| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
[caption id="attachment_7278" align="alignnone" width="135"]abasnaemi4 عباس نعیمی جورشری *[/caption] تخریب کلیدواژه ای است که اگر بخواهید درباره اش صحبت کنید در بستر جامعه شناسی سیاسی و علوم سیاسی قابل توضیح است. جامعه شناسی سیاسی نیز مستقیما بر امر قدرت تمرکز دارد خصوصا تبادل قدرتی که بین جامعه و حکومت انجام می گردد. حکومت از روش های خاص خود بر جامعه اعمال قدرت می نماید و جامعه نیز به سهم خود و با روشهایی متفاوت این تاثیر را می گذارد. حال هنگامی که از سمت جامعه به حاکمیت حرکت کنیم به جامعه شناسی سیاسی مربوط است و بالعکس در حرکت از سوی حاکمیت بر جامعه با حوزه علوم سیاسی سر و کار داریم. جامعه شناسی تخریب در یک حوزه ای بینابین این دو عرصه تعریف می شود. جامعه شناسی تخریب معطوف به افکار عمومی است. شما نمی توانید در خصوص تخریب سخن بگویید اما به افکار عمومی اشاره ننمایید. اما واقعا افکار عمومی چیست؟ می شود برایش یک تعریف جامع که مورد توافق همگان باشد ارائه داد؟ پاسخ منفی است. عبارت مذکور در میان اهالی علوم اجتماعی شدیدا محل مناقشه است. با اینحال از خیل تعاریف و مباحث مربوطه می شود اینطور پنداشت که افکار عمومی نوعی داوری مردم در یک مساله همگانی مورد اختلاف در زمانی مشخص است. لذا نه حاصل جمع جبری تک تک افراد جامعه بلکه نتیجه کنش متقابل فردی و گروهی در یک بستر فرهنگی- اقتصادی خاص است که به عنوان تولید اجتماعی بروز می کند.  خود را تحمیل می کند. در کلیت زیست اجتماعی جایگاه خود را پیدا می نماید. بر این اساس باید تصریح کرد که افکار عمومی یک آگاهی اجتماعی است که بطور غیر رسمی بروز می کند. جنبه عاطفی و ادراکی دارد و در آمیخته با تعصب است. توکویل در 1880م افکار عمومی را یک اکثریت خطرناک پیش پا افتاده و بی ثبات اما بسیار قدرتمند لذا خطرناک نامید. همینطور روسو تاکید داشت که قوانین بر افکار عمومی بنا نهاده شده است. شاید به این معنا که افکار عمومی اگر تعمیم بیاید و ماندگار شود ، شکل اجماع یا وفاق جمعی می گیرد. از همه این مباحث گذشته برخی اعتقادی دارند افکار عمومی فقط در جوامع دموکراتیک وجود دارد اما واقعیت امر آن است که در حکومتهای خودکامه نیز موجود است تنها تفاوت در میزان آشکاری است. در سیستم های مردم سالار افکار عمومی عریان و آشکار است و در سیستم های استبدادی حالت پنهان و درگوشی دارد. بر این اساس می توان مکانیزم شکل گیری افکار عمومی را در قالب یک نمودار مثلثی درک کرد. نموداری که در یک نقطه اش مردم و در نقطه دیگرش سیاستگذاران قرار دارند. در نقطه سوم هم ترازی رسانه های جمعی و گروههای فشار است. مردم بر سیاستگذاران تاثیر می نهند. رسانه های جمعی و نیز گروههای فشار بر هر دو گزینه یعنی هم مردم هم سیاستگذاران تاثیر می نهند. در این فرایند افکار عمومی ساخته می شود. Untitled-1 نقش گروههای فشار در این بین اهمیت خاصی دارد. این گروهها ممکن است سود طلب باشند مثل اتحادیه ها یا آرمان گرا باشند مثل گروه های مذهبی و قومی و نژادی. در عمل غالبا تلفیقی از این دو است. مقدار تاثیرشان بر افکار عمومی منبعث از ساختار و قدرت مالی و نیروی انسانی آنها است. آنها خصوصا از طریق نشریات و مطبوعات تلاش می کنند تاثیر گذار باشند. آنها همواره در تلاشند تا به شیوه های گوناگون افکار عمومی را با خود همگرا سازند در این نقطه جامعه شناسی تخریب برجسته می شود. ابزارهای مشروع و نامشروعی که گروه های فشار به کار می گیرند به چهار دسته کلی تقسیم می گردد.
