| شنبه، 08 اردیبهشت 1403
گزارش میدانی پدیده تازه‌ای به نام «کودکان کار» در تالش:
       کد خبر: 49444
نگاه ایران/طاها عبداللهی: موضوع کودکان کار که چندی پیش همایشی نیز برای آن در استان گیلان برگزار شد موردی است که جامعه را حساس و عواطف آنها را به بازی می گیرد. کار کودکان از زمانه ای پیشین در کنار خانواده ها و دیگر مکان های کار غیر خانوادگی وجود داشته ولی کودکان کار به موضوعی نسب تا جدید گفته می شود که این کودکان با وجود ضرورت های رفاه و توسعه از حقوق برابر با سایر همسالان خود محروم و مجبورند تا برای جبران آن، چه به صورت اختیاری و چه اجباری وارد بازار کار شوند. کار در کنار اعضای خانواده و امنیت حاصل از آن برای آنها خطر چندانی در پی نداشت که بیشتر در مشاغل کشاورزی و برخی کسب و کارهای صنعتی مشاهده می شد. بر کسی پوشیده نیست اشتغال کاذبی که امروزه در انتظار این دسته از افراد است، صدمات بسیاری را متوجه آنها می کند.  کودکان دستمال فروش شهر تالش کودکان دستمال کاغذی فروش شهر تالش که در ترافیک میدان امام علی، جایی که دو حوزه علمیه شیعی خواهران و برادران، دارالقران و دفتر امام جمعه شهرستان تالش قرار دارد با بی صبری در انتظار قرمز شدن چراغ تقاطع خیابان های امام خمینی و جمهوری اسلامی هستند پدیده ای نوظهور در شهر 53 هزار نفری تالش است. جایی که تقریباً همه یکدیگر را می شناسند و از وضعیت زندگی و برخی جزییات یکدیگر خبر دارند. نزدیک شدن به این کودکان کمی سخت به نظر می رسد. چرا که به دلیل ضمیر کودکانه شان بسیار حساس هستند. همین حساسیت در چند عکس اول خود را نشان می دهد. آرمین که به وسیله دوست خود از دوربین یک خبرنگار مطلع می شود با چشم هایی پر از اشک نزدیک می شود. شلوار زیتونی رنگ من هم مزید بر علت می شود تا او فکر کند من ما مور هستم. کودکی که وحشت زده گریه می کند و با یک گام به سویش به سرعت فرار می کند. جایی که یک طرف آن خیابانی پر رفت و آمد است و من می ترسم که او به خاطر همین فرار با خودروها تصادف کند. آرمین کمی آرام می گیرد. او در ابتدا می گوید چرا می خواهی مرا دستگیر کنی؟ چرا عکس می گیری؟ این کودک گریان که در ابتدا فکر می کرد من یک پلیس هستم حال پس از کمی صحبت متوجه شده که من مامور نیستم و حاضر می شود چند کلمه صحبت کند. 2 نفر دیگر از دوستانش هم حاضر به یک گفتگو می شوند در حالی که یک چشمشان به چراغ راهنمایی رانندگی و چشم دیگرشان به ماشین ها است. آرمین از فحش هایی می گوید که ساعتی قبل چند نفر به او داده و تهدیدش کرده اند. آرام کردن او بغضی تلخ را در گلویم می فشارد و به خاطر پرستیژ کاری باید ناگزیر تحمل کرده و گریه نکنم. بازگو کردن قصه تلخ این کودکان بی آزار حاشیه نشین شهر، کار کم دردسری نیست. کودکان کار قربانی زورگیران آرمین 11 ساله اهل طولارود و دانش آموز دبستان شهید فکوری است. چند روزی از پایان امتحاناتش می گذرد و او ناگزیر بوده تا در روزهای امتحان هم پلاستیکی پر از دستمال کاغذی ماشین را به فروش برساند. از پدر کارگرش می گوید که در ابتدای خیابان مسگران شهر تالش (کرد محله) صبح ها به انتظار کارفرما می نشیند تا لقمه ای حلال به دست آورد. کار پدر بر روی آرمین تأثیر گذاشته و او از زحمات پدری که بر حسب اتفاق در زمان تهیه گزارش از