پرویز نوری/ نویسنده و منتقد سینما
بیتردید او -ناصر تقوایی- یکی از بهترین فیلمسازان سینمای ایران محسوب میشود.
هر چند که به واسطه محبوبترین مجموعه تلویزیونی «دایی جان ناپلئون» شهرت دارد اما ناصر تقوایی در زمره کسانی است که در سال 1349 همراه داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی بساط «موج نو» را در سینما به راه انداختند. یادم میآید حدود پنج، شش سال پیش بود که به اتفاق تقوایی و مهرجویی در خانه کیمیایی مهمان بودیم. مجلس پر از خاطرهای از سه یار «موج نویی» بود و حرفهایی شنیدنی درباره سینمای روز و... و خلاصه اینکه تقوایی پیشنهاد داد تا با مهرجویی و کیمیایی یک فیلم سه اپیزودی در باب عشق بسازند. درباره اولین عشقی که در زندگی داشتهاند. ایدهای بس فوقالعاده بود ولی به سرانجامی نرسید، آن شب هنگام خداحافظی گفتم: «فیلم بساز هر طور شده.»
لبخند تلخی زد و گفت: «چه فیلمی؟ مگر میگذارند؟»
او «آرامش در حضور دیگران» را به عنوان اولین فیلم خود در سال 1349 ساخت که البته در محاق توقیف افتاد. فیلمی نو با برداشت از قصه غلامحسین ساعدی درباره یک سرهنگ بازنشسته و روابطش با دختران خود و در برخی صحنهها تقوایی بدون هراس و با جسارت تمام، بخشهای پنهانی را در مقابل چشمهای کنجکاو تماشاگران قرار میداد. «آرامش در حضور دیگران» در جشنواره بینالمللی فیلم ونیز جایزه شیر نقره را دریافت کرد و فیلمساز را به خوبی شناساند.
ناصر تقوایی متولد 22 تیر ماه 1320 آبادان است. به علت آنکه پدرش کارمند اداره گمرک بود او به ناچار همراه پدر راهی اطراف جنوب و خصوصا بندرعباس میشد و به همین خاطر هم فضا و آدمهای ساکن آن منطقه تاثیر بسزایی روی ناصر کوچک بر جا گذاشت. تقوایی در فیلمهای بعدیاش از آن محیط و زندگیهای بومی بهره گرفت. از همان دوران نوجوانی به سینما و ادبیات دل بست.
از دبیرستان رازی آبادان دیپلم ریاضی گرفت بهرغم اینکه به ریاضیات چندان علاقهای نداشت. پس از نوشتن چند داستان فعالیتهای سینمایی را ابتدا به عنوان یکی از کارکنان فنی در ساخت فیلم «خشت و آینه» در کنار ابراهیم گلستان در سال 1344 آغاز کرد. همین نزدیکی با گلستان و توجه به نحوه فیلمسازی او، موقعیت را برای تقوایی فراهم آورد تا اولین مستندش «تاکسیمتر» را در سال 1346 بسازد. از آن پس به کمک تلویزیون به مستندسازی پرداخت و فیلمهای کوتاه و به یاد ماندنی همچون «یاد جن»، «یا ضامن آهو»، «فروغ فرخزاد» و «اربعین» را به وجود آورد.
در سال 1350 با فیلم کوتاه «رهایی» مورد تحسین واقع شد و در چند جشنواره مهم مانند ونیز و سانفرانسیسکو جایزه گرفت.
به دنبال فیلم نخست «آرامش در حضور دیگران» دست به ساخت فیلمی غیرمنتظره در سال 1351 زد به نام «صادق کرده» در قالب این شخصیت ظاهرا واقعی بر پرده آمد. اما فیلم با همه کوشش تقوایی در ارایه نوعی فیلم داستانی / مستند ناکام ماند. قصه «صادق» مردی که همسرش به وسیله رانندهای مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده بود به انتقام برخاست و به کشتار رانندههای کامیون میپرداخت. فیلم بعدی هم تا حدودی نومیدکننده بود. در سال 1352 براساس قصه «باتلاق» نوشته میکا والتاری «نفرین» را ساخت که همچنان فیلمساز را مردد در انتخاب شبک و روالی مشخص نشان میداد. حکایت فیلم برخورد میان یک ارباب جزیره با همسر جوان خود در رویارویی با کارگر جوانی بود لیکن روابط پیچیده آنگونه که باید عمیق و حس شدنی از کار درنیامده بود. در این فیلم بهروز وثوقی، فخری خوروش و جمشید مشایخی نقش شخصیتها را برعهده داشتند.
