| جمعه، 07 اردیبهشت 1403
در مراسم پنجاهمین سال چاپ کتاب «شازده احتجاب» در رشت عنوان شد؛
       کد خبر: 211696
نگاه ایران / امیرحسین کریمی: کتابفروشی فرازمند رشت، عصر امروز، 26 مهرماه میزبان مراسمی به مناسبت پنجاهمین سال چاپ کتاب شازده احتجاب بود. شازده احتجاب، اثر درخشان نویسنده معاصر، هوشنگ گلشیری است که به گواه بسیاری نقش پررنگی در تاریخ ادبیات معاصر ایران دارد. در این مراسم که با حضور بهمن فرمان آرا، فرزانه طاهری و کیهان خانجانی برگزار شد، روایات، خاطرات و گریزهایی که بر کتاب شازده احتجاب نوشته شده است برای حاضران بازگو شد.   گلشیری در پشت چه کس پنهان می شد؟ در ابتدای امر، کیهان خانجانی نویسنده اهل گیلان که این روزها کتابش به چاپ چهارم رسیده است، از هوشنگ گلشیری گفت. خانجانی در مقاله ای بلند به ساختار ادبی کتاب شازده احتجاب ورود کرد و گفت: «گلشیری پسِ پشت کدام یک از شخصیت های شازده احتجاب پنهان شده است؟ هر نویسنده ای برای شخصیت پردازی باید در پوستین شخصیت های اثرش فرو شود و از چشم و ذهن و زبان و عمل و عکس العمل آن ها بگوید. پیدا شدن سایه نویسنده در متن شکست اوست. مقصود این بحث پنهان شدن نویسنده در پس و پشت برخی شخصیت ها است نه فرو شدن در پوستینشان. که یکی بحثی به نام شخصیت پردازی است و دیگری بحثی به نام لحن» و در ادامه افزود: «نویسنده بلده کار محتوایش را از طریق لحن می گوید، در واقع نمی گوید و می گوید. بسیاری بر این مصراند که گلشیری در پسِ پشت شخصیت «مراد» پنهان است. یعنی چشمه لحن این کتاب از دیالوگ های مراد می جوشد. در واقع داستان این کتاب بحثی طبقاتی است و اضمحلال طبقه بالا دست قاجار در مقابل طبقه کارگر را بیان می کند.» جایی که درد و دود هم آواز می شوند خانجانی در ادامه کمی تخصصی تر به شخصیت شناسی کتاب ورود کرد: «هر نویسنده در پوستین همه شخصیت هایش می نگرد اما در قالب یکی یا برخی از شخصیت ها پنهان می شود. در واقع اگر شخصیت مراد شرط لازم در این اثر باشد، شرط کافی نیست. اما چه کسی می تواند شرط کافی باشد؟ معتمد میرزا، پدر فخرالنسا. همان شخصیتی که وقتی می بیند مردم از فرط تشنگی از خون الاغی مرده می نوشند و گندم را شازده ها و ملاها احتکار کرده اند جبه خلعتی را با قلمدان می دهد دست نوکران تا ببرند برای شازنده و خود به عزلتی می رود و برای چنین کاری هزینه ای بس گزاف می دهد. او که میرزا بود و با قلم و کاغذ و قلمدان سروکار داشت و برای تحمل درد دوران رو به دود تریاک می آورد و فقط کتاب می خواند» او افزود: «ویژگی های گفته شده درباره معتمد میرزا ویژگی هایی که برخی از آن ها را راوی «بوف کور» داراست و برخی دیگر در آثار گلشیری ادامه می یابد.» خانجانی سیر شخصیت شناسی داستان را اینگونه ادامه می دهد: «اما در باره فخرالنسا؛ او همچون پدر که از جبر زمان _مانند راوی بوف کور_ به تریاک پناه برد، به شراب پناه می برد. درحالی که طبیب مصرف شراب را برای فخرالنسا ممنوع کرده است، راوی شراب را به کام دختر معتمد میرزا می ریزد او می میرد و شازده در مقابل چشمان او با زن لکاته به معاشقه می پردازد. چنین است پایان میرزا بودن و اهل کتاب و قلم بودن در بوف کور و شازده احتجاب و تاریخ معاصر» گلشیری؛ هم معتمد و هم میرزا! نویسنده مجموعه داستان سپیدرود زیر سی و سه پل ادامه داد: «گلشیری را از پشت برخی از دیالوگ های کتاب بیرون بکشید تا شهادت دهد که او بوده است که کردارش را به معتمد میرزا داده و گفتارش را در دهان فخرالنسا گذاشته است. که گلشیری بوده که به دلیل گفتن همیشگی حقایق، در همه عمرش کناره گرفته است از اهل قدرت. او بوده که هم خواسته معتمد باشد و هم میرزا؛ معتمد میرزا نه معتمد النظام! و قطعاً باید