| پنجشنبه، 30 فروردین 1403
گزارشی از زنان دستفروش رشت؛
       کد خبر: 96434
نگاه ایران:می گویند «برای یک لقمه نان» بساط درست کرده اند، تلاششان ستودنی است؛ زنانی با لباس های محلی، با سبزی ها و محصولات محلی که عطر سادگی و بوی خوش روستایی بودنشان بازار را پرکرده است. پرهیاهوی مبهم روزگار، هستند قامت خمیدگانی که هم نام مقدس مادر را یدک می کشند و هم وظایف مردانه بر شانه دارند. شیر زنانی که غم آب ونان سفره فرزندانشان، آنان را بی هیچ پشتوانه ای مگر یاری پروردگار، راهی کسب وکار در گوشه خیابان ها می کند. جایی همین نزدیکی در راسته بازار اصلی رشت و خیابان شیک زنان دست فروشی هستند که از سحرگاهان در گرگ ومیش آسمان، زنبیل به دست، راهی بازارها شده اند و چشم به خرید عابرانی رنگارنگ دارند. زنبیل هایی که همه دارایی شان است. زنانی که هنوز هم برای گرمی خانواده، دشواری ها را تاب می آورند تا از خود روحی بلند بسازند. باران می بارد درمیان ازدحام عابران بازار رشت، زنی تقریباً پا به سن گذاشته بر بالای بساط خود نشسته و چشم در نگاه عابران دارد تا اردک های محلی را از او خریداری کنند. با توجه به ممنوعیت خرید و فروش پرندگان به دلیل شیوع بیماری آنفولاآنزای فوق حاد پرندگان طی ماه های اخیر  به او نزدیک شدیم و باب گفت وگو را با وی بازکردیم تا ببینیم با چه امیدی این روزها به این کار اشتغال دارد. چاره ای جز دست فروشی نداریم «زهره» می گوید یک سال است که در این بازار به کاسبی می پردازد. او می گوید: طی ماه های اخیر به دلیل بیماری آنفولاآنزای فوق حاد پرندگان،  گاهی مشتری ها همدیگر را ازخرید مرغ های محلی منع کنند اما ما هم چاره دیگری نداریم چون کار دیگری نداریم. شوهر و فرزندانمان 6 ماه از سال بیکارند تا فصل کشاورزی برسد. در روستا هم شغل دیگری نداریم تا با آن امرار معاش کنیم، جز پرورش سنتی ماکیان و طیور محلی. این بانوی زحمتکش می گوید: همسرم در بستر بیماری است و من ناچارم برای تأمین هرینه های یک مرد بیمار، یک سرباز، یک دانشجو و یک محصل، از طلوع صبح تا پاسی از شب در گرما و سرما کنار این خیابان بنشینم و دعا کنم تا هرچه زودتر این اردک ها را  بفروشم و زودتر به روستا برگردم تا به امور خانواده رسیدگی کنم. تنها خواسته وی که خانواده اش چشم به درآمد او دوخته اند، این است که مسئولان شهری برای ساماندهی بی دردسر و ارزان قیمت آنان چاره ای بیندیشند و با بردن بساطشان، غمی دیگر برغم هایشان اضافه نکنند. سرمای زمستان و ضررهای کسب وکار «طوبی زمانی» زن میانسال دیگری است که با فروش سبزی های محلی در گوشه خیابان روزگار می گذراند. اوکه 23 سال تمام زنبیل به دست هر روز راه کوچصفهان تا رشت را می پیماید تا در هزینه های زندگی و تأمین آسایش 2 فرزندش با همسرش شریک باشد از هیچ چیزی به جز بی مکانی برای کسب وکار گلایه ای ندارد. وی از دست فروشی در کنارخیابان به دلیل مشکلاتی که ممکن است برای مغازه داران ایجاد کند، ناراحت است و به گفته خودش نمی خواهد در درآمد ناچیزی که از فروش سبزی به دست می آورد اندکی نارضایتی وجود داشته باشد. این بانوی گیلانی برای خرید سبزی از مراکز اصلی هر روز ساعت 3 صبح چشم می گشاید و به امید کسب درآمد، روانه بازار می شود اما گاهی نه تنها از فروش سبزی ها سودی دریافت نمی کند، بلکه گاهی با پلاسیده شدن آنها نیز روبه رو شده و متحمل ضررمی شود. او می گوید: قیمت تمام شده هرکیلو سبزی 3 هزار تومان است و ناچار هستیم برای کسب سود آن را به قیمت 3 هزار و 500 تومان بفروشیم. اما گاهی از چانه زنی های