| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران
       کد خبر: 63502
نگاه ایران:دهمین دوره مجلس شورای اسلامی روز هشتم خرداد با ویژگی های خاص خود به طور رسمی آغاز به کار کرد. ویژگی بارز آن است که اصولگرایان بعد از 3 دوره در اختیار داشتن اکثریت کرسی های پارلمان این دوره نتوانستند نصف به علاوه یک کرسی ها را در اختیار بگیرند. رقم خوردن معادلات سیاسی در مجلس دهم به لحاظ وجود یک طیف قوی از نمایندگان مستقل کاملا سیال است و نه اصولگرایان تاکنون توانستند نگاه خود را به طور تام و تمام به اجرا درآورند و نه اصلاح طلبان در این زمینه توفیق داشتند و به نوعی در ماه های ابتدایی می توان گفت با مجلس غیرقابل پیش بینی مواجه هستیم. محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی معتقد است: نه تنها مجلس غیرقابل پیش بینی مجلس خوبی نیست، اساسا مدیریت هدف گیری ها و راهبردهای سیاسی، اجرایی، اقتصادی و ملی کشور اگر فاقد این ظرفیت باشد که متولیان امر، کارگزاران و سیاستگذاران آن حوزه توان پیش بینی چشم انداز و افق پیش روی خود را نداشته باشند حتما برای مصالح کشور یک امر منفی به حساب می آید. او معتقد است نمی توان از عارف خیلی انتظار داشت، باید تلاش کرد منش پارلمانی را در او تقویت کرد. در این گفتگوی مشروح دو ساعته با عطریانفر مفصل درباره فضای مجلس دهم، عملکرد فراکسیون امید، فراکسیون مستقل و نقش عارف در پارلمان به بحث و تبادل نظر پرداختیم. مشروح گفتگو با عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران را در ادامه بخوانید؛ تصور از مجلس دهم این بود که در سال آخر دولت یازدهم بتواند به قوه مجریه کمک کند، اخیرا آقای کاظم جلالی اعلام کرد دولت باید در قانونگذاری به مجلس کمک کند یعنی حالا باید دولت به مجلس کمک کند تا مبادا یک دفعه طرحی را ندهد که به جای گشایش، قفل بر پای مجریان بزند، نظر شما چیست؟ من نمی دانم صحبت آقای جلالی معطوف به چه نقطه نظری است. اساسا پارلمان اگرچه به لحاظ حقوقی اجازه ارائه طرح دارد و طرح می تواند کمک به دولت و کشور و مردم کند اما ساختار عمومی و حقوقی حاکم بر پارلمان به ما گوشزد می کند که این پارلمان در برابر لوایح باید مقدراتش را برای بررسی بسیج کند. دولت ها اجازه دارند مبتنی بر ظرفیت ها و قابلیت ها و امکانات لوایحی را تدارک ببینند و به مجلس بدهند حال آنکه وقتی پارلمان می خواهد طرحی را ارائه کند، معمولا طراحان بخشی از ماجرا را خوب می بینند ولی شاید پشت صحنه را چندان نبینند بنابراین وقتی به صحنه مجلس نگاه می کنیم می بینیم وزن غالب مصوبات و قوانین صادره براساس لایحه است یعنی بیشتر لوایح بودند که تبدیل به قانون شدند. معمولا مواردی که در قالب طرح انجام می شود یا با مخالفت دولت روبه رو می شود یا اساسا رأی چندانی نخواهد داشت. وقتی از این منظر نگاه می کنیم که پایه اساسی پارلمان این طور قرار داده شده است، مفهومش این است که پارلمان انتظار دارد که دولت در ارائه لوایح موفق، جدی و موثر ظاهر شود. پیام این نگاه آن است که دولت باید به پارلمان کمک کند. یعنی اگر بخواهیم یک پارلمان موفق و سرپایی را داشته باشیم دولت باید رویکردش از منظر حقوقی به گونه ای باشد که همواره نظر پارلمان را در قالب تنظیم لوایح به کار بگیرد تا مجلس را فعال نگه دارد.  الان مجلس دهم قابلیت فعال شدن را دارد؟ همه پارلمان ها قابلیت دارند مهم آن است که چه طور با آنها ارتباط بگیریم. بعد در کنار این قضیه وقتی می گوییم پارلمان، همه ذهن ما نباید معطوف به 290 نفر نماینده شود. این مجلس اجازه دارد که از دو حوزه کارشناسی و دو ظرفیت بزرگ در کشور بهره بگیرد. یک حوزه دعوت از کارشناسان دولت است و همه کسانی که دعوت می شوند ملزم به حضور و پاسخگویی و راستگویی هستند و ملزم به راستگویی هستند؛ علاوه بر این ظرفیت، مجلس می تواند از ظرفیت های خارج دولت هم استفاده کند. یعنی منتقدان دولت را دعوت کنند و نقطه نظراتشان را بگیرند تا قانونگذاری شان پخته تر شود. چرا نه اصولگراها از مجلس دهم راضی هستند و نه اصلاح طلبان؟ و نه هیچ کس. به نظر شما چرا مجلس دهم نتوانسته انتظارات را برآورده کند؟ حقیقتا همانطور که اشاره شد مجلس در هیچ دوره ای برای هیچ گروه سیاسی مایه رضایت قطعی و صددرصدی نبود. این بیان به اکثریت یا اقلیت گروه هایی که در مجلس حضور پیدا می کنند بر نمی گردد. ما شاهد بودیم مجالسی در کشور تشکیل شده و اکثریتی در مجلس حضور داشتند اما اکثریت راضی نبودند و متقابلا مجالسی را مشاهده کردیم که اقلیت راضی بود. اگر مقایسه کنیم و در قیاس با مجالس دیگر بخواهیم داوری منصفانه داشته باشیم، باید در مقام تحلیل و روشن سازی این جنبه از گرفتاری باشیم که چه می شود در مجلسی جماعتی به اکثریت می رسند ولی برای شان حضور در مجلس رضایت بخش به مفهوم مطلق کلمه نیست. تصور می کنم باید موضوع را فراتر از رقابت های گروهی و سیاسی بررسی کرد و ریشه ها را در جاهای دیگر دید. آنچه در نظام حکمرانی ایران مبتنی بر منشور ملی ما که قانون اساسی است ملاحظه می کنیم پارلمان جای بسیار مهمی است. به اعتباری که حضرت امام هم روی آن تأکید داشتند، مجلس مرکز قانونگذاری و عصاره فضائل ملت و در رأس امور کشور قلمداد می شود. من به این باور هستم که اگر رهبران سیاسی در سطوح احزاب، نخبگان سیاسی در لایه های حزبی، قاطبه مردم به عنوان قاعده هرم قدرت در کشور و همچنین نهادهای برجسته مجلس را در چنین جایگاهی به رسمیت بشناسند و به آن توجه کنند براساس این منطق اقلیت و اکثریت راضی خواهند بود. اگر حس می شود مجالس ما برای نمایندگان به معنای واقعی کلمه جذاب نیست دلالت بر این دارد که مجلس از جایگاه قانونی، واقعی و سیاسی خودش احتمالا تا حدودی خارج شده است. اگر از این نقطه عبور کنیم و مجلس را به واقعیت قانونی خودش برگردانیم و اعتباربخشی کنیم حتما همه گروه ها اعم از اقلیت و اکثریت از یک اقناع روحی و رضایت نسبی قابل قبولی برخوردار خواهد بود.  