| پنجشنبه، 06 اردیبهشت 1403
گفت و گوی گیل نگاه با دو تن از فعالان حوزه ادبیات کودک به بهانه برگزاری «جام باشگاه های کتاب»؛
       کد خبر: 201188

نگاه ایران / امیرحسین کریمی: جام باشگاه های کتاب، رویدادی فرهنگی درزمینه ی ترویج کتاب خوانی برای کودکان و نوجوانان است که طی سه سال اخیر در بسیاری از شهرهای کشور اجراشده است. این طرح که با همکاری «موسسه فرهنگی و هنری معیار سخن» و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گیلان به تازگی در رشت برگزارشده، تجربه متفاوتی را در استان گیلان به وجود آورده است.

این طرح به مرور توانسته است همکاری بسیاری از گروه های مردم نهاد و سازمان های فرهنگی را به خود جلب کند. متولیان «جام باشگاه های کتاب» برای اشاعه این ایده در شهرهای مختلف از فعالان فرهنگی هر شهری دعوت می کنند تا ضمن دریافتن آموزش های لازم، چراغ این اتفاق را در شهر خود روشن کنند. در کنار اصلی ترین هدف این مجموعه که «کتاب خوانی کودکان و نوجوانان در قالب گروه ها و باشگاه ها است» هدف های دیگری هم تعیین شده اند که از میان آن ها می توان به «مطالعه و بحث درباره کتاب»، «ارزیابی کتاب بر اساس نظر شخصی و دفاع ازنظر خود در جمع همسالان» و همچنین «تمرین فعالیت های مستقل فرهنگی» اشاره کرد. در همین راستا ضمن گفت وگویی با مرجان فولادوند و فرزانه آقاپور، فعالان حوزه ادبیات کودک و همچنین بهنام رمضانی نژاد، مدیرمسئول موسسه فرهنگی و هنری معیار سخن تلاش کرده ایم تا با بررسی جام باشگاه های کتاب، کمی جدی تر به حوزه ادبیات کودک وارد شویم و آسیب های آن را واکاوی کنیم.

بخش اول _ فرازهایی از جام باشگاه های کتاب

شروع گفتگو با بهنام رمضانی نژاد است. او ضمن بررسی تاریخچه سه ساله جام باشگاه های کتاب، از مرجان فولادوند و فرزانه آقاپور می خواهد تا این طرح را در قالب دو پرسش بررسی کنند.

این ویراستار گیلانی می گوید: «در ابتدا می خواهم هرکدام از عزیزان ارزیابی خود را از جام باشگاه های کتاب ارائه کنند و در ادامه با توجه به فضایی که در این دوره از استان گیلان و شهر رشت دیدند، توانمندی های آن را درزمینهٔ فرهنگی چقدر می بینند؟»

مرجان فولادوند نخستین پاسخ دهنده به صحبت های او است.

فولادوند معتقد است: «برای این که بگوییم اتفاقی مانند جام باشگاه های کتاب چه تأثیری در حوزه فرهنگی کشور ما گذاشته است، کافی است ببینیم که این طرح چه موج عظیمی از کتاب خوانی را در میان کودکان و نوجوانان و به تبع آن خانواده ها به راه انداخته است. به طورکلی ماهیت باشگاه ها این است که با ایجاد یک حرکت زنجیره ای علاقه مندان، یکدیگر را پیدا کنند، جمع های کتاب خوانی به راه بنازند و در نهایت این جمع ها پایدار بمانند. اما چرا نام این اتفاق «جام باشگاه های کتاب» است؟ درواقع واژه «جام» متضمن نوعی از رقابت است و این رقابت موتور آغاز حرکت است و نه همه ی آن. در واقع این فضا رقابت، شور و هیجان اولیه را برای شروع فعالیت ها ایجاد می کند اما همین که اعضا لذت کتاب خواندن، در کنار هم بودن، بحث کردن و ایده پردازی های خلاق را بچشند هدف نهایی باشگاه محقق می شود و ازآن پس می توان به پایدار ماندن این جمع ها امیدوار بود.»

