| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
نگاه ایران/ فاطمه صابری 1 تمام داروخانه های شهر را زیر پا می گذاشتیم و دست خالی به خانه بر می گشتیم؛ باآنکه بی پول نبودیم اما به جای «دارو»، «دروغ» به خورد بیمارمان می دادیم. بیمارمان مادربزرگ بسیار عزیزمان بود که در آغوشش بزرگ شده بودیم و حالا مقابل چشمانمان در حال مرگ بود. نسخه و درمان بیماری اش هم در دستمان بود اما کلید انبار داروها در دست رئیس دولت وقت محمود احمدی نژاد قرار داشت که باید حافظ جان و رفاه مردمش می بود.اما احمدی نژاد با دنیا سر جنگ داشت.هر بار که او قطعنامه های سازمان ملل را کاغذ پاره می نامید بند دل ما هم پاره می شد. چون ما به همراه صدها گیلانی باید راهی «زیر کوچه رشت» و ساختمان فرسوده ی غذا و داروی علوم پزشکی می شدیم و التماس می کردیم برای گرفتن دارو.   2 سرطان اما نه تحریم می شناخت و نه افزایش سانتریفوژ و “حق مسلم” بودن انرژی هسته ای.سرطان پادزهر می خواست که بعد از سال ۸۸ یا در کشور وجود نداشت یا آن قدر کم بود که دردی از کسی دوا نمی شد. موضوع از اساس اهمیتی نداشت چون احمدی نژاد که هم زمان کاپشن های ارزان قیمت می پوشید و برای رنج مردم اشک از چشمانش جاری می شد نه تنها ما را که جهانیان مخالف با نظراتش را مشتی «خس و خاشاک» می دانست. هر چه زمان می گذشت نفس بیمارمان تنگ تر می شد و دارو کمتر. آن قدر کم که در روزهای آخر مرفین را هم جیره بندی شده می دادند و خواهش می کردند اگر بیمارتان نیازی نداشت پس بیاورید برای تن دردمند بیمار دیگر. «نیاز نداشتن بیمار» یک تعارف کلامی بود. یعنی چند روز دیگر که عزیزتان مُرد باقی مانده دارو را پس بیارید برای بیمار در آستانه مرگ دیگر که برای درمانش که نه تسکین دردهای هنگام مرگش دارویی جز مرفین پیدا نمی شد. مادربزرگمان نمی توانست بدون دارو با سلول های سرطانی مبارزه کند و در نبود داروهای کیفی و به موقع جانش را از دست داد. مانند امیرعلی ۵ ساله که کنار تختش بستری بود و روزهای آخر زندگی اش را می گذراند و سعید ۲۶ ساله که خانواده اش مقابل بیمارستان زانوی غم بغل کرده بودند و برای یک آمپول که قیمتش بیش از یک میلیون تومان بود گریه می کردند. محمود احمدی نژاد می خواست با دنیا مبارزه کند و ایران تحریم شد و ما با دستانمان مادربزرگ را خاک کردیم.حتماً باید ماجرای مرگش را قضا و قدر می دانستیم. جای اعتراض وجود نداشت. با چشمان گریان ۳ عدد مرفین باقی مانده اش را هم به زیرکوچه نشینان تحویل دادیم .در میان کمبود شدید دارو،پمادهایی که کمی از آن باقی مانده بود را هم به بیماران بخشیدیم و باندهای بی کیفیت ساخت داخل را هم به زنی جوان دادیم و … حالا ابراهیم رئیسی برگشته با همان وزرای احمدی نژادی و همان شعارهای آشنا که «ما می توانیم و می شود» به سبک خودشان و نه اصلی برای افزایش اعتمادبه نفس ملی. 3 پدرم راننده است؛ کامیون دارد. بیشتر از ۴۰ سال است پشت فرمان، جاده های ایران را درنوردیده است. تجربه کار از زمان جنگ۸ ساله تا همین حالا را دارد.  