  1. تدابیر اقتصادی: آنها از طریق رشوه دادن، وام اقتصادی و هدایای بی شمار عامه را تحت تسلط خود در می آورند.
  2. تدابیر حقوقی: با اعمال فشار بر نهادها و افراد تصمیم گیرنده ، خواسته های خود را تحمیل می نمایند. در واقع عملیات رخنه در سازمان های حقوقی از جمله تاکتیک های تخریب است.
  3. اقدامات تخریبی مستقیم: به طور پنهان و آشکار به بر هم زدن تشکل ها و جماعتهای متخلف می پردازند.
  4. تدابیر تبلیغاتی: آنها به علت توانمندی های اقتصادی با استفاده از بنگاههای تبلیغاتی از طریق رسانه ها اعمال قدرت می کنند. به یاد داشته باشیم که «گوستاو لوبون» از رسانه ها به عنوان محرک های مستقیم و نزدیک در امر آموزش توده ها یاد می کرد.
در این راستا شما با سه طبقه متفاوت از خیل توده مواجه هستید: عامه خاموش. عامه آگاه و عامه فعال. عامه خاموش در قبال مسایل ناشناخته گزینه عبور را انتخاب می کند و آن را به عنوان مساله در نظر نمی گیرد. عامه آگاه وجود مساله را تشخیص می دهد و به وجود آن پی می برد اما در قبالش کاری انجام نمی دهد. عامه فعال ضمن تشخیص مساله تلاش می کند اعلام موضع کند و فعالیت نماید. غالب کنشگران جامعه شناسی تخریب متعلق به این حوزه سوم هستند که تلاش می کنند به حوزه عامه آگاه رسوخ کنند و در داخل آنها عضو گیری نمایند. مساله عمده در اینجا متقاعد سازی است. «سیسرون» سیاستمدار و خطیب روم باستان می گفت که اگر می خواهی مرا متقاعد کنی، باید اندیشه های مرا بشناسی و احساس مرا حس کنی و با کلماتی که من حرف می زنم حرف بزنی. لذا متقاعد سازی یک فرایند است با سه مولفه شناختی و احساسی و عملی. کارگزاران تبلیغ معتقدند که در جامعه شناسی تخریب شیوه گفتار و رفتار شخصیت های سیاسی می تواند جهت دهنده و هدایتگر افکار عمومی باشد به سمتی خاص. درواقع تخریبگران در نقششان به عنوان کارگزار تبلیغ دارای نقش های هفتگانه ای هستند که به شکل پیاپی معنا میابد:
  1. برانگیختن احساسات مردم نسبت به تغییر
  2. ایجاد ارتباط با مخاطب
  3. تعیین نیاز مخاطب
  4. ایجاد انگیزه تغییر در مخاطب
  5. تبدیل نگرش به رفتار
  6. پایدار ساختن تغییر
  7. دستیابی به داوری جدید
در این باره نقش رهبران فکری جامعه یا همان نفوذمندان مهم است. چرا که مورد اعتماد محیط خویش هستند. در تماس مستقیم با افراد قرار دارند لذا ویژگی های آنها را لحاظ می کنند. توانایی اهدای پاداش های رفتاری دارند. این رهبران می توانند گروهی یا محلی یا ملی یا جهانی باشند. همه این مولفه ها به طور خاص تر در کشورهای در حال توسعه و مسلمان با دو محتوای عمده عمل می کند: نخست محوریت اخلاقی. دوم محوریت اقتصادی. یعنی محتوای تخریب غالبا آکنده از این دو مایه است. تلاش گروه های فشار برای تاثیر گذاشتن بر افکار عمومی معطوف به حوزه اخلاقی جنسی و اقتصادی است. آنها از حساسیت های فرهنگی عامه استفاده می کنند تا چهره اخلاقی هدف را خدشه دار کنند. این بعد خصوصا در جوامع مسلمان و سنتی برش بیشتری دارد. عموما در فرهنگ این جوامع مناسبات جنسی خارج از چارچوبهای تعریف شده به عنوان یک عامل غیرقابل قبول شناسایی می شود و برخورد جامعه با آن بسیار شدید و گاه خشونت آمیز است به طوری که ابعاد دیگر زندگی فرد را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. در کنار این مقوله، حوزه اقتصادی نیز همواره محل تاکید است تا وجهه هدف به عنوان عامل فساد اقتصادی مطرح گردد. این مساله در بین ملل توسعه نیافته که از تضادهای طبقاتی نیز در رنج هستند بیشتر