| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%ad%d8%b3%d9%86-%d9%81%d8%aa%d9%88%d8%aa%db%8cنگاه ایران/ محمدحسن فتوتی «فروشنده» به عنوان هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی اگرچه از لحاظ محتوا و مضمون در ادامه و دنباله فیلم های قبلی این کارگردان باشد ولی شاید متفاوت ترین آن ها از لحاظ ساختار، رویکرد و نگاه سینمایی در کارنامه هنری او محسوب شود. فرهادی همواره کوشیده است با حذف شخصیت های منفی ما را نسبت به قضاوت های اخلاقی مان نسبت به آدم ها و موقعیت های پرتنش محتاط تر کند. خصوصا در موفق ترین و خوش اقبال ترین فیلم هایش یعنی «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» به خوبی به این مهم دست یافته است و همواره در نگارش و طراحی فیلم نامه با چینش و گره افکنی ها مخصوص خود، بیننده را لحظه با لحظه با داستانش همراه کند. او با طراحی پازلی از کل داستان ما را آرام آرام مشتقاق به حل آن می کند؛ پازلی از اتفاق های کوچکِ دنباله دار و بهم پیوسته و در انتها که به نظر می رسد تمام تکه ها درحال چیده شدن هستند، می بینیم یک سری از آن ها به کلی مفقودند و علاقه ای نیز به رمزگشایی از آن ها وجود ندارد و این مهم ترین و جذاب ترین عنصرسازنده تعلیق فیلم های اوست: تعلیق در ماجرای بازگونشده. ما هیچ وقت در نمی یابیم الی غرق شده است یا نه یا دلیل اصلی سقط بچه زن پرستار در «جدایی..» چیست. در حقیقت فرهادی همواره یک گام جلوتر از حادثه را به ما نشان می دهد و  بیننده از هیجان کشف سرنخ حادثه مجبور است خرده های نان را دنبال کند تا به سرمنزل کشف برسد و آن وقت می فهمد قضاوتش چقدر نادقیق و جانبدارانه بوده است. با قبول یا رد این شیوه قدرتمند روایت گویی سینمای فرهادی، این بار فروشنده با شجاعت کامل دست از این بازی برداشته و بیننده را برای مواجهه با موقعیت به مبارزه دعوت می کند. آن هم به واسطه موقعیتی که شاید آسان ترین و سهل الوصول ترین قضاوت ها را به دنبال دارد. ماجرای تجاوز آن هم در شخصی ترین حریم یک خانواده یا یک زن شاید بدیهی ترین و پیش بینی پذیرترین قضاوت را می طلبد اما داستان به این سادگی ها پیش نمی رود. فرهادی باوجود استفاده ازساختارکلاسیک سه پرده ای، در فروشنده هم وقت زیادی برای پرده اول- معرفی کاراکترها و فضای داستانش می گذارد(شاید ماجرای اتفاق حمام می توانست در دقایق زودتری اتفاق بیفتد). عماد یک بازیگر تاتر و معلم دوس داشتنی در مدرسه است که با سعه صدر خودش کلاس را به راحتی مدیریت می کند و در مقابل رفتارهای نابهنجار اجتماعی(صحنه تاکسی) حق را برای طرف مقابل قائل می شود. اهل مدارا است و در یک جمله یک عضو سربه راه و نرمال از لحاظ اجتماعی و همسری یاریگر و مهربان(صحنه ابتدای فیلم و اسباب کشی) و البته متعلق به طبقه ای که اصطلاحا فرهیخته خوانده می شود. این آهستگی در تحول شخصیت در طول زمان خطی فیلم کاملا رعایت شده است. بعد از حادثه(عطف اول) می بینیم عماد کاملا آرام است و سعی در مدیریت بحران پیش آمده دارد ولی به تدریج در می یابیم این تنها آتشی زیر خاکستر است. او دیگر شب ها نمی تواند بخوابد و مشغول کشف رازهای زن قبلی این خانه می شود تا جایی که به دلیل بی خوابی، سر کلاس مایه تمسخر دانش آموزانش می شود. پیدا کردن مرد متجاوز به مهم ترین دغدغه اش تبدیل می شود و انتقام کم کم در او سربر می آورد. او فکر نمی کند تنها به حریم همسرش تجاوز شده است بلکه او این کار را تجاوز به حوزه و حریم شخصی خود می داند. روز بعد از حادثه او به تنهایی حاضر است رعنا را در خانه تنها بگذارد یا به راحتی به گوشی دانش آموزش سرک می کشد یا حتی در سکانس انتهایی جایی که در حال بازخواست پیرمرد است از رعنا می خواهد دخالت نکند و عنوان می کند خودش می داند چه کاری می کند. عماد دانسته ها و آموزه های اجتماعی خود را در قبال چنین رخدادی به خوبی منعکس می