| پنجشنبه، 30 فروردین 1403
مختار جباری در دوره استاندارى مرحوم قهرمانى از طرف ایشان به مرکز مطالعاتى که مسئولیتش با من بود پیشنهاد شد که پژوهشى در خصوص "خودکشى" در شهر رشت انجام دهیم . پس از دستور استاندار بلافاصله موضوع را به یکى از محققین محول نمودیم که رساله خودشان را در همین موضوع ارایه دهند. قاعدتا در این گونه پژوهش ها علاوه بر ادبیات نظرى موضوع، نیاز به داده هاى میدانى است، تیم پژوهشى در مرحله جمع آورى اطلاعات میدانى (اطلاعات مربوط به آمار خودکشى، معرفى کسانى که اقدام به خودکشى کرده بودند اما موفق نشده و زنده مانده بودند) به مراکزى که این اطلاعات و آمار در آنجا بود مراجعه کردند. در همان اولین مراجعه به این مرکز علیرغم اینکه هماهنگى از قبل شده بود و اطلاع داده بودیم که این پژوهش به سفارش استاندارى در حال انجام است متاسفانه مدیران آن مرکز از دادن هرگونه اطلاعات امتناع کردند! هر چه به آقایان گفتیم این اطلاعات که ما از شما مى خواهیم اطلاعات امکانات نظامى و امنیتى کشور که نیست داراى طبقه بندى باشد! در همه جاى دنیا اطلاعات آسیب ها و بزه هاى اجتماعى در اختیار محققین و پژوهشگران قرار میگیرد تا جامعه شناسان و روانشناسان بتوانند با توصیف این داده ها به تحلیل این آسیب هاى اجتماعى پرداخته و در نهایت بتوانند در مهندسى اجتماعى تجویزهاى مناسب براى جامعه و حکومت ارایه دهند. ما هر چه گفتیم گوش آقایان بدهکار نبود که نبود! این پژوهش به دلیل عدم دسترسى به این اطلاعات چند ماهى عقب افتاد، روزى در یک جلسه که در حضور آقاى قهرمانى (استاندار) تشکیل شده بود ایشان از من گزارش کار خواست و من هم ناچار شرح ماوقعه را ارایه دادم، آقاى قهرمانى خیلى ناراحت شد و در همان جلسه به مدیر آن مرکز زنگ زد و با لحنى تند به خطاب و عتاب تاکید کرد که فردا هر آنچه را پژوهشگران این طرح مى خواهند در اختیار قرار دهید. آن پژوهش انجام شد و هم اکنون یکى از پژوهش هاى معتبر در این زمینه مى باشد. اتفاقى در خمین شهر مى افتد و مسئول اوژانس اجتماعى کشور آن را اعلام میکند پس از آن نماینده آن شهر در مجلس خواهان برکنارى مسئول اورژانس اجتماعى میشود که چرا هنوز انگیزه متجاوزان به کودک مشخص نشده و چند سوال دیگر... موضوع را مطرح کرده است! به ابعاد فاجعه آمیز آن نامه به اندازه کافى پرداخته شده است اما در میان انکشاف ابعاد فاجعه این نامه که به مدد همین شبکه هاى اجتماعى رخ داده یک نکته قدرى مغفول مانده و آن ظلمى که نسبت به مسئول اورژانس اجتماعى کشور رفته! آقاى جعفرى مسئول اورژانس اجتماعى را میشناسم، او کسى هست که نه با امکان رانتى یا وصل به شبکه خویشاوندى، بلکه با شایستگى خودش به این موقعیت ملى رسیده است و در تعجبم از هم استانى هاى گیلانى ام که چرا از او در مقابل این هجمه حمایت نکردند، بى تردید انتشار نامه آن نماینده و احتمالا فشارهاى سیاسى ممکن است فشار را بر سازمان بهزیستى بیشتر کند و این در حالى است که این فرزند شایسته گیلان وظیفه حرفه اى خود را انجام داده است. آقایان یاد گرفته اند و توجیه میکنند ذبح حقیقت را در پیشگاه مصالح گوناگون! اما نمیدانند که این شیوه بر شاخه نشستن و بُن بریدن است! کاش در مقابل این فجایع و سقوط انسانیت به عوض دعوت به سکوت قدرى احساس گناه میکردیم! میلان کوندرا در رمان "سبکى تحمل ناپذیر هستى" از داستان " ادیپ" چنین روایت میکند: چوپانى یک نوزاد سر راهى را که یافته بود براى شاه پولیپ مى برد. کودک نزد شاه تربیت و بزرگ مى شود. روزى ادیپ در یک راه کوهستانى با شاهزاده اى ناشناس که با ارابه سفر مى کرد درگیر مى شود. آنان با یکدیگر نزاع مى کنند و شاهزاده به قتل مى رسد. ادیپ بعدها، با ملکه "ژوکاست" ازدواج مى کند و به پادشاهى "تب" مى رسد. او هرگز فکر نمى کرد مردى را که به هلاکت رسانده، پدرش باشد و زنى را که با او همبستر گردید مادرش بوده است. پس از آن، وضع اهالى کشورش روز به روز ناگوارتر مى شود و به سبب شیوع بیمارى، از پاى در مى آیند. وقتى ادیپ مى فهمد که این خوداوست که مسئول درد و رنج آن هاست، چشمان خود را از حدقه در مى آورد و براى همیشه کور مى شود .ادیپ خود را بى گناه تصور نکرد و نتوانست آن بدبختى و سیه روزى را که حاصل جهل و نادانى اش بود تحمل کند، چشمان خود را از حدقه در آورد و سرزمین "تب"را نابینا ترک گفت. ما دیگر قادر نیستیم احساس گناه کنیم. هیچکس روحاً و وجداناً، بیگناه تر از ادیپ نبوده است .با این وصف، وقتى پى برد چه کرده است، خودش را مجازات نمود. آقایان کتمان نکنیم، مسئول وظیفه شناس را عزل نکنیم، بیاییم لااقل احساس گناه کنیم از این همه تباهى ها! نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تائید محتوای آن نیست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود.
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code