جام باشگاه های کتاب به ساختمان شهرداری رسیده است!

فولادوند با آوردن مثالی از وضعیت جام باشگاه های کتاب در گیلان بحث عنوان می کند: «مثلاً در کارگاه امروز شهر رشت 50 نفر شرکت کردند. حال تصور کنید که اگر هرکدام از این 50 نفر به شهرها و روستاهای خود بازگردند و سه یا چهار نفر دیگر را آموزش دهند و بعدها هرکدام از افرادی که این اطلاعات به آن ها منتقل شده یک جام باشگاه ها تأسیس کرده و در هرکدام از آن ها 10 الی 12 عضو را در کنار یکدیگر جمع کنند، شما حساب کنید که چه موجی از کتاب خوانی ایجاد می شود. موجی از خوانش فعال که بر مبنای تفکر انتقادی استوار است. جمعی که در قالب همین جام باشگاه ها و رقابت در رشته های مختلف فعالیت های خلاقه را تمرین می کند و بستری برای کشف استعدادهای تازه است. بنابراین به نظر می آید در طول این سه سال که عمر بسیار کوتاهی برای یک تجربه اجتماعی در این ابعاد به حساب می آید، آنچه می بینیم اتفاق خوبی بوده است یا دست کم می توان اذعان داشت که روند خوبی برای یک اتفاق بزرگ تر بوده است.»

نزدیکی شهرها و اثر آن در گسترش کتاب خوانی

فولادوند می گوید: «اما این که گیلان چه ظرفیتی دارد و در کجای این دایره جای می گیرد فکر می کنم نیاز چندانی به توضیح نداشته باشد. بدون شک گیلان یکی از فرهنگی ترین استان های ایران است و سابقه فعالیت های داوطلبانه فرهنگی در گیلان آن قدر طولانی است که لزومی به صحبت درباره آن نیست. لذا وجود چنین بستری و از آن گذشته نزدیکی شهرها و روستاهای این خطه به هم می تواند «پیوستگی» لازم برای اشاعه کتاب خواندن را نه فقط به عنوان مطالعه بلکه به عنوان یک رویداد اجتماعی فراهم کند.»

رغبتی که بر رقابت رجحان دارد!

از فولادوند می پرسم: «چیزی که از صحبت های شما و عایدم شد این است که هدف اصلی این مجموعه تلاش برای آموزش دادن مفهوم «رقابت سازنده» و نهادینه کردن یک فضای همیاری در عین احترام به تفاوت های یکدیگر است و این موضوع بر اشاعه دادن رقابت های کورکورانه که در بسیاری از رسانه های دیگر تبلیغ می شود ارجحیت دارد، آیا دریافت من درست است؟»

فولادوند ضمن تأیید سخنان من پاسخ می دهد: «همه ما زمانی که برای اولین بار عنوان این رقابت ها را می شنویم یک جبهه گیری و یک مقاومتی در برابرش داریم چراکه رقابت برای بچه ها امری تخریبی است و نباید مدام آن ها را به رقابت وادار کرد. اما نمی توانیم این حقیقت را کتمان کنیم که ذره ای رقابت موجب حرکت در بچه ها خواهد شد. حال می توان کاری کرد که این رقابت اثر تشویقی خود را به جای بگذارد و به دنبال آن کمترین اثر تخریبی را داشته باشد؛ ممکن است که در بازه سه ماهه داوری مسابقات بچه ها متوجه فضای رقابتی حاکم بر کار بشوند اما دو نکته وجود دارد که زهر این رقابت را خواهد گرفت؛ یکی لذتی است که بچه ها از بودن با یکدیگر تجربه می کنند و دیگری این است که داوری ها به صورتی انجام خواهد گرفت که هم جوایز و هم برنده ها بسیار متعددند و طیف وسیعی از شرکت کنندگان را در برمی گیرد. یعنی خیلی ها در بخش فردی برنده می شوند، برخی گروهی برنده خواهند شد، بسیاری در زیرمجموعه شهرشان حائز مقام خواهند شد. چنین سازوکاری که وسعت برنده شدن شرکت کنندگان را زیاد می کند باعث می شوند تا همه بچه ها به نوعی احساس کنند که دیده شده اند.»