کند. باید اشاره کنیم که دلیل محوریت یافتن عماد در فروشنده یا نادر در جدایی نه حاشیه ای بودن شخصیت های زن و یا نگاه مردانه کارگردان است. بلکه فرهادی توجه و تمرکز خود را روی شخصیت هایی می گذارد که به زعم خودشان قوی هستند و اتوریته و قلمرو خودشان را در اجتماع پایه ریزی کرده اند. شاید این طور به نظر برسد که شخصیت رعنا شخصیت تکامل یافته ای در فیلم نامه محسوب نمی شود و بسیار می شد روی تحول شخصیتی این فرد از آغاز تا انتها کار کرد ولی فرهادی این بارهم بر خلاف فیلم های سابقش کشف و شهود در کاراکترهایش را تنها معطوف به شخصیت عماد می کند. اگر در جدایی هر کدام خود را جای نادر، سیمین یا زن پرستار می گذاریم این بار تنها نظاره گر عماد هستیم و با این که که امتیاز عدم چرخش را تصاحب کرده ایم باز هم حتی تا صحنه آخر که فلاکت پیرمرد را می بینیم قضاوتمان دستخوش تغییر می شود. استفاده از یک نمایش در کنار داستان اصلی فیلم شاید از نو ترین و جذاب ترین ترفندهای فرهادی برای رنگ و لعاب بخشیدن به جلوه های بصری فیلم باشد. دکور و صحنه جذاب تاتر فروشنده که بازیگران فیلم بازیگران اصلی این نمایش هستند، علاوه بر افزایش ریتم و تمپو فیلم باعث تقویت نشانه گذاری های سمبلیک کار شده است. به طور مثال روشن خاموش شدن نور صحنه نمایش رو تخت ویلی لومان و همسرش در تیتراژ فیلم، صحنه پس از زلزله در خانه عماد و رعنا و ترک روی دیوار که شروع گسست و شکاف در این خانواده را نوید می دهد. به موازات داستان اصلی، ما مدام در حال دنبال کردن صحنه های مرگ فروشنده هستیم. حتی بیشترین برون ریزی های شخصیتی عماد بیش تر در مقام بازیگر انجام می گیرد جایی که خطاب به بابک در نمایش می گوید هرزه یا در شب اول بعد از حادثه فریادی که بر سر رعنا می کشد که چرا دست از پینه زدن جوراب ها دست نمی کشد. و یا در صحنه آخر نمایش عماد را در حالی می بینیم که در نقش ویلی لومان در تابوت خفته است و رعنا نظاره گر این پیکر بی جان است. این صحنه درست بعد از صحنه حبس کردن پیرمرد در خانه اتفاق می افتد و از قضا دانش آموزانش نیز شاهد و ناظر تشییع جنازه این پیکر اخلاق و گذشت و مدارا هستند. استفاده از این جلوه های بصری نمادگذاری شده جدید ترین تکنیک فرهادی در فیلم هایش محسوب شود منتها چفت نشدن محتوا و مضمون مرگ فروشنده با مضمون فیلم بزرگ ترین ضربه را به فیلم زده است. مشخص است فرهادی نمایشنامه درخشان آرتور میلر را دوست دارد و سعی زیادی کرده است که ارتباط های منطقی با فیلم ایجاد کند. جز شباهت ویلی لومان و پیرمرد (با بازی خوب فرید سجاد حسینی) از لحاظ اینکه هر دو به نوعی فروشنده دوره گرد محسوب می شوند و هر دو شکاف زندگی شان در نقطه برملاشدن رسوایی اخلاقی آن ها ایجاد می شود؛ شاید در نگاه اول ارتباط معنا داری بین نمایشنامه و فیلم از لحاظ مضمون پیدا نکنیم ولی کمی کنکاش ما را به این نقطه نظر می رساند که فرهادی این بار اقتباس را نه در مضمون بلکه معماری و فضای کار انجام داده است. آرتور میلر نمایشنامه را در دوران رکود اقتصادی آمریکا نوشته است و اشاره مدام آن در طول نمایشنامه به ساختمان های سر به فلک رفته نشان از همین حجم معماری از هم گسیخته دارد که گویی آدم ها در درون این ساختمان های بلند محبوس و در حال خفه شدن هستند. به زیبایی فرهادی نیز این اشاره ها را در فیلم آورده است، جایی که اولین بار عماد و رعنا از خانه جدیدشان دیدن می کنند و دیالوگی ما بین فرهاد و بابک در رابطه با ساخت وسازهای بی رویه شکل می گیرد و یکی از تنها نماهای لانگ شات فرهادی نمای رعنا، تک و تنها در محاصره ساختمان های سربه افراشته اطراف خانه آن ها بعد از حادثه است. در مجموع شاید موفقیت فیلم را در این جربزه و میل به تجربه فرهادی هم در استفاده از فرم های جدید برای روایت هایش باید دانست.  

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code