یک خاصیتی که در این مجلس به چشم می خورد این است که کاملا معادلاتش غیرقابل پیش بینی است، اساسا مجلس غیرقابل پیش بینی مجلس خوبی است؟ چون مشاهده می کنیم پیش از انتخابات هیأت رئیسه موقت تصور اصولگرایان آن بود که یک دست هیأت رئیسه را می چینند اما در انتخابات هیأت رئیسه موقت سه کرسی به فراکسیون امید می رسد، ظرف 48 ساعت سهم فراکسیون امید از کرسی های هیأت رئیسه به 5 کرسی افزایش پیدا می کند. سپس انتظار می رفت اصلاح طلبان در حوزه کسب مدیریت کمیسیون های تخصصی قوی عمل کنند اما انتظارات برآورده نمی شود فقط 2 کرسی از 14 کرسی ریاست کمیسیون های تخصصی را به دست می آورند، حالا باز اصولگراها خوشحال می شوند اما هنوز اندک زمانی از این خوشحالی نگذشته می بینیم که در انتخاب نمایندگان ناظران مجلس در شوراهای مختلف این اصلاح طلبان هستند که گوی سبقت را از رقیب خود می ربایند به طوری که با وجود ریاست یک عضو جبهه پایداری بر کمیسیون فرهنگی، آقای وکیلی نماینده اصلاح طلب مردم تهران از کمیسیون فرهنگی برای حضور در شورای نظارت بر مطبوعات رأی نخست را می گیرد، به صحن معرفی می شود و رأی می آورد. حالا سئوال اینجا است آیا مجلس غیر قابل پیش بینی اساسا مجلس خوبی است؟ خیلی روشن و صریح بگویم، نه تنها مجلس غیرقابل پیش بینی مجلس خوبی نیست اساسا مدیریت هدف گیری ها و راهبردهای سیاسی، اجرایی، اقتصادی و ملی کشور اگر فاقد این ظرفیت باشد که متولیان امر، کارگزاران و سیاستگذاران آن حوزه توان پیش بینی چشم انداز و افق پیش روی خود را نداشته باشند حتما برای مصالح کشور یک امر منفی به حساب می آید. خداوند تبارک و تعالی برای هر موجودی ظرفیت هایی را در خلقش ایجاد کرده است. موجوداتی غیر از انسان در عرصه حیات غریضی خودشان امکاناتی دارند که آنها را نسبت به حوادث و عوارض پیش رو حساس و مطلع می کند. مطمئنا برای انسان به مراتب ظرفیتی عظیم وجود دارد که همان ذهن، عقل، تدبیر و قدرت پیش بینی آینده است. وقتی در اصل خلقت چنین انتظاری خداوند از موجودات خودش از جمله انسان دارد چه طور ما در عرصه مدیریت های اجرایی خودمان در کشورداری باید به سمتی حرکت کنیم که به صورت اتفاقی رویدادها را بدون پیش بینی رها کنیم و بگوییم هر اتفاقی افتاد همان ملاک است. خیر به هیچ عنوان این حرف پذیرفته شده نیست. امسال یک رقابت سیاسی در یک کشور بزرگی مثل آمریکا می خواهد رخ دهد، ما از دو سال پیش صف بندی ها و مرزبندی ها و رقابت ها را خوب شاهد هستیم و چهره هایی که شایسته حضور در آن رقابت هستند از انگشتان یک دست حتی تجاوز نمی کنند. نوعی رقابت های درون حزبی شکل می گیرد، بهترین ها از درون احزاب برگزیده می شوند و عملا شش ماه قبل از برگزاری انتخابات در کشور آمریکا از پیش روشن است که مدیریت آینده کشور از آن کدام حزب است و چه شخصی آن مسئولیت را عهده دار می شود. متأُسفانه در ایران شاهد هستیم به رغم وجود احزاب که قانون اساسی اجازه فعالیت های حزبی را داده است اما تا فرصت های بسیار کوتاه مانده به بزنگاه انتخاباتی که روز ثبت نام است چندان مشخص نیست چه چهره هایی را ما در صحنه داریم و در عرصه رقابت چه کسی پیروز است. این قدر ما در چنین فضایی فاقد پیش بینی هستیم که چه بسا در روز برگزاری انتخابات هم افق روشن نیست و همواره در انتظار این هستیم که یک اطلاعات به روز و لحظه و دقیق از طریق صندوق ها به دست آوریم تا بتوانیم قضاوت کنیم که چه کسی پیروز میدان است. به اعتقاد من این یک عیب بزرگ است و پارلمان هم در چنین گرفتاری اسیر است. باز در مقام علت یابی و آسیب شناسی طبعا ما باید ذهن مان به مسائل روزمره نرود. باید به گذشته ها نگاه کنیم شاید بتوانیم ریشه هایش را پیدا کنیم. در کل عرض می کنم چرا اتفاقی که درون پارلمان رخ می دهد نزد برجستگان و چهره های شاخص حاضر در پارلمان قابل شناسایی نیست؟ ریشه اش به این بر می گردد که علی رغم وجود نهادهای حزبی و فعالیت های مردمسالار که در قالب احزاب تعریف شده اما چون مردم و نخبگان ما مقوله سیاست ورزی را از درون احزاب چندان به رسمیت نمی شناسند و عرصه سیاست ورزی، عرصه خیابان است و سرنوشت موقعیت ها در کف خیابان رقم زده می شود، در واقع پارلمان ما نیز دچار یک نوع سردرگمی و ابهام است. نیروهایی احتمالا در آستانه تبلیغات انتخابات مجلس در درون لیست ها قرار می گیرند ولی اینها حضورشان در آن لیست ها هیچ نسبتی را با حزب پشتیبان تعیین و تعریف نمی کند و برخی ائتلاف های بسیار زودگذر و فاقد اهداف از پیش تعیین شده تشکیل می شوند. وقتی مجلس ما این چنین شکل می گیرد طبیعتا ما دچار سردرگمی خواهیم شد. باز تأکید می کنم باورم این است وقتی ما مجلس را در یک جایگاه رفیع در نظام حکمرانی قرار می دهیم، یک عضو مکملی دارد که این عضو برخلاف ظاهر رسمی که در قانون اساسی به آن پرداخته شده است اما در مقام عمل و واقعیت سیاسی وجود منطقی خارجی ندارد و آن سیاست ورزی از طریق حزب است. حزب باید با ظرفیت، توانایی و قابلیت ها و قدرت راهبردی اش برای اداره کشور یک تفکر و اندیشه سیاسی و ملی را نمایندگی کند و با رقیب خود مبارزه انتخاباتی داشته باشد و بتواند مناصبی از قدرت را برای اعمال منویات و اهداف خودش به دست بیاورد. احزاب ما عملا منفعلا و نقش ناپذیرند. همین عوارض و آسیب هایی که اشاره شد بر این مجلس نیز حاکم بود. احزاب آمدند نقش های مقدماتی را در سطوحی از مأموریت ها و مسئولیت هایشان ایفا کردند اما این مأموریت در همان نقطه متوقف شد و آنچه محصول حرکت شان بود، در ادامه روندهای پیش روی از آن پشتیبانی نکردند و دیگران نیز شاید در برابر پاسخگویی