| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
گزارش گیل نگاه از وضعیت علی 5 ماهه 26 روز بعد از آزارهای پدر:
       کد خبر: 57956
نگاه ایران/فاطمه صابری: با چشمانی اشک بار می گوید:یعنی روزی می رسد که کابوس مرگ علی براثر شکنجه را فراموش کنم؟» 26 روز از برگشتن دوباره علی 5 ماهه به زندگی می گذرد و کبودی های روی صورت و بدنش کمرنگ و کمرنگ تر می شود اما زخم های ناپیدای مادر علی عمیق و عمیق تر شده است. علی کودک رشتی است که زیر سیلی های «بابا» تاب نیاورد و بی هوش شد و اگر تلاش به موقع مادرش نبود امروز شاید داستان زندگی اش به گونه ای دیگر روایت می شد. علی کوچک تر از آن بود که از بابا «نان» و یا «اسباب بازی» بخواهد.او فقط آغوش و دست های نوازشگر می خواست اما بابای علی هیچ نداشت به جز «اعتیاد». او مانند تمام کودکان 5 ماهه نه توان راه رفتن دارد و نه نشستن و حرف زدن . وقتی به پدرش سپرده می شد هم چنین بود اما آغوش پدر 32 ساله برای «علی کوچولو» امن ترین جای دنیا نبود. مینا مادر علی زن 28 ساله ای است که حدود دو سال بعد از ازدواج به خانه پدر و مادرش بازگشته تا تکلیفش را با همسر معتادی که به جز زندگی خود و همسرش، کودک چندماهه شان را هم تا آستانه مرگ برده روشن کند. محل زندگی پدر و مادر او که سال ها پیش از اردبیل به رشت مهاجرت کرده اند یکی از مناطق حاشیه ای رشت در غربی ترین بخش شهر است. مادربزرگ که علی را در آغوش گرفته با صدای بغض آلود می گوید خوشحال است که نوه اش به سلامت بازگشته است. او ادامه می دهد حدود 11 روزی که علی در بیمارستان بود برایش کابوس وار گذشته است همین طور زندگی حدود دوساله دخترش با مردی که به گفته مادرزن نتوانست پاسخ مناسبی به فداکاری های همسرش بدهد. او بارها تاکید می کند که نوه اش را مانند 8 فرزند خودش دربر می گیرد و بزرگ می کند. حضور چند نوه پسری و دختری در خانه این مادربزرگ نشان می داد که علی برخلاف پدری خشن، در حال حاضر در دامان خانواده ای پرمهر حضور دارد.   ماجرای ازدواج با مرد سابقه داری که از پاکی حرف می زد مادر علی به نگاه ایران می گوید ما 8  خواهر و برادریم. وقتی حدود دو سال قبل بحث ازدواج من با او مطرح شد خانواده ام مخالف موضوع بودند . اما من علی رغم این که می دانستم او دوره ای درگیر اعتیاد بوده به حرف هایش اعتماد کردم که می گفت ترک کرده و هرگز سراغ مواد مخدر نخواهد رفت. مینا توضیح داد که چشم خود را بروی سابقه 4 سال زندان همسرش هم بست؛ همسرم با برادرش بر سر موضوعی مشاجره پیدا کرد که در نهایت با او درگیر شد و  با چاقو شکم برادرش را درید و برادر هم در تمام 4 سال رضایت نداد تا او از زندان خارج شود. مادر مینا افسوس می خورد و می گوید دخترم تحت تأثیر حرف های این مرد که گفت همه چیز تمام شده و نه نشانی از شرارت دارد و نه اعتیاد، حاضر شد علی رغم مخالفت ما بدون مراسم های معمول ازدواج برای زندگی مشترک به خانه اش برود. مینا می گوید همسرش یکی از مکانیک های رشت است که مشتری ها از کارش رضایت داشتند هرچند ما درآمد کمی داشتیم وزندگی به سختی می گذشت اما مشکل خاصی نبود. تا این که در کمتر از یک سال مقداری از ارث پدری به علی رسید. موضوعی که به گفته مینا باعث پرپول شدن جیب همسرش شد؛او با فروش قطعه زمینی حدود 80 میلیون تومان به دست آورد که تنها 20 میلیون تومان آن