از بازه زمانی سال ۸۸ تا ۹۲ «بابا» بارها از رشت به مقصد تهران را خالی یا با نصف ظرفیت کامیون راند و از آن طرف بدون «بار» برگشت چون «باری» برای انتقال به رشت وجود نداشت؛ حتی در بازار بزرگ تهران. بابا درمانده از وضعیت پیش آمده، گله می کرد و می گفت حتی در دوران جنگ هم چنین شرایط «قحطی زده ای» را تجربه نکرده بود. پدر ما مانند صدها نان آور خانواده که عزت نفس برایشان ارجح تر از صدقه های گاه وبیگاه احمدی نژاد بود زیر بار مشکلات اقتصادی «شکست» و به جای دولت پرمدعایی که قرار بود نفت سر سفره مردمانش بیاورد شرمنده خانواده اش شد و ۱۰ سال پیرتر و بیمار شد تا احمدی نژاد همچنان شعار دهد «ما می توانیم و می شود» و تحریم نعمت است. 4 سال ۹۰ بود و قیمت ها لحظه ای افزایش پیدا می کرد. در بازار رشت مردی با تلفن همراهش بلندبلند صحبت می کرد. مکالمه اش که تمام شد مشت هایش را گره کرد و فریاد زد «محمود تی نوکرم.» شادی اش به خاطر آن بود که بالا و پایین شدن قیمت ها تنها در یک ساعت ۱۶ میلیون تومان سود در بازار شکر نصیبش کرده بود. در سوپرمارکت کناری همین فرد، مرد میان سالی با صدایی آرام از فروشنده درخواست خرید «۲۵۰ گرم» شکر داشت برای صبحانه بچه هایش. حالا همان تیم احمدی نژاد کنار ابراهیم رئیسی نشسته اما او مدعی است برنامه هایش را دانشگاهیان نوشته اند.ادعایی که اگر نگوییم دروغ که غیر صادقانه است.آن هم  از سوی مردی که تجربه مدیریت اجرای اش به یک سال هم نمی رسد  و تا ۴ هفته قبل مدعی بود فقط یک رای دارد و مانند شهروندان آن را در روز انتخابات به صندوق می اندازد. او حالا از نجات ایران می گوید؛با کدام برنامه؟ روشن ترین توضیح او طی سه هفته گذشته این بوده:اگر فقط دو بدهکار بزرگ بانکی بدهی شان را بپردازند می توان با آن پول مشکل دو هزار جوان را حل کرد!هزاران ایرانی اما این روزها شیفته شعارهای این مرد شده اند. درست مانند سال ۸۴ 5 تیم احمدی نژاد روی کار بود . در حال مصاحبه با یک نماینده مجلس بودم. از عدم مشارکت مردم در بعضی امور جمعی انتقاد داشتم. نماینده توضیحات توجیه گونه داشت. قانع نشدم . گفت:خانم از کدام مردم انتقاد می کنی؟ می دانی آمار واقعی افراد تحت پوشش کمیته امداد در شهر ما چند درصد است؟ او از رقم محرمانه بیش از ۷۰ درصدی افراد تحت پوشش کمیته امداد در شهر گفت.اما گفت برای آن که طرح این مسئله خوشایند نیست شما بنویسید حدود ۳۰ درصد. گفت وقتی ۷۰ درصد مردم شهر تحت پوشش کمیته امداد با مستمری ماهی زیر ۴۰ هزار تومان هستند انتظار مشارکت در امور اجتماعی را داری؟ 6 حالا احمدی نژاد برگشته است. کاپشنش را نه، اما ادبیات و وزرایی که برایمان «دولت معجزه هزار سوم» ساخته بودند را به کمک رئیسی فرستاده . روح او در کالبد دولت احتمالی رئیسی است. حتی اگر احمدی نژاد به عنوان یکی از طلبکارترین انسان های کره خاکی در کنج منزلش نشسته باشد و از برنامه های ویژه تخیلی اش برای مستضعفان و کوخ نشینان بگوید و هوادارانش را به تحریم انتخابات بخواند. او حالا دلخور است و رئیسی را از خود نمی داند نه آن که با او مخالف باشد فقط به این دلیل که قرار نیست خود بروی صندلی ریاست بنشیند. 7 می گویند حافظه تاریخی مردم ایران ضعیف است. معتقدند اکثریت قابل توجه این مردم در ریشه یابی مشکلات دچار ضعف هستند و فقط حال را می بینند و با «قال» همراه ترند. برای همین نه بهبود اوضاع در دولت اصلاحات در خاطرشان مانده و نه وضعیت سیاه و کشاندن کشور به پرتگاه در دوران احمدی نژاد. در بین طرفداران رئیسی می توان افراد زیادی را دید که کمبودها و تحقیرها در دوران احمدی نژاد را از خاطر برده اند و با شعار متظاهرانه مبارزه با «اشرافی گری» تیم قالیباف و رئیسی همراه شده اند. در بخش دیگری از این طیف از عوام تا افرادی مانند «امیر تتلو» و محمدعلی ثابت قدم شهردار رشت حضور دارند. 