تقوایی در سال 1355 شاهکار خود مجموعه تلویزیونی «دایی جان ناپلئون» را برمبنای رمان طنزنویس بزرگ معاصر ایرج پزشکزاد ساخت و این مجموعه در حقیقت بهترین و باارزشترین در تاریخ تلویزیون ایران به شمار میرود، قصهاش طنزی بر زندگی «دایی جان ناپلئون» (غلامحسین نقشینه) بود که تصور میکرد تمامی بلاهایی که بر سر ایران آمده به گردن انگلیسیها بوده است.
از سال 1358 به بعد فضای لازم برای تقوایی در خلق آثار دیگرش به وجود نیامد و اغلب سناریوهایش مورد توجه مسوولان قرار نگرفت. او ازجمله فیلمسازهای دقیق و باوسواس بود که حاضر نمیشد حتی از یک کادر فیلم هم -اگر باب طبعش نبود- بگذرد. از این رو تا سال 6513 از سینما به دور ماند. در این سال با استفاده از داستان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی دست به کار ساختن ناخدا خورشید زد (رمان «داشتن و نداشتن» توسط هاوارد هاکس و با شرکت همفری بوگارت و لورن باکال در سال 1944 به فیلم برگشت). اقتباس تقوایی از این قصه قوی و موثر و برگردان آن از کوبا به فضای جنوب و سواحل خلیجفارس، با دقت و ظرافت خاص همراه شده بود. او شخصیت اصلی یعنی ناخدا را در برابر خواجه ماجد قرار داده بود که بار قاچاق لنج او را لو میداد و لنج را به آتش میکشید و جنگ از همینجا شکل میگرفت. فیلم از جشنواره لوکارنو جایزه یوزپلنگ برنز دریافت کرد.
اما حتی پس از موفقیت «ناخدا خورشید» همچنان فیلمسازی برای تقوایی با دردسر و گرفتاری همراه بود. سرانجام در سال 1368
-سه سال دوری از کار- موفق شد کمدی طنزآمیزی به اسم «ای ایران» را برمبنای موضوع هویت ملی بسازد. با وجود تلاش فراوان در ایجاد نوعی هزل و طنز اجتماعی در سینمای کمدی توفیق لازم را کسب نکرد. در «ای ایران» اکبر عبدی، حسین سرشار و غلامحسین نقشینه حضور داشتند لیکن نقشها آنگونه که باید
جا نیفتاده بود. همین عدم موفقیت تقوایی را مجددا از سینما دور کرد و با آنکه سوژههای زیادی در ذهن داشت ولی هیچ کدام موقعیت ساخت پیدا نکرد تا اینکه در سال 1380 او آخرین فیلم خود «کاغذ بیخط» را مقابل دوربین برد؛ فیلمی که متاسفانه همچنان با آثار دیگرش تفاوت فاحش داشت. ماجرای خانوادهای (خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی) با یک زندگی عادی اما در رویاهای شیرین که به تخیلپردازی رو میآورند.
آنچه باعث تاسف است اینکه استعدادی شگرف چون ناصر تقوایی تاکنون -یعنی بعد از 19 سال- هیچ فیلمی نساخته حتی یک فیلم کوتاه. پروژهای مختلفی که داشت هیچ کدام به سرانجام نرسید از جمله «چای تلخ» به او لقب کارگردان نساختهها را دادهاند. حیف که چنین فیلمساز با دانش و مسلطی همچون او نتوانسته است اثر مهم دیگری از خود بر جا نهد.