را یک اتومبیل خرید اما بقیه پول را در عرض کمتر از یک ماه دود کرد و به هوا فرستاد. مادرعلی توضیح داد این موضوع زمینه ای برای کشیده شدن دوباره همسرش به سمت اعتیاد شد و این بار اعتیاد انتخاب شده او از نوع صنعتی یعنی «شیشه» بود. مینا توضیح داد: این اتفاقات زمانی روی داد که علی متولد شده بود و نصایح، خواهش و التماس های من برای دوری کردن همسرم از دوستان ناباب و اعتیاد فایده ای نداشت و گویا او اصلا نمی شنید که من درباره چه چیزی حرف می زنم. علی کودک آزار دیده4 تشنج علی از سابقه کودک آزاری خبر می دهد؟ مادر علی درباره رفتارهای همسرش در خانه به نگاه ایران می گوید: همسرش همیشه شکایت داشت که چرا کودکمان در آغوش همه آرام است و لبخند می زند اما به من که می رسد گریه می کند؟ او می گوید ماجرا بعد از سه ماهگی جدی تر شد و تقریباً من هرگاه علی را به دست پدرش می دادم شروع به گریه می کرد. من به او می گفتم حتماً بچه را اذیت می کنی اما او قبول نمی کرد من با وجود شک کردن به ماجرا نمی توانستم به خودم بقبولانم که مثلاً پدر علی در غیاب من، فرزندمان را آزار می دهد. علی در این لحظات در آغوش مادربزرگش نشسته بود و در مقابل نوازش و آوازهای شاد او لبخند می زد و سرش را در آغوشش پنهان می کرد. لحظاتی بعد هم با آرامش خاطر روی پاهای او به خواب رفت تا قطرات اشک گوشه چشم مادر جوانش را تر کند و بگوید:علی از موقع تولد آرام بود. اما پدرش به خاطر استفاده از «شیشه» دچار توهم شده بود و در مقابل گریه های هرازگاهی او عصبی می شد. فریاد می زد و وقتی من اعتراض می کردم می گفت می خواهم بچه را «تربیت کنم» توضیحات من درباره این که کودک 4- 3 ماهه درکی از تربیت با متد تنبیه بدنی ندارد برای او قانع کننده نبود. مادر به یاد آورد که قبل از ماجرای اخیر، علی بدون دلیل خاصی به شدت بدحال شد و بعد از رساندن او به بیمارستان به ما گفته شد که او تشنج کرده است. تشنجی که من تصور می کنم بی ارتباط به آزارهای دور از چشم من به او نبوده و من طبق تجویز پزشک همچنان به علی دارو های ضد تشنج می دهم تا دوباره اتفاق ناگواری برای او نیافتد. اگر بچه ات مُرد ما هستیم اوایل خردادماه یعنی حدود سه هفته قبل از آن که تربیت مدنظر پدر، علی 5 ماهه را بی هوش کند مادر متوجه کتک هایی شد که پدر بر بدن نحیف کودکشان وارد کرد:بعد از فهمیدن موضوع و دیدن آثار کبودی روی بدن علی درگیری شدیدی بین ما اتفاق افتاد و من از همسرم شکایت کردم و خواستار بازداشت او شدم. اما در دادگاه به آرامش دعوت شدم و وقتی به آن ها گفتم ممکن است فرزند کوچکم زیر کتک های پدرش بمیرد به من گفته شد:«اگر بچه ات مُرد ما همین جا هستیم بیا سراغمان.» مادر جوان گفت وقتی علی برای بار دوم براثر آزار پدرش بی هوش شد و او را به همراه خانواده ام به بیمارستان رساندیم و او با کمک پزشکان به زندگی بازگشت به سراغ همان قاضی رفتم و گفتم کودکم براثر ضربات دوباره پدرش به کما رفت و شاید با خوش شانسی زنده ماند اگر می مرد می توانستی زنده اش کنی؟ که او به علت بیان جملات قبلی اش عذرخواهی کرد و حکم جلب پدر علی به علت کودک آزاری صادر شد. بیهوشی نتیجه حسادت پدر به پسر ادامه صحبت های مادر علی نشان از اختلافات عمیق روحی و روانی همسرش دارد؛ گاهی همسرم در لابلای صحبت هایش می گفت که از وقتی فرزندمان آمده جای من را هم برای تو پرکرده است و به من توجه نمی کنی. به او می گفتم علی فرزند هردوی ماست و نیازمند مراقبت ویژه است تا بزرگ تر شود. او حدس می زند که ممکن است استفاده از مواد توهم زا در شیشه این وضعیت همسرش را تشدید کرده باشد و او درصدد شکنجه کودکشان برآمده باشد. مینا توضیح داد که در شب حادثه علی بی قراری می کرد. وقتی همسرم وارد خانه شد علی را از من گرفت تا کمک کند آرام شود اما ناگهان عصبانی شد و شروع به کتک زدن او کرد. من تلاش کردم بچه را از او بگیرم اما او من را هم به باد کتک گرفت چون اصلا در شرایط عادی نبود. او با فریاد از من خواست که به آشپزخانه بروم و شام درست کنم. من هم به بهانه شام درست کردن به آشپزخانه رفتم و شانس بزرگم این بود که گوشی ام در جیب شلوارم بود. تلاش کردم به نحوی که همسرم صدایم را نشنود با خانواده ام تماس بگیرم. در این لحظات من صدای سیلی هایی که بابای علی به صورت کوچک او می زد تا صدای گریه اش قطع شود را می شنیدم. چون صدایم آرام بود خانواده ام نمی توانستند صدایم را بشنوند که در نهایت توانستم با برادرم صحبت کنم و بگویم که به خانه ما بیایند و جان من و فرزندم را نجات بدهم. در همین لحظات دیدم که صدای پسرم قطع شد من فکر می کردم که به خواب رفته است و همسرم اجازه نمی داد به او نزدیک شوم. سفره مان که پهن شد به بهانه ای از سر سفره بلند شدم و مخفیانه در خانه را برای ورود برادرم و پدرم باز کردم. دقایقی بعد پدرم به همراه دو برادرم وارد خانه شدند و بین آنها با همسرم مشاجره شد.که پدرم به من گفت برویم و همسرم ممانعت می کرد. اما بالاخره توانستیم بعد درگیری از خانه خارج شویم. من تازه در ماشین فهمیدم که نفس های علی منقطع است و با فاصله صدای ناله مانندی از گلویش خارج می شود. برادرانم ابتدا گفتند که بچه خواب است اما بعد دیدند که نبض علی به درستی نمی زند و بیهوش است. برادرم تلاش کرد با تنفس مصنوعی او را برگرداند اما تاثیری نداشت تا این که به بیمارستان 17 شهریور رسیدیم و در آنجا با تنفس مصنوعی علی به هوش آمد و شروع به گریه کرد. علی کودک آزار دیده2 مادربزرگ علی هم ماجرای حادثه سوم تیرماه را اینگونه شرح می دهد: آن شب خانه ام شلوغ بود و آش نذری بار گذاشته بودم . یک بار تلفن خانه مان رنگ زد اما صدای پشت خط نامفهوم بود و قطع شد. من به همسرم گفتم ممکن است مینا باشد اما او گفت صدای پشت خط ناشناس بود. کمی بعد مینا با برادرش تماس گرفت التماس می کرد که کسی از خانه به کمکش برود و او بچه اش را نجات دهند که پدرش به همراه دو برادرش به سمت خانه اش که در شمال رشت قرار دارد رفتند و دیدند روی صورت علی کوچولو جای انگشت نقش بسته و صورت نوه ی ما قرمز شده است و نفس هم نمی کشد که فوری او را به بیمارستان 17شهریور رساندند. مینا می گوید من باور نمی کردم فرزندم زنده شود چون نبض او نمی زد و سروصورتش قرمز شده بود که باگذشت زمان به کبودی می زد. سیلی سنگین پدرش باعث بسته شدن یکی از چشمانش شده بود و جای انگشتان او روی قفسه سینه کودک هم به شکل قرمز شده باقی مانده بود. مادر علی 5 ماهه گفت بعد از خدمات اورژانسی و تصویربرداری ها مشخص شد در سر علی لخته خون هم تشکیل شده که بعد از چند روز دارودرمانی برطرف شد اما من مدام نگران تاثیرات مخرب ضربات همسرم بر سر فرزندم هستم و فکر می کنم مبادا در آینده برای علی مشکل ساز شود. این زن جوان توضیح داد که بعد از حضورم در بیمارستان و طرح سوالات مختلف درباره چرایی کبودی های سر و بدن علی از طرف بیمارستان با اورژانس اجتماعی تماس گرفتند و یک مددکار به بیمارستان اعزام شد. پس از تشکیل پرونده، بازپرس شعبه یک دادسرای عمومی و انقلاب رشت هم خواستار اعلام نتیجه پزشکی قانونی کودک به دادسرا شده است.