این نویسنده و پژوهشگر در ادامه می گوید: «باوجود پشتیبانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از این طرح، موتور محرکه و همه کاره این اتفاق خود مردم اند و اگر مردم در جریان جام باشگاه ها همکاری و دخالتی نداشته باشند، هیچ نهادی نمی تواند به تنهایی کاری را جلو ببرد. بنابراین این جام باعث شد تا در شرایطی که مردم که فرصت کمتری برای بروز توانایی های خود دارند، استعدادهای خود را به طرق مختلف به نمایش بگذارند. بخصوص در شهرهای کوچک تر که این موضوع بسیار چشمگیر است.»

نام و نشانی از «تحمیل» وجود ندارد

در ادامه بهنام رمضانی نژاد، که سابقه عضویت در هیئت مدیره انجمن صنفی ویراستاران تهران را در کارنامه دارد بازهم به بحث ورود می کند و نظر مرجان آقاپور را راجع به جام باشگاه های کتاب جویا می شود.

آقاپور معتقد است: «جام باشگاه های کتاب رویدادی جمعی است تا کودکان و نوجوانان ما احساس کنند که در یک اتفاق معتبر کشوری شرکت دارند و می توانند در جمعی با فرصت های برابر مطالعه کنند. اما نکته مهمی که درباره جام باشگاه های کتاب خوانی وجود دارد این است که صفر تا صد قانون ها و تبصره های باشگاه ها را خود نوجوانان می توانند تعریف کنند. یعنی مربی یا تسهیل گر تنها در کنار بچه ها روند کتاب خوانی گروهی را رصد می کند و مانند عضوی از گروه در کنار بچه ها حضور دارد . او می تواند شیوه های خواندن و کتاب های باکیفیت را پیشنهاد کند، اما قرار نیست با نادیده گرفتن خواسته ی جمع، نظر خود را به آن تحمیل کند.»

این فارغ التحصیل گرایش ادبیات کودک اذعان دارد: «فهرست ارائه شده برای کتاب های موجود در جام باشگاه های کتاب خوانی، فهرستی باز و گسترده است و دست کودکان را تا حد زیادی برای انتخاب موضوع های مختلف باز می گذارد.»

آقاپور ادامه می دهد: «در این رویداد فرهنگی قرار است بچه ها در کنار سایر لذت های کودکی، با لذت خواندن و مطالعه ی لذت بخش آشنا شوند. جام باشگاه های کتاب خوانی در کنار طرح های مدرسه ها که حالتی جدی تر و رسمی تر دارند، به صورت غیررسمی و مانند زنگ تفریحی دل چسب روند مطالعه کودکان را هدایت می کند. بی شک اگر کودکان و نوجوانان با شیوه های خواندنِ لذت بخش آشنا شوند، عادت کتاب خوانی را به صورت مستمر در زندگی شان دنبال خواهند کرد.»

او ادامه می دهد: «در این اتفاق قرار نیست ناظری بیرونی اعمال نفوذ کند و حضور بچه ها را در جلسه های کتاب خوانی بررسی کند، بنابراین در سایه چنین نگاهی کودکان می توانند خواندن را به مثابه امری لذت بخش تجربه کنند. آن ها به جمعی که باهم ساخته اند، احساس تعلق می کنند و درعین حال احترام به تفاوت ها و تمرین دیگرپذیری، شخصیت آن ها را ازنظر اجتماعی نیز شکل می دهد. چنان که در کارگاه رشت، نمایندگان طیف های مختلفی از فعالان این حوزه در کنار هم حضور داشتند؛ از کانونی ها و آموزش وپرورشی ها بگیرید تا تئاتری ها و داستان نویس ها و کارشناسان ارشاد.»

