| پنجشنبه، 30 فروردین 1403
آقای شهردار خودتان را جمع کنید، نه دست‌فروشان را؛
       کد خبر: 182298

 نگاه ایران/مهدی بازرگانی

پژوهشگر علوم اجتماعی، سردبیر مجله دیلمان

گفته می شود شهر رشت 700 هزار نفر جمعیت ثابت دارد که با جمعیت مسافران هرروزه به 1 میلیون و 200 هزار نفر می رسد. از این جمعیتِ در گردش، آمارها از وجود 3000 دست فروش خبر می دهد که به دلایل مختلف به دست فروشی روی آورده اند. شاید پیش خودتان بپرسید آن دلایل چیست؟ چرا روزبه روز زیادتر می شوند و چرا کسی از مشکلات آن ها صحبت نمی کند؟ بادی به غبغب بی اندازید و به موقعیت فعلی خود افتخار کنید یا آهی از سر همدردی بکشید، هیچ فرقی به حال آن دست فروش نمی کند. دست فروشی که در حاشیه شهر و روستا با روی خشن زندگی پنجه در پنجه ایستاده است و در وضعیت اقتصادی فعلی از «زیر خط فقر»، به «اعماق فقر» سقوط کرده است، در جاده تأمین ضروریاتش به سکندری افتاده است و کشان کشان این تنِ وبال شده را در خیابان ها می کشد تا مهلت زندگی به اتمام رشد؛ مهلت امیدواری به انسان و تحقق آرزوهای خودش یا زن و فرزندش.

دیروز در یکی از سایت ها خبری خواندم که البته زیاد جدید هم نبود. خبر قدیمی بود با بیانی جدید. معاون خدمات شهری شهرداری رشت با اشاره به اجرای طرح ویژه جمع آوری و ساماندهی دست فروشان در این کلان شهر گفته «شهرداری رشت در جمع آوری دست فروشان کوتاه نمی آید» گویی که در جنگ با داعش است که کوتاه نمی آید! او این طور ادامه داده که «متأسفانه به رغم جمع آوری لوازم دست فروشان، اما آن ها بار دیگر در پهن کردن وسایل در کف خیابان ها اقدام می کنند.» گویی نمی داند چرا این اتفاق می افتد!

این مشت و اراده آهنین را -که قصد کوتاه آمدن هم ندارد- اگر بخواهیم در وسط خیابان به شکل عینی توصیف کنیم باید چنین صحنه ای را پیش چشم بیاوریم: در سویی دست فروشی که در میانه مشکلات زندگی غوطه می خورد، یا شغلش را ازدست داده یا به دلیل نخواندن درآمد با خرجش، مجبور به شغل دوم (دست فروشی) شده تا اندکی از منجلاب مشکلات برهد و شبش را به روز برساند. در آن سو هم شهرداری که هیچ شناختی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی گروه های فرودست رشت ندارد و بنابراین طبیعی  است که برنامه ای هم برای آن ها نداشته باشد. البته این قدر بی شناخت هم که نمی شود؛ به همان اندازه که چشم شهرداری به مباحثی چون رشد نامتوازن و توسعه ناعادلانه، فقر و حاشیه نشینی در رشت بسته است، اما حداقل این را درباره خود می داند که در برخورد با دست فروشان رشت مصمم است. برخورد با ضعیف ترین اقشار جامعه که نه کسی حامی آن ها است و نه اصلاً کسی وظیفه ای برای خود در این راستا می بیند. اتفاقاً معتقد است اگر چنین نمایشی با ژست قانون مداری و انضباط انجام شود ثمرات خوبی هم دارد!

اما سؤال اینجاست چرا شهرداری اراده پولادین خود را در اینجا این قدر محکم به رخ جامعه می کشد؟ پاسخ این است: چون کس یا جای دیگری را سراغ ندارد که بتواند این گونه حرفش را در برابرش محکم بزند. او در این دوئل رو درروی کسی ایستاده که نفسی ندارد تا داد بزند و توانی ندارد که بر پای بایستد. بلی، دست فروش قصه ما -که با اعمال غیرقانونی خود نظم شهر رشت را بر هم زده و از ترافیک گرفته تا منظر بد شهررشت، از بی رونقی بازار تا مشکلات معابر همه اش به گمان آقایان تقصیر اوست- دادش را نیز تا سر شب فروخته است تا شاید مشتری ای جلب کند. بلکه قرابیه خود را بفروشد و نانی به خانه برد. آقای شهردار، آیا غیر از گلوی کارگر زحمت کش، عرصۀ دیگری برای مصمم بودن و پای فشردن وجود ندارد؟