گزارش دوم پزشکی قانونی باید حدود دو ماه بعد از حادثه و بررسی وضعیت این کودک ارائه و اعلام شود که تأثیر آزارهای چندباره پدر علی بروی کودک 5 ماهه چه بوده است. پدر در زندان،مادر در راهروهای دادگاه حالا 26 روز از ماجرای کودک آزاری می گذرد. مادر علی به نگاه ایران می گوید بعد از انتشار عکس  و خبر این کودک آزاری در شبکه های اجتماعی و رسانه ها، پدر علی فرار کرد و در تمام روزهای سخت، سراغی از آن ها نگرفت. اما حدود سه هفته بعد از ماجرا مأموران پلیس با حکم جلبی که شاکی اش مادر علی بود او را بازداشت کردند و گفته می شود در زندان لاکان رشت منتظر حکم قضایی خود است. به جز این مینا می گوید در فکر جدایی از همسرش است و بنا ندارد با فردی که امنیت روانی و جانی او و فرزندش را چند بار به خطر انداخته است به زندگی ادامه دهد. بیم های بدون امید او از آشفتگی ذهنی، فشارهای سخت روحی و بیم های بدون امیدش می گوید و با بغضی در گلو توضیح می دهد بازگشت به خانه پدری به همراه یک فرزند برای زنان بدون پشتوانه مالی سخت ترین کار دنیاست مخصوصاً اگر خانواده آن ها هم شرایط مالی مناسبی نداشته باشد. از همسری می گوید که ممکن است ازنظر قانون چندان مقصر نباشد و به زودی آزاد شود و او یا فرزندشان را در گوشه ای از شهر آزار دهد و جانشان را بازهم به خطر بیاندازد. می گوید با تمام مشکلاتی که می داند در آینده برایش وجود دارد مهم ترین دغدغه حال حاضرش سلامت پسرش است و این که اثرات کتک های پدرش بر جسم و روح فرزندش چه تأثیر منفی برجای می گذارد. می گوید علی با خواسته ما پا به این دنیا گذاشته است ولی من هرگز تصور نمی کردم پدرش که در حالت عادی مردی مهربان و بخشنده بود با فرزندی که از پوست و گوشت اش بود چنین رفتاری داشته باشد. مینا چشم های تر شده با اشکش را پاک می کند و می گوید:من همسرم را دوست داشتم و حتی به خاطر رفتارهای نادرست او مدت ها با خانواده ام هم ارتباط نداشتم و باوجود تمام سختی ها کنارش بودم و بارها به او گفتم کمکش می کنم تا اعتیادش را ترک کند اما اعتیاد همسرم همه چیزم را از او و من و فرزندم گرفت.   یک زن با دو پرونده این روزهای مینا با مراقبت از علی و حضور در دادگاه برای پیگیری دو پرونده می گذرد؛کودک آزاری و طلاق. او برخلاف بسیاری از زنان ادامه خشونت ها را به جان نخریده و باوجود نداشتن حامی خاص درصدد احقاق حق خود برآمده است. می گوید زنان و کودکان قربانی تر از فرد معتاد هستند چون فرد درگیر شده با مواد درکی از رفتارهایش ندارد اما خانواده این افراد ذره ذره می سوزند و آب می شوند و رنج و ترس هایشان تا آخر عمر با آن ها باقی می ماند. در انتظار یاری برای شروعی دوباره آیا سازمان بهزیستی، حامیان حقوق کودکان و زنان حاضر هستند به افرادی مانند او برای فراموش کردن زخم های عمیق برجای مانده بر روح و جسمشان یاری برسانند تا زندگی تازه ای برای آن ها آغاز شود؟

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code