| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
نگاه ایران: عروس وفادار آنقدر پای سفره عقد نشست تا داماد دستبند به دست با ماموران از راه رسید و خطبه عقد جاری شد. عروس خوشحال بود. نشسته بود کنار سفره عقد که زمزمه هایی از اطراف به گوش رسید داماد دیر کرده بود و به نظر می رسید که این زمزمه ها نامربوط با آن نباشد. عروس در این بین مادرش را صدا کرد. ـ یک پرس وجو کنید ببینید چرا نیامده است؟ مادر عروس پس از لحظاتی گفت: دخترم فکر نکنم که بیاید. باید عقد را به زمان دیگری موکول کنیم. عروس با آشفتگی علت را پرسید. ـ مثل اینکه در راه آمدن از شهرستان بوده که تصادف کرده و باعث یک حادثه مرگبار شده است. عروس گوشی تلفن را در دست گرفته و گریه می کرد. داماد عجله کرده بود تا خودش را به موقع برساند. تصادفی که به خاطر یک سبقت ممنوع رخ داده بود، باعث شده بود که او را بازداشت کنند. عروس جوان با رئیس پاسگاه حرف می زد و گریه می کرد. من کنار سفره عقد می مانم. اگر قانون می گذارد اگر می توانید کاری کنید که مراسم عقد ما به هم نخورد. در عوض هر خطایی را که مرتکب شده است، بعدا تاوانش را خواهد داد. حرف ها و اصرارهای عروس تمام شدنی نبود. چند ساعت بعد در حالی که همه منتظر بودند و به عروس که اشک می ریخت دلداری می دادند، صدای زنگ در بلند شد. با وارد شدن داماد صدای صلوات فضا را پر کرد. داماد در حالی که دستبند به دست داشت در میان دو مامور پلیس وارد شده بود. کنار سفره عقد همه منتظر نشسته بودند. خطبه عقد با مهریه 14 سکه طلا و 14 شاخه نبات جاری شد. داماد را دوباره دستبند زده بردند. چند روز بعد عمل جراحی که روی مجروح حادثه انجام شده بود، حکایت از موفقیت آمیز بودن آن داشت. شاکی رضایت داد و داماد از زندان آزاد شد
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code