و مسئولیت پذیری تمکینی نداشتند. این مجلس ما بسی بیش از دوره های گذشته از این نابسامانی رنج برده است. البته شاید یک علت دیگر این داستان هم به این بر می گردد به اینکه یک رکن نیرومندی از رقابت یعنی جریان اصلاح طلب در انتخاباتی که گذشت یعنی انتخابات سال 94 از مقام رویکرد موازنه منفی حضور پیدا کرد. در واقع جریان نیرومند و موثر و ریشه دار انقلاب که جریان اصلاح طلبی یا اندیشه چپ اسلامی است براثر رد صلاحیت های گسترده و وسیع یا عدم احراز صلاحیت های گسترده، امکان حضور ایجابی پیدا نکرد، به این معنا که بتوانند چهره های موثر، برجسته و مسئولیت پذیر درون جبهه، جناح و حزب خود را از در لیست انتخاباتی قرار دهد و با آنها پارلمان را ساماندهی کند. در این روند همان طور که اشاره شد کمتر از یک درصد چهره های ثبت نام شده اصلاح طلب مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت و طبعا چون رویکرد کلی و سیاسی اصلاح طلبان این نبود که مسیر انتخابات پارلمانی را تحریم کنند یا از سیاست ورزی فاصله بگیرند، به سمتی رفت که به هر شکل ممکن حضور انتخاباتی داشته باشد بنابراین مجبور شد لیست هایش را از نیروهایی پر کند که به صورت منطقی نمی توانست آن پشتیبانی حزبی را از آنها داشته باشد. وقتی گذشته کسانی سیاسی که در این لیست ها قرار گرفتند و به مجلس راه پیدا کردند را بررسی می کنیم، می بینیم یک نسبت تاریخی با اندیشه اصلاح طلبان به صورت کمال و تمام نداشتند و طبعا چون همین نسبت را از گذشته برای خودشان قائل نبودند به صورت یک عضو رهاشده در یک دریایی از مسئولیت امروز در پارلمان هستند و در این رابطه شاید آن طور که مورد انتظار بود کسی نتوانست آنها را مدیریت کند بنابراین این پراکندگی و ابهام را در این مجلس بیش از گذشته احساس می شود. یک انتقادی که به حضور احمدی نژاد در ریاست جمهوری مطرح می شد، این بود که احمدی نژاد شاخصه های ریاست جمهوری را نداشت بنابراین جایگاه ریاست جمهوری را تنزل داد، مشابه آن را درباره مجلس دهم عنوان می کنند. اینکه کسانی روی صندلی های مجلس نشستند که شاید خیلی متفاوت از آدم های قبلی باشند و وزنه نمایندگی مجلس هم نسبت به ادوار قبلی خیلی پایین آمده است این نقد را چقدر می پذیرید؟ یعنی افرادی بر اثر ردصلاحیت ها یا نبود نیروهای سیاسی موثر و توانمند، به مجلس راه می یابند که با آغاز کار مجلس تازه دردسر احزاب با آنها شروع می شود. اصلاح طلبان یک نوع دردسر دارند می گویند نمایندگان برآمد از ائتلاف امید پایبندی به کار تشکیلاتی ندارند اصولگراها یک دردسرهای دیگری دارند، شما این نقد را چقدر وارد می دانید؟ این صحبت در کلیت کلام درست است. مهم این است که ببینیم نیروهای موثر در حاکمیت نگاه شان به این نهادها چیست. اگر نگاه نیروهای موثر در ساختار حاکمیت به فعالیت های حزبی در پارلمان مصداق مزاحمت و مسئله آفرینی باشد که اختیارات و اقتدار حاکمیت را تضعیف می کند خوب شیوه برخورد با آنها متفاوت از وقتی است که احساس کنند اساسا این فعالیت ها جزء ضرورت ها و الزامات نظام سیاسی ایران است. اگر این دو نگاه را با هم مقایسه کنیم دو نتیجه کاملا متفاوت از هم می دهد. وقتی که در آستانه برگزاری انتخابات قرار می گیریم می بینیم برخی از نهادهای مسئول به شدت هشدار می دهند، ما به هیچ عنوان اجازه نمی دهیم نفوذ کنند، اجازه نمی دهیم، کسانی بیایند و انقلاب را از مسیر خودش خارج کنند، ما اجازه نمی دهیم و ... . زمانی یک آدم معمولی این هشدارها را مطرح می کند خیلی توجه و اعتنایی نیست ولی می بینیم یک مسئولی است که خودش چه بسا در تأیید صلاحیت ها واجد نقش موثری است وقتی این چنین صحبت می شود، تصویر عمومی این است که مگر چه اتفاقی قرار است رخ دهد. مگر چه کسانی می خواهند وارد پارلمان شوند. مگر کسانی که در عرصه رقابت می خواهند بیایند می خواهند با یک رفتار ساختارشکنانه وارد شوند. در حالیکه خیر این طور نیست آنها می خواهند با یک رفتار مبتنی بر همین نهادهای حقوقی و رسمی و قانونی و اختیاراتی که قانون در اختیار آنها قرار داده در چارچوب اصول نظام رقابت کنند اما دائم این حرفها به فضای افکار عمومی جامعه دمیده و پمپاژ می شود و عرف را از این حادثه می ترساند و وحشت ایجاد می کند. طبیعتا این نگاه را باید نخست اصلاح کرد. اگر باور کنیم پارلمان جای مهمی است، اگر باور کنیم نماینده حق انتقاد دارد، اگر باور کنیم نماینده چشم بصیر و بینای ملتی است که بر گزیده می شود تا ناظر بر عملکرد مجریان و مدیران باشد، اگر بپذیریم مسئولان و نمایندگانی که از ناحیه ملت در حوزه های مختلف از جمله پارلمان و حوزه اجرایی مسئولیت می پذیرند اینها باید پاسخگو باشند و این امکاناتی که ملت در اختیارات آنها قرار داده را خوب صیانت و حفاظت کنند، طبیعتا این نگاه متفاوت می شود. وقتی کسی که در خودش صلاحیت کافی سراغ دارد و حتما از پشتیبانی مجموعه و منظومه فکری یک حزب نیز برخوردار است و مجلس را در مقام ایفای یک نقش و رسالت اجتماعی به رسمیت می شناسد، احساس می کند عرصه انتخابات جای حضور او نیست، خود به خود کنار می کشد و دیگرانی که فاقد اندک صلاحیتی در این حوزه هستند به صحنه می آیند، در این صورت چه بخواهیم و چه نخواهیم چون باید آن نهادها شکل بگیرد با عوامل و عناصر ضعیف تری شکل می گیرد. طبیعتا آن نهاد از جایگاه وجیهی که مورد انتظار است خارج شده و نمی تواند توفیق در کارش داشته باشد. ما حتما باید نگاه مان را از موضع مسئولان ارشد این کشور و نظام به عرصه رفتار مردم سالاری ملت که از طریق و از معبر منظومه ها و نهادهای مردم سالار که در عالی ترین سطح تحت عنوان حزب به منصه ظهور می رسد نگاه کنیم. من بارها اشاره کردم، اگر به کشورهای توسعه یافته نگاه شود کشورهایی از ثبات بالاتری به خصوص در مسائل