سید رضا سید دانش
فعال فرهنگی و رسانه ای
با من به گل افشانی افلاک و افلاکیان بیا .
به دست افشانی فرشتگان و ستاره گان .
به جشن میلاد او که هفت آسمان ، شکرانه ی قدم مبارکش را ، خوشه خوشه خورشید ، روشن می کند .
او دُردانه ترین دُر آب های جهان است ، گردن آویز کاینات .
نگینی نور آگین ، با نقره کاری ماه شب چهارده .
نام او با اولین حرف عدالت آغاز می شود که طنینی دارد به درازای ابدیت خداوند .
اگر دریا ، نام او را به مهر و مدد ، مکرر نمی کرد ، قطره ای بیش نبود و کوه ، سنگریزه ای ؛ و بهار نه برگی داشت ، نه شکوفه ای ، نه باران و پرنده ای ...
او که آمد ، عشق آغاز شد ، و مهربانی نبض حیات را گرفت ؛ و انسان ، ایمان را چونان سرنوشت محتوم خود پذیرفت .
او که آمد ما قسمت کردن نان ها و سیب ها را آموختیم و دست هامان را زیر باران گرفتیم تا سخاوت بیاموزد.
او که آمد ، تمام درهای بسته ، باز شدند و تمام شب های تاریک به سپیده های تابان گره خوردند .
با او بود که بهار بهار ، شکوفه آمد ، آسمان آسمان آفتاب ،و دریا دریا محبت و امید...
او سرچشمه ی خوبی هاست و روز میلادش ، شکفتن دوباره ی جان است و جهان ، از ازل تا به ابد ...