| جمعه، 31 فروردین 1403
       کد خبر: 47545
سیدرضا سید دانشسید رضا سید دانش* انسانِ اولیه، امید را از نخستین شبی شناخت ، که اولین صبحِ خلقت ، خورشید رخشان را،چونان سیبِ سرخی از شاخه ی نور،سوی دهانه ی غار ِ سرد وتاریک ِ او فرو فرستاد ،که آن جانِ تازه تپنده را ، بصیرتِ ادراکِ کرامتی بیاموزد که تنها از ((آنِ)) آسمان است. اکنون بعد از هزاره ها از آن نخستین شب، انسان امروز،همچنان وارثِ همان ادراکِ سبزوُ روشن است؛و همچنان چشم به آن درختِ نامعلوم دارد ، و آن شاخه ی نور، و آن سیبِ سرخ آتشین، که جان وُ جهانش را،شکفته میدارد. اما هفت اقلیمِ زمین را ، هم ، خورشیدِ پا در راهی ست که صبحِ صادق ش را ، گلدسته های گُلِ محمدی،بشارت داده اند ؛ صبحی که از شش جهتِ عالم ، در رنگزارِ جهان ، طلوع خواهد کرد ، تا بهارِ بی خزانِ عشق وُ عدالت را ارمغانِ نَفَس های سبزِ منتظرانی کند ،که روزِ موعودِ ظهورِ تابانش را ، سالیانِ درازی ، به دعا نشسته اند. طومارِ این انتظارِ پُر امید ، به درازای ظلمتِ جهل وُ غفلت است ، به درازیِ ظلمی که تا امروز، به عالم وُ آدم،رَوا شده است. انسانِ موٌمن ، در گذرِ تاریخ ، همیشه منتظر بوده است. همیشه یقین داشته که نجات دهنده ای می آید که آغازِ عدلِ او ، پایانِ تمامِ بی عدالتی هاست. پایانِ تمامِ آنچه که عشق، صلح ، دوستی ، برابری وبرادری را از بشریتِ مظلوم ، دریغ کرده است. آری، زمان را ، انتظار، معنی می دهد. انتظارِ آمدنِ او ،که در هر گامِ مبارکش ، نرگستانی از عشق می روید. او که نان و سیب رابه تساوی تقسیم می کند… وَآرامش وُ آسایش را… وَ شادی وُ آزادی وُ آبادی را … وَ هر آنچه را که خیروُ برکت ، نام دارد  … *فعال فرهنگی و رسانه ای
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code