هزینه داد در راه چنین صفت و لقبی» خانجانی گفت: «شاید بتوان حدس زد که گلشیری شخصیت فخرالنسا را از روی کتاب خاطرات تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه ساخته است. چراکه گلشیری بر اساس گفته خود تمام آثار آن دوره را مطالعه کرده است و تقریباً چیزی را از قلم نینداخته» نابه هنگام آمدن و آن گاه نا به هنگام رفتن... او افزود: «معاصریت یعنی نا بهنگامی. معاصر کسی است که به عمد عقب تر یا جلوتر از زمانه خویش ایستاده باشد و اینان جلوتر از زمانه خود بودند. شازده احتجاب نیز اثری معاصر است. اگر کسی در اوج مدرنیزاسیون فرمایشی دهه چهل با چنین نثر و شخصیت ها و فضایی به سراغ پایان دوران قاجار نمی رفت، گلشیری به عمد به عقب رفت. گلشیری معاصر بود، نابهنگام آمد، اثر نابهنگام نوشت و حتی به ناچار نابهنگام رفت» نویسنده رمان بند محکومین اضافه کرد: «اما طرح یک پرسش؟! آیا گلشیری تحت تأثیر هدایت بوده است و شازده احتجاب تحت تأثیر بوف کور؟ شازده احتجاب تحت تأثیر بوف کور نیست بلکه کاملاً به استقبال بوف کور رفته است. نه فقط صنعت تلمیح که صنعت تضمین در این جا حاکم است. امکان ندارد گلشیری که قبل از شازده احتجاب مجموعه داستان مثل همیشه را منتشر کرده بود، گلشیری که معلم بود، گلشیری که کرم کتاب بود و گلشیری که در جمع جُنگِ اصفهان بود ندانسته باشد که موتیف هایی همچون، گل نیلوفر، انگشت بر دهان گذاشتن، دوگانه اثیری و لکاته، خنده، سرفه و غیره از مشخصه های برجسته بوف کور اند. گلشیری حتی به جنگ بوف کور نرفت بلکه به استقبال آن رفت، چراکه می توانست بسیاری از موتیف های اثر را حدف کند بی آن که ضربه ای به ساخت مایه شازده احتجاب وارد آید. شازده اححتجاب ادامه ی مستقل از بوف کور است؛ هم به لحاظ تلمیح، هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ محتویی» او افزود: «زمان حال بوف کور برابر است با دورترین فلاش بک های شازده احتجاب و دقیقاً در جایی که بوف کور تمام می شود شازده احتجاب آغاز می شود و تا ابتدای دوران پهلوی کش می آید. شازده احتجاب هم ادای دین است و هم سیر تکوینی بوف کور در داستان نویسی فارسی. شاید از آن رو بود که گلشیری همیشه می گفت: ما بر شانه پیشینیان ایستاده ایم» موتیف های سه گانه خانجانی در تحلیل محتویی قیاس بوف کور و شازده احتجاب اضافه کرد: «اما آن چه را که باید بر موتیف های گفته آمده توسط منتقدان افزود، سه چیز دیگر است: تریاک، شراب و سرفه. همان شرابی که هم در بوف کور پررنگ بود و هم در شازده احتجاب بر فخرالنسا حرام شده بود. اما چرا فخرالنسا دست از خوردن شراب بر نمی دارد؟ لذت ببرد، مرگش را پیش بیندازد، درد گذشته تا کنون را تاب آورد یا که درد سل را با درد دیگری فرو بنشاند و سرفه هایش را تسکین بخشد؟ موتیف دوم دود تریاک است. هم راوی بوف کور اهل تریاک است و هم معتمد میرزا. اینان چرا تریاک دود می کنند؟ آیا به دلیل همان دردهایی نیست که بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده است و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است؟ ولی افسوس که تأثیر این داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی به شدت درد می افزاید» سرفه هایی در سلسله یک درد او اضافه کرد: «و اما موتیف سوم، سرفه است که در شازده احتجاب بسامد آن نسبت به کلمه خنده بسیار بیشتر است. و در بوف کور نیز خنده های خشک در طول متن تبدیل به سرفه های خشک می شوند. در انتهای بوف کور تمام شخصیت ها بدل به یک شخصیت می شوند لذا این سرفه ها ازآنِ همه آن ها خواهد بود. این سلسله سرفه ها چنان است که در شازده احتجاب نیز ادامه می یابد و عجیب است که فقط کسانی که به صورت سببی و نسبی به خاندان شازدگان متصلند سرفه می کنند نه رعایا. در داستان رعیت سرفه نمی کنند، اما سرفه های آنان از چیست؟ پاسخش حیرت انگیز است که در اثری همچون شازده احتجاب با این حجم موجز 60 بار کلمه سرفه تکرار شده است. این موتیف در متن تبدیل به محتویی پربحران و پرآشوب می شود. آنان سمی موروثی، خفگی موروثی و آلودگی موروثی را با سرفه از خود بیرون می ریزند زیرا نکبتی که خود به وجود آورده اند گریبان خودشان را گرفته است. اما در این میان کسی با این سرفه ها خون بالا نمی آورد و نمی میرد الا فخرالنسا چراکه آنان با عفونت آفریده خود خو گرفته اند و از این سرفه ها کسی خفه می شود که خو نگیرد» خانجانی ادامه داد: «این دو اثر ادبی _ تاریخی با این که سوژه ها و ماجراهایی دور از خوانندگانشان داشته اند سبب همذات پنداری شان شده و شخصیت هایشان به یادگار مانده اند. زیرا تاریخ ایران به ویژه تاریخ معاصر سرشار از خفگی و سرفه های ناشی از خفگی بوده است. مثلاً احمد محمود که خود دوگانه بلورخانم و سیاه چشم را در ادامه منطقی بوف کور و شازده احتجاب در ساحت رئالیستی پی گرفت، به یاد آورید؛ لوله اکسیژن بر دهان، خودکار در دست راست، سیگار در دست چپ و این دیالوگ بغض آور و ماندگارِ سرشار از خفگی احمد محمود که می گفت: این سیگار آخر مرا می کشد اما باز هم می کشم» بدل به آن چه می شوی که می سرایی این نویسنده افزود: «ادبیات معاصر ایران سرشار بوده است از انواع خفگی. یا خفگی که بر آثار اعمال می شده است و در قالب سانسور و خودسانسوری خودش را نشان می داده، یا خفگی که بر نویسندگان فشار می آورده و مرگ آنان را به بهایی اندک رقم می زده است و یا خفگی که برای رهایی از خفگی بزرگ تر، خود نویسندگان بر خود اعمال می کردند. این خفگی مسری است؛ زیرا گاه از طریق جامعه و حاکمان بر نویسندگان اعمال می شده است، گاه از طریق نویسندگان به شخصیت های آثار و گاه متقابلاً از طریق شخصیتی آثار بر نویسندگان. پس عجیب نیست که گلشیری می گوید پس از نوشتن شازده احتجاب آنقدر سرفه می کردم که مطمئن شدم سل گرفته ام. گلشیری درست تشخیص داده بود. سرفه های فخرالنسا مسری بود، آن سرفه های ریشه دار در عفونت دوران در فخرالنسا بدل به سل شد و در گلشیری بدل به برونشیت. با این حال پر بیراه نبود که شاگردش کوروش اسدی که سال ها بعد از خفگی دوران به خفگی خودخواسته پناه برد بر مزار استاد با حالی نزار به زار بنالد و بگرید و بگوید: گلشیری نه دو ماه، که تمام 21 سال آخر هستی اش را در محاصره عفونت قدم زد، در میان چرک دان زیبایی را ستود و مدام عفونت را پس داد. مرگ او کابوسی است که سال ها رهایمان نخواهد کرد. توفیق مکرر، سبب صبر گلشیری نمی شد در ادامه فرازنه طاهری، همسر هوشنگ گلشیری از شازده احتجاب گفت: «از من خواستند از خاطرات اولین چاپ شازده احتجاب بگویم اما خب من در آن زمان دبستانی بودم و قطعاً خاطره چندانی از اولین چاپ کتاب ندارم. اولین خاطره من از شازده احتجاب به دوران دبیرستان برمی گردد که من پس از مطالعه کتاب چیزی از آن نفهمیدم تا این که بعدها فیلم کار را در سینما بهمن دیدم و این موضوع بسیار به فهم اثر کمک کرد» او افزود: چیزی که گلشیری را بسیار آزار می داد اصرار به سخن درباره شازده احتجاب بود. گلشیری در هیچ سبکی که در آن توفیقش مکرر می شد صبر نمی کرد و مدام شیوه اش را تغییر می داد اما این موضوع از دید بسیاری مغفول می ماند. ما در کتابی که (همراه با شازده احتجاب) راجع به شازده احتجاب نوشتیم سعی کردیم تا هر اثر و دست نوشته ای که توسط خود گلشیری یا دیگران راجع به شازده احتجاب نوشته شده را جمع آوری و روایتی درست از آن را ثبت کنیم. گلشیری به روایت زندان و سینما سخنران بعدی مراسم بهمن فرمان آرا، کارگردان