درونی برخوردارند که نهادهای مدنی و نهادهای اجتماعی و نهادهای عمومی شان را تقویت می کنند. این کشورها به اعتبار اینکه طبقه متوسط شهری در نگاه کلان جهانی وسعت و تعمیق پیدا کرده به اینها نه تنها اجازه داده بلکه طبقه متوسط حق مسلم خود می داند که الزاما همه مسئولیت ها و اقتدار حاکمیت را در کف تعداد انگشت شماری قرار ندهد که پس از مدتی دچار یک نوع رفتارهای دیکتاتور مآبانه شوند. آن کشورها نهادهای حد واسطی را تحت عناوینی تشکیل دادند و برجستگانی را از درون طبقه متوسط انتخاب کردند و مسئولیت را در سطح مسئولان نخبه میانی تعمیم دادند که بتوانند موثر واقع شوند و پاسخگو باشند و از نزدیک مردم بدانند با چه کسانی طرف هستند. وقتی این نهادها در دنیا به رسمیت شناخته می شوند و از منظر عقل سیاسی و از منظر دیدگاه های ایدئولوژیک نیز هیچ اشکالی به آن وارد نیست چرا برخی چهره های موثر و صاحب نام که مدت ها روی آنتن های خبری حضور دارند ذهنیت شان این است که تمامی این نهادهای اجتماعی، مدنی و ان جی او ها کانون نفوذ دشمنان و جاسوسی هستند و این طور پیام می دهند که نباید اجازه تشکیل این نهادها را نداد یا اگر وجود دارد درش را بست یا با چشم بدبینانه به آنها نگاه کرد. این نگاه ها را باید عوض کرد اگر نگاه به عرصه مردم جامعه، طبقه متوسط، نهادهای عمومی، نهادهای مردمی، مردم سالار و احزاب تغییر پیدا کند، رویکرد های دیگر هم عوض می شود این مصیبت را ما باید تا اطلاع ثانوی تحمل کنیم و البته با مسئولیت در برابر این عارضه شفاف سازی کنیم و توضیح دهیم. به نظر می آید در آینده نه چندان نزدیک بتوانیم بر این عارضه ها فائق آییم. یک زمانی جریان روی روحانی سرمایه گذاری می کند کسی که عقبه اش به اصولگرایی بر می گردد و یک نتیجه می گیرید. در واقع هزینه فایده می کنید بعد می بینید این رئیس جمهور تا حد زیادی توانست اهداف را برآورده کند یا نه، یک زمانی مجلس دهمی شکل می گیرد و نمایندگانی به آن راه پیدا می کنند که هنوز 2 ماه نگذشته در چندین مرحله مشخص می شود خیلی هویت مشخص اصلاح طلبی ندارند مثل همین حرف هایی که آقای عارف زد و هشدار داد که هویت اصلاح طلبی بعضی وقت ها در مجلس دهم نادیده گرفته می شود. نظر شما چیست؟ من اولا خیلی نگران حال اصلاح طلبان نیستم. چراکه اصلاح طلبان به لحاظ توانمندی و ظرفیت ذاتی یک توان و اقتدار و نفوذ و ظرفیت بزرگی دارند که این ظرفیت ها در درون روح ها، قلب ها و مغزهای مردم به خصوص طبقه متوسط وجود دارد و از بین رفتنی هم نیست.  یعنی پایگاه رأی شما ثابت است؟ اصلاح طلبی یک پایگاه نیرومند مردمی در حوزه نخبگانی و تکنوکراسی کشور دارد. بخصوص که موضوع اصلاح طلبی، موضوعی است که به اقتضای زمان اهدافش می تواند متفاوت باشد، خاستگاهش می تواند متفاوت باشد بنابراین یک نگاه و راهبرد صلب و غیر قابل تغییر نیست و مبتنی بر یک اندیشه اجتهاد در زمان و مکان می تواند در درون خودش تحول ایجاد کند. اساسا نگاه اصلاح طلبی در درون خودش رفتار اصلاح طلبانه هم دارد این چنین پدیده و اندیشه ای هیچ گاه از بین رفتنی نیست پس اساسا نباید نگران سرنوشت اصلاح طلبی در ایران باشیم. حتما تذکری که آقای عارف مطرح می کند ناظر به این بخش نیست. شاید توجهی که دکتر عارف دارد بیشتر معطوف به ساختارهایی است که می خواهند اصلاح طلبی را نمایندگی کنند. اصلاحات یک فرایند و یک قدرت ذاتی است که تحت تأثیر حرکت مخالفان یا محدودیت ها تضعیف نمی شود ممکن است در یک فروخفتگی برود یا حضور و ظهور کمتری از خود نشان دهد یا تحت شرایط زمانی تحرک اجتماعی و سیاسی اش اندک شده باشد ولی آن ذخیره اعتقادی همچنان باقی و پابرجاست. لکن آنچه اشاره شد و برخی دوستان به آن توجه می کنند این است که این ظرفیت بزرگ ملی و این قدرت اندیشه سیاسی و اجتماعی که نزد اصلاح طلبان وجود دارد، در بدترین شرایط و در سخترین محدودیت ها حتی قدرت عرض اندام سیاسی دارد و خودش را به رخ می کشد و بسیاری از دستش عصبانی می شوند. این نهادهایی که اسم اصلاح طلبی دارند و مسمّای اصلاح طلبی شان خیلی قوی نیست اینها آیا ظرفیت نمایندگی این اسم را دارند؟ این تذکر و تنبه از طرف آقای عارف کاملا درست است عموم احزاب 20 و چندگانه اصلاح طلبی که نام خودشان را اصلاح طلب گذاشتند، به باور من شایستگی نمایندگی تام و تمام اصلاح طلبی را در کشور ما ندارند. این ضعف و ناتوانی در نمایندگی این فکر هم ناشی از یک دلیل خاص نیست، دلایلی و علت هایی اینها را به وجود آورده است. به طور طبیعی اولین چیزی که به ذهن می آید این است کسانی که رویکرد حزبی اصلاح طلبی پیدا می کنند مثل بسیاری از احزاب دیگر بیش از آنی که به داده خود به حزب فکر کنند به ستانده خود از حزب فکر می کنند. کسانی که کار جمعی می خواهند انجام دهند منطق تشکیلات حکم می کند، ظرفیت شخصی کارآمد خود را بذل و در راه حزب مصرف کند تا از موقعیت شخصی به نفع اندیشه فکری و سیاسی استفاده شود ولی متأسفانه در کشور ما چون یک نهاد مردم سالار که کار سیاست ورزی در آن باید درست انجام شود نداریم، همه کسانی که خودشان را به شکلی با احزاب مرتبط می کنند تصورشان این است که چه چیزی حزب به آنها تقدیم می کند. علت این اشکال هم به این برمی گردد افراد فکر می کنند احزاب قدرت شان را از بیرون دریافت می کنند در حالیکه احزاب اگر توانا باشند، این توان درون زایی است در درون خودشان باید این توانایی را خلق، تقویت و بزرگ کنند و از کنارش هم بهره های خودشان را ببرند و روز به روز این توانمندی را افزایش دهند. کسانی که این طور نگاه می کنند تصور می کنند حزب عبارت است از پست دولتی که یک نهاد نفتی و مالیاتی بزرگ و یک ساختار حقوقی برگرفته از قانون اساسی را در اختیار دارد و هر کسی در درون آنها وارد می شود یک حسن حسینی است که از هر