8 به برگزاری یکی از مهم ترین انتخاب های مردم ایران تنها ساعاتی باقی مانده است. آن هایی که در ۸ سال دولت احمدی نژاد باپوست و گوشت خود لحظات وحشتناک را از سر گذرانده اند حالا درگیر تنش های روحی مختلف شده اند که نکند «بازگردند.» برگردند و بازهم برای رسیدن به اهداف تخیلی شان مشت هایشان را به سوی جهان حواله دهند که نتیجه اش نه گیج شدن رقیب که به کما رفتن مردم است؛مردمانی شامل کودکان بیمار، جوانان بیکار،از دست رفتن عزت بین المللی و ورشکسته شدن کارخانه ها. چند درصد مردم تحمل فشارهای ۸ ساله دولت احمدی نژاد رادارند؟ کسانی که نه امیر تتلو هستند که مانند گل آفتابگردان عمل می کند و نه شهردار رشت که توجیهات غریب برای انتخابشان داشته باشند. 9 اولی می داند تظاهر می کند و دومی هم مطلع است که هرگز تناسبی بین اهداف و شعارهایش با رئیسی و تیمش وجود ندارد. تیمی که با سطحی ترین برداشت ممکنشان نهادهایی مانند سازمان ملل و یونسکو را در حد «روسپی خانه» پایین آورده و با برگزاری کنسرت مخالفت می ورزند. اما ثابت قدم توجیه می کند که باوجود حضور رئیسی، رشت همچنان می تواند پرطرفدارترین شهر ایران در برگزاری کنسرت باشد و ارتباطات ایران با جهان حفظ شود و وضعیت آن قدر بدون تنش ادامه پیدا می کند که طرح های شهردار مانند جهانی شدن رشت هم ادامه پیدا کند. 10 اما تحریمی ها نه مانند امیر تتلو هستند و نه محمدعلی ثابت قدم. امیر تتلو «شهوت» شهرت و دیده شدن به هر قیمت دارد و ثابت قدم دورنمایی ندارد جز ماندن به هر قیمت. مردی که شهردار رشت است و در طول مدت مدیریتش موردحمایت جریان اصلاح طلب بوده اما در جریان انتخابات ریاست جمهوری از کاندیداهایی حمایت کرده که اصلی ترین شعارشان برخورد باکسانی بوده که با عنوان جعلی ۴ درصدی از آن ها یاد می کنند. 11 به دولت ۴ ساله حسن روحانی می توان انتقادات زیادی وارد کرد؛ کارهای نکرده زیادی بر زمین باقی مانده و وعده های مختلفی عملی نشده است اما عملی نشدن این وعده ها از جنس دروغ های عجیب کاندیداهای اصولگرا نیست. کسانی که فراموش کردند چه خرابه ای تحویل روحانی دادند و حالا که کمی اوضاع بهتر شده دوباره  آستین همت را برای تخریب ایران بالا زده اند. اما بنای ما این است که «زندگی» کنیم. چون به اندازه کافی روزمرگی داشته ایم. دیگر تحمل کش آمدن و توجیه کردن نداریم. انتخاب حسن روحانی بین بد و بدتر نیست. به یاد بیاوریم روحانی چه ویرانه ای تحویل گرفت. اگر سرانه مطالعه در ایران پایین است سرانه «تاچ» گوشی های همراه که بالاست و دست کم روزی صدها بار تلگرام چک می کنیم. درباره ونزوئلا کشور دوست محمود احمدی نژاد حتماً در حد «فتونیوز» مطالعه کرده ایم یا ویدئوهایی دیده ایم. روحانی هیچ کاری هم نکرده باشد  که کرده، مانند طرح تحول سلامت و کاهش رنج های بیماران، بازگشت عزت ایران در عرصه بین المللی، کنترل تورم، سه برابر شدن مستمری افراد تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی، باز شدن نسبی فضا برای رسانه ها و فعالین سیاسی و…  ما را از ونزوئلا شدن نجات داده است. من به روحانی رای می دهم، نه برای ترس صرف از بازگشت احمدی نژادی ها که نامش برای اهالی مستقل رسانه با وحشت گره خورده است. به روحانی رای می دهم به خاطر آن که نسبت به جایگاه کشورش توهم ندارد. مدرن می اندیشد و تلاش می کند برای شهروندان ایران که ساکن کشوری در گوشه ای از خاورمیانه هستند و نه مرکز جهان، تصمیماتی در استانداردهای بالا اتخاذ کند. به روحانی رای می دهم چون مانند رقبایش دائماً شعار «مرگ بر…» سر نمی دهد و ساکنان این کشور را شایسته «زندگی» می داند، از تحریم بیزار است و از «ما» با عنوان «مردم بدبخت» یاد نمی کند.
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code