| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
به بهانه‌ی تماشای تئاتر «محاله که فکر کنید این‌طوری هم ممکنه بشه»؛
       کد خبر: 133198
نگاه ایران/عمید پورغفار مغفرتی همواره نقدی عامیانه نسبت به محافل فرهنگی و ادبی استان گیلان به ویژه شهرستان رشت وجود داشته که بزرگ ترین دلیل آن بر محدود بودن حضور نفراتی تکراری و بسته نگه داشتن فضاها در قالب های انحصاری است، شاید این عزم ناخواسته از حضور افراد جدید در میان گود ممانعت به عمل آورده و از بروز استعدادهای بالقوه پرهیز نموده است. در محافل فرهنگی عده ای خود را چنان بالادست قلمداد نموده که گویی سایرین هیچ را می پیمایند و ایشان طبقات سپهر فرهنگ را طی طریق می کنند، به طوری که نوعاً دیوار حائلی میان خود و سایر افراد علاقه مند و صاحب استعداد می کشند که با فرض وجود تجربه و پیشه ی قوی تری با اصل و ذات هنر در عناد است، ذاتی که همواره با خود فروتنی مضاعف و گشاده دلی را یدک می کشد. سالیان زیادی ست که نگاه های از بالا به پایین چوب لای چرخ فرهنگ این دیار گذاشته و عموماً افراد به جای اشاعه ی هر چه بیشتر فرهنگِ غنی گیلانیان، در هر رسته ای، بر تفکر مسموم خود دامن می زنند.مخاطبین به خوبی تفاوت بارز بین ساکنین به حق سرای ادب را با مستاجرین ناصوابش می شناسند و اگر هیچ گاه لب به سخن نمی گشایند به دلیل همان ذات مقدس هنر است که برای همه جایی گشوده و معتقد است که  هیچ کس نمی تواند بر رسالت دیگری مستولی گردد و خود را بر جای آن بنشاند. این سطور از ارج وقرب بزرگان سرزمین گیل، که نه در حرف بلکه در عمل و کردار و منش والایند را، هرگز نکاسته، بلکه شاکر حضور و وجودشان بر پهنای تاریخ این سرزمین است. شاید این چند خط مقدمه ای بی ربط با تماشای تئاتری خلق شده توسط گروهی از جوانان گیلانی آن هم در گرم ترین روزهای سال نباشد. از این حیث که وقتی به پلاتوی سازمان فرهنگی رشت یا همان خانه ی کوچک نمایش وارد شدیم، با دیدن پیشکسوتان تئاتر دیگر چشم ها بر نقایص آن مکان بسته شد و بر جای خودنشستیم. به گمانم تئاتر جنونی ویژه ای می طلبد، جنونی نه از باب دیوانگی بلکه نورسته از عشقی بلا تعریف است. همان عشقی که میر معنوی ها را به آن سالن کوچک با گرمای زیاد کشانده است. عنوانش «محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه» بود و چه اسم همگونی با وضعیت کنونی خودش داشت. حدود یک ساعت به طول انجامید و در تمام این مدت از تماشای اقدام جوانان با جسارت آن مجموعه مسرور بودم، شعفی ویژه از عواملی تماماً جوان و عاشق! وقتی به پایان رسید بیش ازپیش بر حضورم خشنود شدم. شما طایفه ی محال ها، صحنه هایی برای من خلق کردید که به بودنم در این زمین مفتخر شوم. من در هیچ کجای ستون این عمارت جایی ندارم، ولیکن به جسارت و استعداد شما تعظیم می کنم، عالی تر از جان و صفا بودید، به خودم می بالم که سعادت این را داشتم که در کنار سرود زیبایتان باشم. نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود.
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code