برخی خریداران درطول روز به تنگ می آییم و ناچاریم برای جلوگیری از پلاسیده شدن سبزی ها، حتی آنها را زیرقیمت خرید بفروشیم که این مسأله چیزی جزضرر به همراه ندارد. تمام درخواست این بانوی زحمتکش ازمسئولان، تهیه مکانی برای ساماندهی آنان است که حداقل زیرسقف آن از سوز سرمای زمستان در امان بمانند. خدا روزی رسان است گفت وگو را با «مونس همتی» ادامه می دهم. او که با داشتن 66 سال، شاید گیس سپیدترین زن دستفروش است، باچشمانی که ازشدت سرما به اشک افتاده بود، گفت: 27 سال تمام است که از این راه درآمد کسب کرده و خرج زندگی خانواده و پسر بیکارم را نیز تامین می کنم. او که زنبیلی از نارنج برای فروش به همراه داشت، ادامه داد: نارنج ها را به قیمت هرکیلو 1500 تومان از کشاورز می خرم و 2 هزار و 500 تومان می فروشم و روزانه بابت هزینه انبار و کرایه گاری نیز به طور جداگانه 14 هزار تومان پرداخت می کنم که نه تنها سودی دربرندارد، بلکه گاهی با فاسد شدن آنها بر اثر گرما و سرما نیز روبه رو می شوم و دست خالی و شرمنده به خانه بازمی گردم. وقتی از همتی پرسیدیم که چرا به تولید محصولات کشاورزی نمی پردازی تا شاید سوددهی بیشتری داشته باشی، پاسخ داد: هیچ باغی در اختیار ندارم تا بتوانم محصولات کشاورزی را تولید کنم و بفروشم. اگر وام بدهند که بتوانیم زمینی خریداری و محصول تولید کنیم، عالی می شود. اما برای افراد پا به سن گذاشته ای مانند من نه جانی برای کشاورزی ونه قدرتی برای بازپرداخت وام وجود دارد. اومی گوید: مأموران سد معبر به دلیل کهولت سن رعایت حالمان را می کنند. اما همه ناراحتی ها که فقط در برخورد مأموران خلاصه نمی شود. سرما و گرما بیمارمان می کند و پناهگاهی برای در امان ماندن نداریم. درساماندهی مشاغل شهری هیچ توجهی به ما نشد که اگرمی شد هم به دلیل بالا بودن هزینه های اجاره غرفه باز هم برایمان به صرفه نیست، غرفه های بازارچه ای، هم در میان شهروندان آنطورکه باید جا نیفتاده است. هزینه رفت وآمد به بازارچه های تعیین شده برای ما گران تمام می شد. گویا قرار است همچنان تن به گرما و سرما دهیم تا عمربگذرد و تمام شود. با این همه از مسئولان هیچ انتظاری برای کمک نداریم زیرا تا به امروز خدا روزی رسان بوده است. پیرزن سپید موی که سالیانی است همسر خود را ازدست داده در مقابل پرسش های بی امان ما با آرامشی که از نگاهش موج می زد، دست به آسمان برد و فقط گفت: خدا را شکر...و من به این باور رسیدم که در زنبیل های زنان دستفروش، میوه و سبزی اجناس ظاهری هستند و در این زنبیل ها غیرت و ایمان موج می زند. دیدگاه مدیریت شهری محمدعلی ثابت قدم، شهردار رشت پیش از این درباره موضوع گفته بود: اغلب دستفروشان از نظر اقتصادی جزو اقشار کم برخوردار هستند و در سیکلی معیوب، اشتغال ناپایدار دارند. کشورهای توسعه یافته برای جلوگیری از بی نظمی در ترددها، برنامه هایی برای ساماندهی دست فروشان، هم از لحاظ ریخت شناسی شهر و هم از لحاظ مکانی و زمانی دارند. این کار در شهر رشت با ایجاد بازارچه در محله های مختلف به تدریج در حال انجام است. اما مشکل اصلی تناسب نداشتن حل موضوع و ایجاد مشکل جدید است؛ چراکه تعداد بیکاران هر روز رو به افزایش است؛ بیکارانی که به هر دلیل از روستاها و بخش های اطراف شهر یا داخل شهر به مکان های پر تردد می آیند. برای ساماندهی دستفروشان باید بسترسازی شود که در این باره رویکرد شهرداری ایجابی و سپس در کنار آن سلبی است. دستفروشان در ۱۸ منطقه ساماندهی می شوند.

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code