فیلم شازده احتجاب بود. او که فیلمنامه اثرش را با الهام از کتاب گلشیری نوشته است در وصف هوشنگ گلشیری گفت: «من زمانی که برای اولین بار کتاب شازده احتجاب را خواندم بدون آن که بدانم هوشنگ گلشیری دقیقاً کجاست می دانستم که گلشیری دوستی به نام محمد حقوقی دارد و پس از سفر به اصفهان توانستم از روی دفترچه تلفن هتل محل اقامتم نشانی محمد حقوقی را پیدا کنم. پس از دیدار حقوقی متوجه شدم که عصر همان روز تعداد زیادی از فعالان فرهنگی به دیدار حقوقی می آیند و گلشیری هم در میان آن ها بود. در این مجلس یک هیات سی نفره نشسته بودند و در رأس این مجلس هم گلشیری جلوس کرده بود. آن جلسه بیشتر شبیه محاکمه بود تا آشنایی با کسی. فردای آن روز یک جلسه خصوصی تر برگزار کردیم و این شد شروع آشنایی من با گلشیری. پس از آن هوشنگ گلشیری مجوز محضری ساختن فیلم از کتابش را بدون دریافت حتی یک قرآن به من داد. بعدها خیلی با هم راجع به فیلمنامه صحبت می کردیم و در خلال بحث ها متوجه شدم او خیلی از من ناراحت شده بود چراکه یک بار به او گفته بودم شازده احتجاب بیشتر از آن که یک اثر ادبی باشد اثری سینمایی است. همین موضوع دستمایه گلشیری شد تا بعدها اثر دیگرش را به من تقدیم کند و به من بگوید: حال اگر می توانی یک فیلم از این بساز» او افزود: «زمانی که من فیلم را می ساختم هوشنگ گلشیری در زندان بود. و روزی که قرار بود فیلم را در جشنواره اکران کنم، روز قبلش هوشنگ آزاد شد. در روز اکران وقتی من بر صحنه حاضر شدم تا عوامل فیلم را معرفی کنم، خطاب به حضار گفتم اجازه دهید تا کسی را به شما معرفی کنم که بدون او فیلم هیچ گاه ساخته نمی شد. بعد از این که من گلشیری را در بالکن سینما معرفی کردم همه حاضران حدود پنج دقیقه او را ایستاده تشویق کردند و وقتی که هیات داوران جشنواره با این صحنه رو به رو شدند از من می پرسیدند که چه شده؟ و من توضیح دادم که نویسنده کتاب، تازه دو روز است که از زندان آزاد شده است» آخرین ققنوس بر شانه های راوی «شازده احتجاب» در ادامه نیز لیلا حسین زادگان، مدیر روابط عمومی نشر ققنوس از شازده احتجاب گفت: «چیزی که همیشه برای من جالب توجه بوده این است که نشر ققنوس در سال 56 تأسیس می شود و درست یک سال بعد یعنی سال 57 کتاب شازده احتجاب در نشر ققنوس به چاپ می رسد» او ادامه داد: «من همیشه از پدرم می پرسیدم که چطور ممکن است جوانی 21 ساله که از تاریخ تأسیس انتشاراتش تنها یک سال می گذرد کتاب مهمی همچون شازده احتجاب را چاپ می کند؟ گویا در آن زمان، محمدعلی سپانلو، کتابش با عنوان منظومه خاک را به نشر ققنوس داده بود و به دلیل ارتباطی که با هوشنگ گلشیری داشته نشر ققنوس را به ایشان پیشنهاد کرده بود که بر همین اساس در همان سال قراردادی بین هوشنگ گلشیری و نشر ققنوس منعقد می شود که بر اساس آن امتیاز چاپ کتاب های گلشیری به نشر ققنوس واگذار می شود اما به دلیل مصادف شدن آن زمان با وقوع انقلاب، کتاب شازده احتجاب تنها کتابی از گلشیری است که با طرح جلد آیدین آغداشلو از گلشیری در نشر ققنوس منتشر می شود» حسین زادگان ادامه داد: «با وقوع انقلاب تب کتاب های ادبی تا حدودی فرونشست و اقبال به کتاب های سیاسی اجتماعی افزایش یافت. این موضوع باعث شد که کتاب هایی مانند شازده احتجاب سال ها مسکون بمانند و دیده نشوند. کما اینکه شازده احتجاب از همه لحاظ کتاب متفاوتی در زمانه خودش بود زیرا زمانی که هزینه طراحی کتاب ها مثلاً 50 تومان بود برای طراحی این کتاب مبلغی بسیار بیشتر به طراح جلد (حدود هزار تومان) پرداخت شده بود» در این مراسم کوروش رنجبر و جمعی از اساتید ادبیات دانشگاه گیلان نیز حضور داشتند.

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code