| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
مائده عطائی* نگاه ایران/مائده عطائی* فرهنگ سلبریتی زده دارد به عمق انسانیتمان نفوذ می کند. طوری که دیگر فجایع جهان را نیز اینگونه تحلیل می کنیم. هر روز که از خواب برمی خیزیم اخبار جنگ و ترور و کشتار می شنویم. روزی نیست جایی از جهان که از قضا اغلب به ما بسیار نزدیک اند به خون مردمی آغشته نشده باشد. ما اما عادی زندگی می کنیم و امر عادی، امریست که با روزمره های ما آنقدر عجین می شود که دیگر واکنشی برنمی انگیزد و اساسا بدان اندیشیده نمی شود. اما مصیبت وقتیست که جنایت عادی می شود و لابه لای زندگی خود را پنهان می کند و اینگونه است که ما اسامی گروه های تروریستی را ازبس که شنیده ایم، مانند اسامی اقواممان می شناسیم و آنقدر جنایت هایشان را عادی می پنداریم که مثل همه ی چیزهای دیگر برایش جوک و لطیفه می سازیم. گاهی اگر تفاوتی در سبعیت جنایت ها پیش بیاید که بحثی نو در محافل سیاسی و روشنفکری در اندازد، شاید صدایی از صفحات ِ شلوغ مجازی برخیزد و جوی راه بیاندازد و در نهایت با نثار لعن و نفرین به مسببان آن (که مورد وفاق هم نیست) به پایان برسد. اما همه مساله این عادی شدن نیست؛ بلکه نوعی فرهنگ جدید است که جان گرفته است. فرهنگ ِ سلبریتی زده ی ایرانی که بر شانه های تفکر برتربینی غربیمان ایستاده و قد کشیده و خودش حالا هویتی تازه یافته است. مگر نه این است که جنایت در هرجای دنیا و بر هر انسانی نارواست و محکوم؟ پس چرا همچنان در نگاه ما خون عده ای رنگین تر است؟ اخبار این روزهای «پاریس» این سوال را زنده تر می کند.. این فاجعه حتما بسیار شنیع و اسفناک است و لزوم همدردی همه مردم جهان و همکاری بین المللی برای پیگیری اش را هیچ آزاده ای منکر نیست اما سوال، تبعیض ِ نهفته در دیدگان ماست و یادآورجمله ی اورول در قلعه حیوانات که: همه باهم برابرند اما بعضی ها برابر تر! و این است که بسیاری از ما از آنچه در خیابان های فرانسه رخ داده بیشتر از تمامی حوادث ِ هرروزِ خاورمیانه متاثر شدیم. جنایت در پاریس چون شهرعاشقان و مهد آزادی ست، وحشتناک تر از سربریده شدن هزاران فرد در عراق و افغانستان نیست! اگر عده ای مردم بیگناه در یک کنسرت، قربانی حماقتی وحشیانه می شوند، مردم دیگری خانه هایشان را گورستان خود می بینند. این حقیقتی ست که لابه لای نگاه ِ روشنفکری ما و زیر ِ دست و پای ارزش های اعتباریمان گم شده است. اگر عدالت در جهان ِ آلوده به جنگ و خون امروزی جایی ندارد، دست کم می تواند در اذهان ِ ما نفس بکشد و تپش های قلبمان را منصفانه، تنظیم کند.   *دانشجوی کار شناسی ارشد مطالعات فرهنگی
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code