شایع می باشد. مردم این کشورها به خاطر احساس نارضایتی سرکوب شده و فقدان استانداردهای رفاهی موجه، واکنش مخالف به این امر نشان می دهند. آن را اسباب طنز می سازند. به تمسخر سوژه اقدام می کنند. با اینحال نوعی متناقض، در مناسبات حضوری با شخص متهم ارادت ورزی دارند چرا که او را در مقام بالاتر می بینند اگرچه یک مفسد اقتصادی باشد. درواقع به نظر می رشد علی رغم اینکه فساد اقتصادی بطور گسترده زندگی مردم را تحت الشعاع قرار می دهد و خسارت مستقیم به حوزه خصوصی آنها وارد می آورد ، با اینحال واکنش کمتری را به نسبت فساد جنسی بر می انگیزد. خاصه جوامع سنتی. گروه های فشار برای در اختیار گرفتن قدرت و نهاد های اجرایی و قانون گزاری از هر دو ابزار فوق استفاده می کنند. بله! درواقع تخریب از ضلع سومی برخوردار است که همانا قدرت می باشد. جامعه شناس برجسته نومارکسیست کارل رالف دارندورف تبیین گر نظریه ای مهم در این خصوص است. از نظر او عدم توزیع نابرابرانه قدرت عامل تعیین کننده کشمکش های منظم و مستمر اجتماعی است. ذیل این نظریه می توان به درک واقع گرایانه ای از جامعه شناسی تخریب رسید. چرا که دو اهرم مالی و اخلاقی اساسا در جهت به زیر کشیدن رقیب و جانشینی قدرت و نهایتا دستیابی به نهادهای اقتدارمدار فعال می شوند. ذیل مبحث قدرت ، دستیابی به منابع مالی به عنوان یک چرخه دوسویه عمل می کند. هم هدف است هم ابزار! اقتصاد سیاسی مبین همین بحث است. این عرصه تخریب البته تابع هیچ قاعده و مرزی نیست. حتی قواعد شفاهی. به واقع نوعی به هم ریختگی ساختاری در این مورد وجود دارد که تهدیدات را به گونه ای افسارگسیخته انتشار می دهد. بخش مهمی از این بستر مساعد گروههای فشار به ساختار سیاسی کشورهای در حال توسعه باز می گردد که تحزب در آن نهادینه نشده است. اقتصاد رانتی دولت های خاورمیانه مشخصا به این آسیب ساختاری دامن می زند. آنگاه که با مولفه های نوپاتریمونیالیستی در هم می آمیزد، شرایط مناسب برای تحرکات خارج از قانون فراهم می آورد. در واقع در این مناطق، قانون مداری همواره با چالش مواجه است. حتی قوانین بد نیز بطور ناقص و ناکام اجرا می شوند. بیشتر با بی قانونی مواجه هستند که توسط مختصات پاتریممونیالی و رانتی استمرار می یابد. دیوانسالاری ناکارامد نیز که بر ارادت ورزی استوار است و نه شایسته سالاری، تولیدکننده کنشگرانی خواهد بود که عامل تخریب هستند. کنشگرانی که در غالب گروه های فشار هویت پیدا می کنند. بدیهی است گردش هرچه آزادتر اطلاعات به شفافیت اجتماعی کمک می کند و از حجم تخریب مذکور توسط گروه های فشار می کاهد. به یاد داشته باشیم شفافیت واقعیت در یک جامعه باز خود تبدیل به اهرم فشار می گردد منتها به نفع منافع ملی و جمعی کلان.   *استاد دانشگاه و پژوهشگر جامعه شناسی سیاسی

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

شهرام امین ترابی 4 آبان 1399 ساعت 01:08

گروه های فشار یکی از ابزار های موجود در عرصه سیاست است و نقش آنها تحت تاثیر قراردادن تصمیمات سیاستمداران و حاکمیت چه در سطح خرد و چه در سطح کلان است! و عملکرد مثبت و منفی تحت تاثیر روانشناسی اجتماعی است که بنظر میرسد ریشه و علل خودتخریبی-اجتماعی را باید در احساس حقارت اجتماعی فلذا اجازه جامعه به سوئ استفاده از خود دانست که به دنبال آن اجازه تخریب میدهد و یا پیشرفتهای خود را نیز تخریب میکند. از نشانه های ابتدایی شروع این فرایند ترس از لذت بردن و محکوم کردن شعف در سطح اجتماع است.

نظر دهید - پسندیدم 0

نگاه شما:

security code