راه می رسد سخن می گوید. پدر آرمین از صبح تا غروب کار می کند و ماحصل آن خستگی شبانه است. همین باعث شده تا او داوطلبانه وارد این کار شود. بنا به گفته دو نفر از دوستان آرمین که نام هر دو یاسر است تا پایان امتحان سال ششم ابتدایی چند روزی باقی مانده ولی نداشتن معیشت مناسب باعث احساس غیرت در آنها می شود. این 3 کودک لاغر که اثر سو تغذیه به خوبی از زردی چشم هایشان پیداست گفته های بسیاری دارند. آنها با درآمدی 20 تا 30 هزار تومانی، قربانی زورگیری چند گردن کلفت شده و داشته اندکشان توسط آنها به یغما رفته است. در حالی که چند همسال آن ها در خودروی پشت چراغ مشغول تماشای ما هستند پای ادامه صحبتشان می نشینیم. قصدشان از این کار کسب درآمد برای جبران نداشته هایشان است. آن ها مخارج مدرسه شان را تا مین می کنند و علاوه بر خرید لباس و کفش خود، برای مادر، برادر و خواهر کوچک ترشان هم لباس خریده اند تا در روزهای عید سرافکنده نباشند. یکی از یاسرها آرزوی خریدن مبل و اجاق گاز برای مادرش دارد. دیگری دوست دارد تا فرش به قول خودش خوشگل را برای مادرش به ارمغان ببرد. دستگبری توسط نیروی انتظامی و مأمورین سد معبر شهرداری تالش هم برگ دیگر این ماجراست. چندین بار در کلانتری 11 از آنها تعهد گرفته شده تا دیگر اقدام به این کار نکنند ولی از فردا دست به کار شده اند. موضوع اعمال خشونت پلیسی علیه کودکان زیر 13 سال و اینکه آنها در این سن باید با قوه قهریه وارد یک مکان امنیتی شوند موردی تامل برانگیز است. کودکانی که نمی دانند قانون چیست و چه می گوید، اعمال قانون می شوند. بازی موش و گربه آنها و نیروی انتظامی هر روز ادامه دارد. بنا بر گفته آنها، تعدادشان به یازده نفر در سطح شهر می رسد و محل کارشان از خیابان اصلی به این تقاطع منتقل شده است. از نظر آنها مأمورین خوب و بد دارند. کسانی که مانع فروش دستمال کاغذی شده اند، آنها را با خودرو پلیس وارد کلانتری کرده اند در ذهنشان جایگاه خوبی ندارند. ماموری به نام جبرئیل آنها با اشاره به یک مامور راهنمایی و رانندگی می گویند «جبرئیل» یک فرشته است و من خنده ام می گیرد. نام مامور راهنمایی و رانندگی و فرشته وحی، ایهام ایجاد می کند. به راستی هم او فرشته است. کودکان بدون ترس به او نزدیک می شوند. آرمین و یاسرهای گزارش از خوبی هایش می گویند و اینکه او با وجود اینکه آنها را از فروش دستمال کاغذی در ترافیک خیابان منع کرده تا به حال مزاحمتی برایشان ایجاد نکرده است. شیفتگی به جبرییل تا جایی است که این کودکان به چشم یک فرشته به او نگاه می کنند. فرشته آنها خاله یا خانم نیست بلکه یک مامور پلیس است. در این گونه موارد کودکان از خدمات حداقلی بهزیستی بهره مندمی شوند و خدمات اجتماعی برای این دسته از افراد از وظایف این اداره است. اما تا به حال چنین اتفاقی برای آنها نیفتاده است. نوعی تقسیم کار بین شاغلین اینجا دیده می شود. کم کم بقیه می رسند و این کودکان برای فروش دستمال به راننده کامیون و اتوبوس مناسب نیستند. تکدی گری برخی کودکان هم برگ دیگری است که چندان به چشم نمی آید ولی در گوشه و کنار شهر دیده می شود. کودکان کار تالش (1) کودکان کار تالش (3) کودکان کار تالش (4) کودکان کار تالش (5)

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code