نمی کرد و همه چیز را برای دیگران می خواست. در نشست و برخاست و در برخوردها می کوشید تا اخلاقش منطبق بر سنت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) باشد. او مدتی که در هند مشغول تحصیل بود روزهای یکشنبه هر هفته در یتیم خانه بنگلور حاضر می شد و به ایتام اسکان داده شده درآن قرآن می آموخت. شهید سرافراز به همراه دانشجویان ایرانی عضو انجمن اسلامی مقیم هند و بنگلور، هفته ای دو روز، روزه مستحبی می گرفتند و آن چه را که در این دو روز از مخارج زندگی برای تأمین غذا و … پس انداز می نمودند به یتیم خانه اختصاص می دادند. سوابق مبارزاتی: تشکیل جلسات مذهبی و مبارزاتی مخفی در خارج از کشور برای همراه کردن نسل دانشجو با انقلاب، شرکت در راهپیمایی های ضد رژیم، مبارزه مسلحانه علیه بیدادگران محمدرضا پهلوی، سفر به پاریس و دیدار با امام و مقتدای خویش کارهای تشکیلاتی: پایه گذار انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم هند و بنگلور، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، پایه گذار انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایرانی مقیم شبه قاره هند مسئولیت ها: رئیس دفتر و مدیر آموزش و سرپرست منطقه یازده حزب جمهوری اسلامی، مدیر روابط عمومی شرکت ایز ایران شهید سرافراز و مبارزه شهید سرافراز پس از مدتی اقامت در انگلستان ، به هند سفر کرد و مشغول ادامه تحصیل در رشته جامعه شناسی شد. اوضاع حاکم بر محیط دانشجویان ایرانی مقیم هند آنان را به سه گروه تقسیم کرده بود: ۱- عناصری که با نمایندگان رژیم فاسد پهلوی در ارتباط بودند. ۲- عناصر بی تفاوت که جز به منافع شخصی خویش به چیز دیگری نمی اندیشیدند. ۳- عوامل کنفدراسیون و گروه های چپ که با هرگونه حرکت اسلامی به طور شدید مخالفت می کردند. شهید جواد سرافراز به چنین محیطی قدم گذاشت و با هدف اسلامی و انقلابی پایه های مبارزه را بنا نهاد و بلافاصله پس از ورود به هند جلسات مذهبی را به طور مخفیانه تشکیل داد. پس از گذشت سه ماه با همکاری جمعی از دانشجویان مسلمان پیرو اسلام راستین؛ هم زمان با فرخنده سالروز میلاد یازدهمین سپهر آسمان امامت و ولایت، ضمن دعوت علنی از دانشجویان ایرانی سراسر هند، انجمن اسلامی دانشجویان مقیم هند و بنگلور را بنا نهاد. جواد از آن روز به بعد همه ی وقت خود را صرف تشکل و آموزش در انجمن می نمود. مشکلات و موانعی که عمال شاه و گروه های منحرف بر سر راه اعضای انجمن به ویژه شهید سرافراز ایجاد می کردند ، هرگز آ نها را از راه انتخاب شده باز نداشت و در صورت بروز هر مشکلی جواد سرافراز با روحیه ای برخاسته از ایمان و اراده ای خلل ناپذیر ، همگان را دور هم جمع می نمود. او همواره سخنان خود را با آیه شریفه « قل یا ایهاالکافرون لا اعبدُ ما تعبدون» آغاز می کرد و با چنین همت والایی، توانست حرکتی اسلامی بر مبنای تشیع علوی در هند به وجود آورد که با هر تفکر غیرالهی به مقابله برمی خاست. جواد سرافراز در طول اقامت بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران در پاریس، به عنوان نماینده انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی بنگلور به اتفاق یکی از دانشجویان دیگر به محضر ایشان شرف یاب شدند. و شرح حرکت اسلامی در هند و آمادگی دانشجویان مسلمان برای حرکت در خط مرجعیت تا سقوط رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی را به محضر ایشان اعلام کردند و بسیار مورد الطاف حضرت امام راحل قرار گرفتند. جواد سرافراز اوایل بهمن سال ۱۳۵۷ ه .ش با وجود مخالفت اعضای انجمن، نتوانست بپذیرد که در هند بماند و دوشادوش ملت مبارز علیه ظلم و بیداد در کشور مجاهدت نکند. به این ترتیب به میهن بازگشت و تفنگ بر دوش در کنار ملت با مأموران و جلادان رژیم خودکامه پهلوی به مبارزه پرداخت و با حضور در صحنه تظاهرات گسترده مردمی، دین خود را ادا نمود. در روز یورش مزدوران گارد شاهنشاهی به پادگان نیروی هوایی، وی اسلحه به دست گرفت و توانست با مهارت خاصی، درجه داری که پشت مسلسل تانک، مردم را قتل عام می کرد ، مورد هدف قرار داده و از پای درآورد. در همان روز یک گلوله به وی اصابت کرد اما با معالجه سریع و سطحی بودن جراحات، خیلی زود بهبود یافت. شهید سرافراز  و شهید بهشتی وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچون مریدی در کنار شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی، برای تعالی نظام ارزشمند جمهوری اسلامی ایران، در برابر چهره های وابسته و خائن نظیر سازمان مجاهدین خلق( منافقین)، لیبرالیسم، بنی صدر وگروه های ملحد و کافر ایستادگی کرد. او دارای اندیشه و همت والایی بود به طوری که شهید بهشتی مکرر گفته بود: « سرافراز ، بازوی من است». وی با توانمندی که از خود نشان داد به عضویت در شورای مرکزی حزب انتخاب شد و همزمان مدیر آموزش و سرپرست منطقه یازده حزب جمهوری اسلامی هم بود. وی در کنار فعالیت در حزب، مسئولیت روابط عمومی شرکت ایز ایران وابسته به وزارت دفاع را نیز بر عهده داشت. جواد سرافراز سرانجام در فاجعه بمب گذاری دفتر حزب مرکزی جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل به شهادت رسید. شهید سرافراز و عزم و روحیه تشکیلاتی شهید جواد سرافراز استعداد عجیبی در تشکیلات و انسجام نیروها داشت و در برنامه هایی که به ابتکار او و دیگر یارانش طراحی می شد، انسجام و توان و مدیریت تشکیلاتی به وضوح قابل ملاحظه بود. با مساعدت شهید سرافراز و همفکرانش، انجمن اسلامی دانشجویان به سرعت در دیگر شهرهای هند تشکیل شد. او معتقد بود در مبارزه باید با برنامه و به طور منسجم پیش رفت و همین امر از او چهره ای شاخص و مبارز ساخته بود. او هم چنین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اندکی پیش از شهادتش، مبادرت به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموختگان ایرانی مقیم شبه قاره هند نمود. که هنوز هم این مرکز برای رشد و تعالی دانشجویان ایرانی و هم چنین پایگاه مناسبی برای انتقال مفاهیم والای اسلامی و ارزش های اخلاقی به دیگر دانشجویان جهان است.  
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code