مشکل و رنجی آسوده خاطرند و از برکاتش هم برخوردار. این بیماری متأُسفانه وجود دارد اما در کنار این گرفتاری درونی که به آن اشاره شد همان نکته اول را هم تأکید می کنم که اگر نظام سیاسی ایران به پذیرد که احزاب جزء ارکان مهم امنیت ملی هستند احزاب جزء ارکان مهم مدیریت اقتصادی، اجرایی و اجتماعی کشور هستند اگر نظام سیاسی ایران بپذیرد که آینده سرنوشت مردم اگر بخواهد برپایه مردمسالاری حرکت کند بدون احزاب تمشیت امورش قطعی نخواهد بود. پس احزاب یک حقی دارند که در برابر یک تکلیفی باید این حق را به آنها تقدیم کرد. چون این ظرفیت ها را ما تعریف نکردیم احزاب در فضای بدبینی و سوءتفاهم شکل می گیرند و نظام سیاسی ایران نیز هیچ حقی از آنها را به رسمیت نمی شناسد. حقوق احزاب در قانون اساسی مشخص است، حق نقد، تشکیل اجتماعات، دسترسی به اطلاعات، برخورداری از رسانه و برگزاری همایش و تظاهرات دارند بنابراین حقوق زیادی بر آنها مترتب است تکلیف بزرگی دارند که تمامی این فعالیت هایشان باید در چارچوب و در منظومه سیاسی نظام باشد، نمی تواند فراتر از نظام و ساختارشکنانه بروز و ظهور پیدا کند. چون رابطه منطقی بین حق و تکلیف احزاب به رسمیت شناخته نشده است پس احزاب ما بسیار ضعیف شکل گرفتند و از جمله احزاب اصلاح طلب نیز فاقد یک قوت درونی هستند که بتوانند خوب اندیشه مورد نظرشان را نمایندگی کنند. من جوابم را نگرفتم، قبول دارم تفکر اصلاح طلبی ریشه در بخشی از اقشار جامعه دارد اما بحث آن است که چقدر تفکر اصلاح طلبی همیشه به صحنه می آید، چقدر منجر به رأی می شود، یک مشکلی که اصلاح طلبان دارند این است که پایگاه رأی شان همیشه به صحنه نمی آیند اگر بیایند شاید نتیجه انتخابات به نفع شان برگردد. خیلی وقت ها اگر نا امید باشند به صحنه نمی آیند اما رقیب اصلاح طلبان یک طبقه ای در جامعه دارد که با یک موج می شود سریع آنها را تحریک به حضور در پای صندوق های رأی کرد، اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و تا حدودی در انتخابات مجلس سال 94 توانستند پایگاه اجتماعی شان را پای صندوق های رأی بیاورند الان بخواهیم به سمت ریاست جمهوری سال 96 برویم آیا دوباره آن پایگاه نخبگانی اصلاح طلبان پای صندوق های رأی می آیند؟ خیلی این تفکیک بندی و مرزبندی را قبول ندارم که اصلاح طلبان ظرفیت بسیج توده ای کم دارند و از رفتارهای پوپولیستی دورند و بیشتر در حوزه نخبگانی دست برتر با آنها است. خیر این طور نیست. گروه های سیاسی مبتنی بر ظرفیت ذاتی اندیشه ای خودشان شکل می گیرند. مثلا یک شخصیتی با یک تفکر سیاسی در عرصه اجتماعی مثل آقای احمدی نژاد باورش این است که عدالت یعنی هر آنچه که در اختیار داریم بین افراد تقسیم کنیم. حتما هم استدلال می کند که در عصر المومنین بیت المال این طوری تقسیم می شد. یک کسی دیگر می آید در شاکله دیگری هویت سیاسی خودش را ابراز می کند و می گوید از منظر من عدالت اجتماعی، عدالت توزیعی نیست باید برویم در حوزه تولید و آنجا ظرفیت سازی کنیم و اجازه بدهیم که ظرفیت خداداد در درون مردم به کارآمدی و کارآفرینی تبدیل شود و خود به خود ارزش افزوده ایجاد کند. اگر این دو نظریه سیاسی و دو نظریه اجتماعی در عرصه عمل سیاسی بخواهند به یک امر واقع تبدیل شوند از یکسری ابزار استفاده می کنند. این ابزارها همین هایی است که اشاره شد، می تواند طبقه نخبگان را تقویت و نقش آنها را در مقام توجیه بیشتر کند یا می تواند از ابزار هیجان و تحرک اجتماعی وارد عمل شود و رأی توده ای را به دست آورد. ما باید بدانیم که هر کسی در برابر عمل اجتماعی که انجام می دهد چقدر مسئول است و کجاها می توانیم مچش را بگیریم و کجاها می توانیم مدال بر سینه اش آویزان کنیم. این نقطه بسیار مهمی است که جامعه در برابر عمل برگزیده گان خودش اجرا می کند. در واقع این داوری را به وجود می آورد. باور من این است که معمولا داوری عرف داوری درستی است. داوری عرف از داوری نهاد قضایی مهمتر است و عرف راحتر استدلال می کند استدلالش هم خیلی بیانی نیست می تواند آن داوری را بفهمد ولی حتی نمی تواند بیان کند. جامعه توان این کار را دارد. مهمترین رکن و مهمترین عاملی که این ابهام را مرتفع می کند یا معکوسش آن ابهام را ایجاد می کند این است که نهادهای حقوقی بی طرف و داور که نقش تعیین کننده در صحیح و سقیم بودن مسائل دارند نباید موقعیتی که نظام سیاسی در اختیارشان قرار داده را قربانی دیدگاه ها و مسائل شخصی شان کنند. اگر ما این عارضه را از عرصه سیاست ورزی برگیریم پس هر آنچه که در این عرصه رخ می دهد محصول نگاه، عملکرد، دیدگاه، هوشمندی و عدم هوشمندی گروه های سیاسی است که یا چوب یا نونش را می خورند. در فضایی که ما در آن تنفس می کنیم نهادهای داوری ما از فقدان این بی طرفی مورد انتظار رنج می برند گرفتاری داریم بارها و بارها مشاهده کردیم در فضای افکار عمومی و رسانه ای یک رسانه ای به حکم اینکه یک نسبتی با یک نهاد داوری دارد از هر گونه کنترل یا نظارت یا پاسخگویی مصون است و بدون هیچ نگرانی هر کاری می خواهد می کند اما در مقابل یک رسانه دیگر با ترس و لرز از بیان حرف واقع و حق خودش هم ابا و نگرانی دارد.  