من جزو کسانی هستم که خیلی از مسافت های بین شهری را در رشت با پای پیاده می روم. این روزها با تورم و موج گرانی ها که حتی طبقه متوسط را از پای درآورده و به فقر دچارش کرده، با بحران هایی که ضعیف کش اند؛ با گران شدن مسکن و اجاره بها که برای خانه های کوچک محقق می شود نه خانه های با متراژ بالا، با قطع شدن انواع حمایت های دولتی و پوشش های بیمه ای و درمانی و درنهایت با بی توجهی مردم به همدیگر؛ می بینم افرادی را که در همین خیابان های رشت به من نزدیک می شوند و مستقیماً در چشمم خیره نگاه می کنند و می گویند: «گرسنه ام!» این جمله معترضه که ترحمی در آدمی ناشناس می جوید واقعاً چه پاسخی می تواند داشته باشد!؟ شک نکنید هیچ پاسخی ندارد. تنها فعلی که به عنوان فرار از شرم یک انسان در برابر انسان دیگر می شود انجامش داد این است که دست در جیبت ببری و هر چه داری به اندازه یک وعده ای غذا به او بدهی. حتی این کار دیگر لبخند رضایت از کار نیک را با خود ندارد؛ چون اگر کار نیکی می بود و نیکوکاری، او این طور برای تأمین ضروریات زندگی اش، با لبی زخمی و صورتی استخوانی و نحیف، عریان و سرگردان در خیابان ها سراغ غذا را نمی گرفت.

آقای شهردار هیچ کس از زیرپوست شهر ما خبر ندارد. ما می دانیم که در نبود مؤسسات پژوهشی، هیچ کس از واقعیات اجتماعی شهر مطلع نیست. بلی ما جامعه ای توسعه نیافته هستیم که ساختار مدیریتی اش به پژوهش نیازی ندارد. ما واقعاً حتی نمی دانیم که در کجا زندگی می کنیم. صریح تر بگویم به نظرم ایجاد رونق در اقتصاد شهر و ازاین دست کارها هم در حد و اندازه مجموعه فقیر شهرداری نیست. با باقلاقاتق و میرزاقاسمی نمی توان اقتصاد یک شهر را حرکت داد. اینکه به ژاپنی ها بگویید برایتان باغ گل ژاپنی درست کنند و زباله سراوان را با مبالغ کلان به دست آلمانی ها بدهید هم، نه تنها افتخار ندارد؛ که سراسر شرمندگی است. بگذریم، مهم تر از این، شرمندگیِ انسان در برابر هم وطنش، هم وطن گرسنه اش است. آقای شهردار لطفاً اقتصادِ طبیعی و بومیِ سه هزار دست فروشی را که چاره ای و جایی جز کناره های خیابان ندارند بر هم نزنید. این اقتصاد بر محبت انسان ها به هم بناشده است. می گویید بازارچه درست کرده ام؛ مطمئن باشید که دست فروشان پول اجاره حجره در بازارهای شما را ندارند، اگر داشتند به کناره خیابان نمی آمدند!

مضاف بر این نگاهتان را تغییر دهید. اتفاقاً برخلاف دید مجموعه شهرداری، این دست فروشان روح شهر رشت هستند و مردم هم با آن خوکرده اند. گردشگر داخلی و خارجی با تماشای آن ها زندگی می کند. حضور آن ها امنیت ایجاد می کند، مسئله ای که خیابان های رشت با فقدان آن مواجه است. آقای شهردار درست است که کارمندانی در شهرداری هستند که باید بابت سد معبر حقوق بگیرند و درست است که پاساژ داران سرمایه دار شهر مدام به شما می گویند که دست فروشان را جمع کنید تا بازار ما از رکود خارج شود، اما برای «شرمنده نشدن انسان در برابر انسان»، باید به فکر 3000 خانواده ای بود که در همین شهر شلوغ، هر شب که من و شما سیر می خوابیم، گرسنه و نگران به بستر می روند. بیایید یک لحظه عینی تر فکر کنیم. ارقام خود را از میلیون به تومان تبدیل کنید. حالا ببینید دست فروشی که ده کیلو خیار و گوجه را به قیمت کیلویی 2000 تومان یا کمتر به همشهریانش می دهد، واقعاً چقدر باید گوجه بفروشد که خرج یک خانواده را بدهد؟ آیا تابه حال به این اندیشیده اید! البته قطعاً نیندیشیده اند. چراکه اگر این طور بود، وضع به گونه دیگری می شد. بله می دانم لیست پاداش های چند ده میلیونی شهرداری، هیچ تناسبی با این رقم ها ندارد. می دانم دست فروش ها نمی توانند خودشان به خودشان نامه بزنند و خانه ای را به نام خود کنند! می دانم سواد لازمه را برای این کار ندارند! می دانم وقت شهردار از این باارزش تر است؛ اما این را نیز می دانم که آن ها مطمئناً صادق ترین شهروندان این شهر هستند که به این روز افتاده اند. می دانم تا بهبود عادلانه اوضاع در آینده دور، کمِ کم اینکه این شهروندان مستضعف، مستحق کمترین و حداقلی ترین چیزها هستند. آن ها همشهری، هم وطن و همنوع ما هستند و «شرم انسان در برابر انسان»، واجب می کند که سفره زندگی مرد و زن و کودکی را به خاطر هیچ بر هم نزنیم. این را نیز بدانید که در صورت برخورد وسیع با دست فروشان من به عنوان یک روزنامه نگار و پژوهشگر هرروز درباره آن ها و شما، در روزنامه های مختلف کشور خواهم نوشت. نه تنها خود خواهم نوشت، بلکه از دیگر همکارانم نیز عاجزانه استمداد یاری خواهم کرد تا آن ها نیز  دراین باره بنویسند، تا دیگر انسانی در برابر انسانی دیگر چنین شرمنده نشود.

  نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تائید محتوای آن نیست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود.

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code