در عرصه انتخابات همواره شنیدیم و در هر بزنگاه انتخاباتی می شنویم که این نهادهای نظارتی مبعوث از طرف شورای نگهبان کجا مرزبندی دیدگاه های شخصی از دیدگاه های حقوقی شان را اعمال می کنند. همواره در هر انتخاباتی این سئوال مطرح است. در همین انتخابات هفتم اسفند جداولی عرضه شد که اعضای محترم هیأت های نظارت در دسته بندی هایی که در پیش رو داشتند رویکرد اصلی شان این بود که اصلاح طلبان اساسا ردصلاحیت شده اند یا فاقد احراز صلاحیت هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود در مقابل نسبت به رقیب نگاهشان این بود که همه بلا استثنا مورد تأیید هستند مگر اینکه به دلیلی خلافش ثابت شود. این دو رکن برابر نیست. نمونه داشتیم در سطح تهران یا برخی شهرهای بزرگ بدون استثنا همه این لیست تأیید صلاحیت و بدون استثنا همه از لیست مقابل ردصلاحیت شدند. این دلالت بر آن رنجی دارد که من از آن سخن می گویم. در حوزه سیاست ما نمی توانیم بپذیریم که نهادهای مسئول که در مقام بی طرفی و داوری هستند اینها آلوده به فکر شخصی و گروهی خودشان باشند و اینجاست که بسیار هم سخت است. در تاریخ سیاسی اسلام که مرور می کنیم می بینیم علی بن ابی طالب با برادرش عقیل نه تنها آن برخورد تند را می کند بلکه از مورد شبیه هم حتی سخت تر می گیرد. معتقدم باید فارغ از حبّ و بغض ها فرصت یک داوری صحیح و سقیم را به مردم داد. در واقع گروه های سیاسی در یک موقعیت قرار دارند، نهادهای مرجع، بی طرف و داور در موقعیت بالاتری هستند و بالاتر از این نهادها مردمند. بین این سه رکن، سه رابطه برقرار است. در واقع من نگران این هستم که چرا نهادهای حقوقی واسط به گونه ای در حق نمایندگان مردم که در قالب احزاب رسمیت پیدا کردند، اعمال نظر می کنند که مردم با رأی و همراهی خودشان یک امر نهفته ای را مشهود به صحنه می آورند و نشان می دهند که بار رأی سلبی می خواهند عملکرد بد نهادهای داور را به استیضاح و سوال بکشانند. این سم مهلکی است که بر سر راه نظام ما قرار دارد. ما به هیچ عنوان حق نداریم نهادهای واسط و داور خودمان را آسیب بزنیم. به سیره امام (ره) اگر مراجعه شود ما نهادی بزرگتر از شورای نگهبان نداریم. بسیار جایگاه مهم و رفیع است و هیچ کسی حق ندارد این نهاد را تضعیف کند و از همه مهمتر خود اعضای شورای نگهبان این نهاد را نباید تضعیف کنند. امام بارها حتی به فقهای شورای نگهبان تذکر داد که عمل تان مبادا مایه تضعیف این نهاد شود. ما باید این نهادها را از این آسیب نجات دهیم و اجازه ندهیم در بازی های گروهی و جناحی شود وارد شوند. اگر از این نقطه ما عبور کردیم گروه های سیاسی در رقابت های خودشان هر گلی زدند به سرخودشان زدند. مردم هم هر داوری کردند حق مسلم آنها خواهد بود. اگر در این فرایند احمدی نژاد پیروز شد دست احمدی نژاد را باید بوسید چرا چون مردم او را انتخاب کردند، اگر در این فرایند میرحسین موسوی انتخاب شد همین طور؛ اما اگر در نقطه ای قرار گرفتیم که این رقابت ها نابرابر بود و حقوق به صورت مساوی و هم عرض در اختیار رقبا قرار نگرفت، پس تکلیف خواهی هم به طور طبیعی نباید هم عرض صورت گیرد. از این جهت خیلی صریح بگویم ما نباید نگران اندیشه اصلاح طلبی در ایران باشیم. ما اصلاح طلبان باید نگران خود باشند که اگر فردا برای نمایندگی این اندیشه فاقد صلاحیت شدند، مردم به راحتی از ما عبور می کنند کما اینکه نسبت به دیگر گروه ها هم همین مبنا جاری و ساری است. در ادوار گذشته شخصیت هایی نقش «لابی من» را در مجلس ایفا می کردند اما در مجلس دهم کسی ایفاگر این نقش نیست یعنی یک فقدان لابی من در مجلس مشهود است این را فرصت می دانید یا تهدید؟ نه می توانیم خیلی به عنوان تهدید از آن نام ببریم و نه فرصت. باید دید خروجی اش چیست که می تواند تهدید باشد یا فرصت. ابتدا باید عرض کنم، ذهن را باید خالی کرد از اینکه پارلمان و نمایندگان مجلس موقعیت شان مشابهت دارد با مدیریت و مسئولیتی هایی که در نظام اجرایی شکل می گیرند. در نظام اجرایی به فردی یک موقعیت وزارت، مدیریت یا ریاست اعطا می شود که به لحاظ  قانونی ظرفیت اختیاراتش مشخص است، آنجا این فرد می تواند خوب یا بد عمل کند. مجلس اساسا از این جنس نیست. مجلس بزرگترین کانون برای خرد جمعی در روند تعیین تکلیف برای کشور و مردم است. در چنین نهادی خیلی ذهن را نباید معطوف به تک تک افراد کرد بلکه باید دید مجموعه گفتگوها و گفتمان غالبی که در این مجلس شکل می گیرد خروجی اش چه خواهد بود. حتما من رد نمی کنم که افراد به صفت فردی خودشان می توانند موثر تر واقع شوند اما خیلی تصور نکنیم که اگر یک مجلسی مثلا چهره های شاخصی که بتوانند لابی گری کنند و موثر واقع شوند نداشت، پس یک مجلس ضعیف و اگر لابی گر داشت، یک مجلس توانمند است. حتما این طور نیست چون می تواند غیر از این باشد مجلس می تواند چهره های شاخصی به آن شکل نداشته باشد ولی موفق و اثرگذار باشد و یک رویکرد اعتدالی را سامان دهد. می تواند چهره های شاخص هم داشته باشد اما هیچ گامی در مسیر توسعه کشور برندارد. نمونه بارزش مجلس پیش از این بود. مجلس نهم چهره موثر کم نداشت، از شخص علی لاریجانی که چهره بسیار قابل احترام و یک پارلمانتاریست نیرومند است تا بقیه چهره ها که در سطوح مختلف به خصوص در حوزه اصولگرایی حضور داشتند. ولی واقعیت این است که آیا این پارلمان به خصوص در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد می توانست به عنوان یک حلقه نیرومند در روند اصلاح کشور نقش ایفا کند؟ متأسفانه خیر چون نوعا منفعل بود و توسط دولت بازی می خورد و نمی توانست وظیفه قانونی خودش را خوب اعمال کند. مجالس دیگری هم ما داشتیم که چهره هایی هم در آن بودند ولی می بینیم که خروجی آن مجموعه خروجی موفقی بود. مجلس پنجم شاید نماد از همین داستان باشد. آن جمله تاریخی آقای خاتمی را هیچ گاه فراموش نکنیم که گفت «دولت اصلاحات با مجلس پنجم اصولگرا هیچ وقت مشکلی نداشت که همواره با مجلس ششم اصلاح طلب به مشکل بر می خورد». این نشان می دهد که آن مجلس خروجی موفقی داشت ولو اینکه عنصری نباشد که خیلی سینه چاک از دولت حمایت کند. در کل نمی توانیم چهره ها را بی تأثیر قلمداد کنیم برخی نیروها می توانند موثرتر عمل کنند ما باید آن وقت قصه بخوریم و ناراحت باشیم که هر دو جنبه را ببازیم یعنی اینکه نه مجلس کارآمدی را از منظر خردجمعی و کار مشترک داشته باشیم و نه نیروهایی باشند که در بزنگاه ها نقش ایفا کنند این حالت جزء آسیب های جدی مجلس است. الان احزاب قوی که پشتوانه فکری نمایندگان داخل مجلس باشند نداریم، از آن طرف فقدان وجود «لابی من» یا چهره های شاخص در مجلس نیز محسوس است  آیا از چنین مجلسی نتیجه ای در می آید؟ یعنی مجلس نه «لابی من» دارد و نه خردجمعی.  بله، نه کار تحزب خارج مجلس می شود انجام داد و نه لابی گر دارد، در واقع یک مجلس عادی خواهد بود، این طور نیست؟ آسیب جدی پارلمان ایران عدم عضو مکمل یعنی نظام حزبی است که در استخدام مجلس نیست تا به عنوان پشتیبان اندیشه هایی که در یک نهاد پارلمانی و قانونگذاری حضور پیدا کردند ایفای نقش کند. لکن وقتی ما در چنین وضعیتی قرار می گیریم آیا پارلمان نمی تواند در درون خودش یک اجتماعی مبتنی بر خرد جمعی ایجاد کند. اگر آن ساختار حزبی را که باید پارلمان را پشتیبانی کند به هر دلیل نداریم، در عوض می توان یک تجدید ساختاری درون مجلس انجام داد و تک تک اعضا و نیروهایی را که عوامل مکوّنه این مجلس هستند به وظایف ذاتی خودشان متوجه کرد. چون مجلس تشکیل شده تا در اختیار منافع ملی و همسو و موّید خدماتی باشد که دولت برای مردم تدارک می بیند و منتقد رفتارهایی از دولت باشد که احتمالا خدمتی به مردم نمی رساند. اگر این توجه را تقویت کنیم می توانیم یک ساختار جایگزین را به طور اضطراری در مجلس تعریف کنیم. ما یک عنصری که بتواند قدرت تأثیر در مجلس را داشته باشد فقدانش را خوب حس می کنیم. یک فرد می تواند خیلی نقش آفرین باشد، لیست امید به هر ترتیب که به مجلس رفت آیا براساس همین نقدی که می کنیم فقدان کارآمدی است؟ اگر بخواهیم ثبوتا نگاه کنیم فقدان کارآمدی است اما اگر بخواهیم اثباتی نگاه کنیم می تواند واجد کارآمدی باشد که این نیروهایی که به صورت پراکنده بگونه ای بر پایه یک هدف موقت دور هم جمع شدند، می توانند تجدید سازمان شوند و وظایف خودشان را در مجلس انجام دهند. این نقطه است که گفته می شود شخصیت های موثر مثل آقای عارف باید نقش جدی تری ایفا کنند یا در حوزه اصولگرایی می گویند دیگرانی که نمایندگی می کنند بیایند این نقش را عهده دار شوند و اجازه دهند فراکسیون ها با توانمندی جایگزین احزاب شوند. یک زمانی فراکسیون ها حزب بیرونی خودشان را نمایندگی می کنند اما یک وقتی در غیاب احزاب خودشان اصالتا یک اندیشه ای را مدیریت می کنند و به محوریت نیروهای اصلی خودشان منویات شان را در مجلس پیش می برند.  به نظر شما خروجی فراکسیون امید مورد انتظار بود، این مسئله به مدیریت آقای عارف بر می گردد یا به نحوه بسته شدن لیست امید؟ برخی می گویند آقایان تابش و تاجگردون خیلی بهتر می توانند فراکسیون امید را اداره کنند تا آقای عارف، نظر شما چیست؟ هم آنها می توانند این کار را بکنند و هم آقای عارف ظرفیت این کار را دارد چون من خیلی باور ندارم که ناتوان است. حالا اصولگرایان هم فارغ از این موضوع نیستند. ما مجلسی را مبتنی بر یک رفتار سلبی تشکیل دادیم چون ایجابا ورودی به انتخابات در بحث لیست ها نکردیم، آمدیم از باب بازدارندگی نیروهای افراطی یک توافقات نانوشته ای را با خود و نیروهای همفکر و نیروهای در حریم خودمان و نیروهای حتی رقیب خودمان انجام دادیم و ائتلافی به وجود آمد تا مجلس از اسارت افراط طلبی و تندروی نجات پیدا کند. در این روند فکر می کنم چه اصولگرایان و چه اصلاح طلبان موفق بودند. امروز اندیشه تندروانه از جنس پایداری گفتمان غالبی در مجلس ندارد. ممکن است چهار نفر هم سخنی داشته باشند ولی دست برتری ندارند و در یک اقلیت ضعیفی هستند که خیلی محل نگرانی و دغدغه نیستند. فکر نمی کنید آقای عارف خودش را خیلی بالاتر از آنی می دید که الان است؟ عرض می کنم. اگر آنچه را که گفتم به رسمیت بشناسیم به نظر می آید مجلس دهم به اهداف خودش دست پیدا کرده است. الان هر دو طرف وارد یک عرصه دیگری شدند که می خواهند مرزبندی های خودشان را تعیین کنند، اینجا باید بیاندیشند و هر فکر سیاسی برای خودش برنامه ریزی کند. پیروزی در مجلس این نیست که فقط مناصبی در اختیار یک فکر سیاسی قرار بگیرد چون بزرگترین منصب ریاست پارلمان، بعد ریاست کمیسیون ها، ریاست مرکز پژوهش ها، عضویت در هیأت رئیسه یا ریاست کمیته هایی مأموریت یافته از طرف مجلس است. حتی رئیس مجلس در واقع سخنگو است و در مقام مأموریت های اصلی پارلمان هیچ اقتدار و اختیاری بیش از یک نماینده ندارد. مسئولیت ریاست بیشتر یک مأموریت اداری است تا ناظم و مدیر مجلس باشد. البته برخی مأموریت ها را نیز قانون اساسی به عهده رئیس مجلس گذاشته است اما در بحث هماهنگی های عمومی بیشتر یک واسط و رابط است. او رأی مردم و رأی نمایندگان را در یک محفل بزرگتر مثل سران قوا مطرح می کند یا یک پیامی را به مجلس می آورد و قرائت می کند. از این جهت خیلی نباید تصور کرد که اگر ریاست پارلمان از آن ما نشد، پس باختیم یا حتی اگر ریاست پارلمان از آن ما شد پیروز قطعی هستیم. من فکر می کنم که اگر به گذشته پارلمان نگاه کنیم نیروهایی را ما در گذشته دیدیم که یک فردی هیچ مسئولیت بزرگی در پارلمان نداشت اما اگر اراده می کرد یک لایحه یا طرحی از معبر قانونی اش بگذرد و مصوب شود می توانست این کار را کند. این نقش او را در این خرد جمعی نشان می دهد از این حیث فکر نمی کنم خیلی باید در این قضیه ما خودمان را متوقع کنیم. باید به اصولگراها و اصلاح طلبان این نکته را یادآوری کنیم که دیگر دوره انتصابات مجلس سرآمده است دیگر خودشان را در اینجا متوقف نکنند به این تصور که پیروز یا بازنده هستند باید بروند در قاعده بعدی کار که آیا این مجلس که می خواهد مجلس آرامی باشد می خواهد در مسیر منویات مردم همراه دولت عمل کند یا منتقد دولت باشد، رفتارهایش را چگونه باید تنظیم کند. فراکسیون امید این انتظار را برآورده کرده است؟ به نظر من تا این لحظه که در مقدمات کار هستند خیلی نمی توانیم داوری داشته باشیم، زود است باید ببنیم خروجی یک فراکسیون در یک دوره شش ماهه و یک ساله چگونه خواهد بود، در آن نقطه است که می توانیم بنشینم داوری کنیم ببنیم موفق بوده یا خیر. اینکه مدیریت آقای عارف را چگونه خواهد بود، در آن نقطه است که می توانیم بنشینیم داوری کنیم ببنیم موافق بوده است یا خیر. مدیریت آقای عارف را چگونه ارزیابی می کنید؟ آقای عارف فکر می کنم در حدی که در شاکله او تعریف می کنیم ناکارآمدی نداشت. بالاخره چهره شاخصی در سطح وزارت بود، اصولا آقای عارف یک شخصیت اندیشمند، استاد دانشگاه و فرد باهوشی است که در سطوح اجرایی موفق بوده است اما پارلمان اولین تجربه اوست و در اولین تجربه نمی توان خیلی توقع را بالا برد. باید یک مقداری تأمل کرد و به نظر من منش پارلمانی را باید در آقای عارف تقویت کرد که در یک نهاد خردجمعی رفتارها باید چگونه سازگار شود و از موضع ریاست و حاکمیت و سرلیستی نمی توان توقع ویژه ای داشت؛ آن لباس از تن درآمده و الان مجلس دهم تشکیل شده است. من فکر می کنم این تذکرات در گذشته به فراکسیون امید داده شده و خوشبختانه کسانی که در درون فراکسیون امید موثرند، این پیام را دریافت کردند. حتی جدایی طلبی هایی که احتمالا در قالب فراکسیون های فرعی رخ می دهد اینها نباید خیلی نگران کننده باشد. هر مقدار ما بتوانیم این خردهای جمعی را خالص تر کنیم که از درونش حرف منسجم تری درآید ما زیانی نکردیم. تجمعات بزرگی که براساس اهداف کوتاه مدت تشکیل می شوند، عمرشان هم به اندازه تحقق همان اهداف کوتاه مدت است ولی اگر خواست این عمق بزرگتر و ریشه دارتر شود از گستره اش کاسته و کوچکتر می شود. فراکسیون ها نیز دارند به این سمت می روند و اشکالی هم ندارد. این نکته ای که گفتید شاید بیشتر نگاه تشکیلاتی و ساختاری و از نگاه نخبگانی باشد ولی واقعا افکار عمومی نسبت به آقای عارف این نگاه را ندارد یعنی از آقای عارف خیلی انتظار بیشتری داشت، بالاخره او دولتمرد کامل است توقع این بود که فعالتر باشد و در عملکرد مدیریت فراکسیون امید نقش بارزتری را ایفا کند، اینکه گفتید توقع از او نباید بالا باشد سیاسیون اصلاح طلب است اما افکار عمومی چنین نگاهی ندارند، نظر افکار عمومی را می خواهید چه کار کنید؟ اگر این تعبیری که گفته شد به واقع نزدیک باشد که حتما عیب است. گفتم من باورم این است داوری عرف مهمتر از داوری دستگاه قضایی است. هر مقدار در حوزه نخبگانی بنشینیم و توجیه کنیم که این ظرفیت در آقای عارف وجود دارد، او در حوزه اجرا موفق بوده اما تجربه پیشین پارلمان ندارد، به یک معنا داریم توجیه کنیم و این برای مردم نون و آب نمی شود. مردم پیام درست تری می خواهند چون داوری مردم نوعا مهم است نمی توانیم از کنار آن بگذریم اگر واقعا چنین نگاهی به آقای عارف داشته باشند حتما باید این را به عنوان یک آسیب تلقی کنیم و رویش سرمایه گذاری داشته باشیم تا حتما یک ظرفیت مضاعفی را آقای عارف و دوستان شان به منصه ظهور بگذارند که این دغدغه مردم را مرتفع کند. شما در مصاحبه ای گفتید که با تشکیل فراکسیون سوم در مجلس مخالف هستم، الان این فراکسیون جدیدی که تشکیل شده را چگونه ارزیابی می کنید، روزنامه های اصلاح طلب تیتر زدند پایان ائتلاف آیا همین طور است؟ خیر، من در آن مصاحبه گفتم دو اندیشه نسبتا برابر و موجه و قابل رقابت در مجلس بیشتر نمی تواند شکل بگیرد. در واقع در درون خودش دچار یک امتناع فلسفی است اگر بیش از آن بخواهد شکل بگیرد. به این معنا که ما یک اندیشه اصلاح طلبی و یک اندیشه اصولگرایی داریم که این دو اندیشه ریشه تاریخی و جنبه ذاتی و پشتوانه موثر تاریخی دارد. ذیل این اندیشه ها فراکسیون های مختلفی ممکن است شکل بگیرد این تفکیک ها و جدایی طلبی هایی که شکل می گیرد دلالتی بر این ندارد که اندیشه را دو پاره می کند. اندیشه ها یکی است سلیقه ها مختلف است. سلیقه ها انتخاب ها را متفاوت می کند. در درون خود اصلاح طلبان اگر نگاه شود همین الان جبهه گسترده اصلاح طلبی خودش واجد شاخه و شاخک های مختلفی است. در پارلمان هم همین اتفاق افتاده است ما دو اندیشه بیشتر نداریم اصولگرا و اصلاح طلبی. اینکه گفتم رکن سومی را به رسمیت نمی شناسیم چون این رکن سوم یا جزء قلمروی یکی از آن دو اندیشه است با تفاوت هایی یا ترکیبی از هر دو است. در این رابطه هم اینها خیلی اشکالی ندارد می تواند شکل بگیرد. فضا را بیشتر غبارآلود یا آن وجهه غیرقابل پیش بینی بودن مجلس را پررنگ تر نمی کند؟ چون شاید یک روز این فراکسیون سوم موضع اصولگرایان را تقویت کند و روز دیگر به سمت تقویت دیدگاه اصلاح طلبان برود؟ پس نیروی سومی نداریم. یک مجموعه ای ممکن است وزنه تعادل را بالا یا پایین ببرد، در یک شرایطی این وزنه به نفع اندیشه اصلاح طلبی ظاهر می شود شاید در یک شرایط دیگر این وزنه به سمت اصولگرایایی سنگینی کند. ایرادی ندارد و ایجاد غبار هم نمی کند بلکه ایجاد شفافیت می کند چون وقتی در یک حیطه دو پارگی قرار بگیریم و اجازه ندهیم کسی فارغ از آن ساختار بیاندیشد یک نوع جبر و تحکم تشکیلاتی ممکن است حاکم کنیم و چرایی ها را پاسخ ندهیم. در آن شرایط بدون هیچ گونه اراده ای فرد ممکن است دستش به نفع یک فکر بالا و پایین برود اما همین فراکسیون بندی ها اجازه می دهد که طرف خودش بیاندیشد و اگر این اندیشه مادر که از او منشعب شده بتواند این فراکسیون را همراه نگه دارد و قدرت قانع کنندگی داشته باشد خوب رأیش همراه با رأی اندیشه مادر است اگر نتواند که ممکن رأیش تفاوت پیدا کند. اتفاقا این به ظرفیت سازی و قدرت اقناع کنندگی و تلاش بیشتر موکول می شود و من ایرادی به این قضیه نمی بینم.
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code