این مدرس ادبیات کودک و نوجوان معتقد است: «به طورکلی فضای حاکم بر باشگاه ها فضایی مبتنی بر گفت وشنود است و بچه ها سعی می کنند ضمن شنیدن نظرهای مختلف و آشنایی با جهان بینی و نگاه دیگران، یکدیگر را قانع کنند و باهم تبادل اطلاعات داشته باشند. از برخورد نظرها نتیجه ای به دست می آید که در تنهایی و بدون گفت وشنود ممکن نیست. به همین خاطر است که معتقدیم این مسابقه ها و تبادل فکرها برای رشد کودکان بسیار مؤثر است و می تواند عامل مهمی در مسلح کردن آن ها به تفکر انتقادی باشد.»

فرزانه آقاپور عنوان می کند: «خواندن در حالت فردی روندی جدا دارد، اما در جمع گستره ی فکری افراد وسیع تر و پربارتر می شود. من معتقدم لذت می تواند آموختنی باشد. وقتی ما شیوه های مختلف خواندن را در برابر کودک یا نوجوان می گذاریم، او از تجربه ی خواندن های متفاوت لذت می برد و تفاوت ها را می آموزد. اگر کودک در معرض خواندن فردی باشد، ممکن است فقط با یک شیوه از خواندن آشنا باشد، اما پس از شنیدن تجربه های دیگران، کودک می فهمد که از هر پدیده جهان ممکن است قرائت های مختلفی وجود داشته باشد و نتیجه گیری های جهان اطرافش نمی تواند منحصر در نگاه او باشد.»

آیا ایدئولوژی نهادها دست از سر فعالیت های داوطلبانه برداشته است؟!

به بحث اضافه می شوم و می پرسم: «بارها دیده و شنیده ایم که مسابقات کتاب خوانی مختلفی از سوی نهادهایی مانند وزارت فرهنگ، حوزه هنری و نهاد کتابخانه ها برگزارشده اند اما چون برنامه ریزی و ایده درستی پشت اجرایشان نبوده نتیجه قابل استنادی به دست نداده اند. درواقع این مسابقات تنها اشاعه دهنده تفکری خاص بوده اند و کتاب های انتخابی برای مسابقه هم نشر دهنده یک ایدئولوژی واحد. در گستره موضوعی جام باشگاه های کتاب چقدر به چندبعدی بودن بستر موضوعات کتاب ها توجه شده است؟»

آقاپور می گوید: «فهرستی که برای این رقابت ها پیشنهادشده است، جدای از گستردگی در موضوع، فهرست جایزه های ادبی گوناگونی ازجمله شورای کتاب کودک، لاک پشت پرنده، کتاب سال و جایزه پروین اعتصامی را شامل می شود. افزون بر درنظرگرفتن فهرست های مختلف با ذائقه ها و رویکردهای متفاوت، کتاب های دیگری نیز بنا به نظر گروهی از کارشناسان، به فهرست جام باشگاه ها اضافه شده اند. نمی شود که هیچ متر و معیاری برای انتخاب کتاب ها لحاظ نشود و طبیعی است که هریک از فهرست های نهادهایی که در این رویداد حضور دارند، به صورت پیدا یا پنهان، ایدئولوژی ویژه ای را نمایندگی می کنند، اما این تنوع موضوع و سلیقه، به تفاوت ها احترام می گذارد و به صداهای متعدد مجال می دهد تا شنیده شوند.»

مرجان فولادوند نیز در پاسخ به سؤالم می گوید: «درواقع آنچه که شما را نگران می کند این است که آیا موضوعات مطرح شده برای کودکان محدود به یک ایدئولوژی خاص هستند یا خیر؟ می توانم بگویم که از لیست هزارتایی جام باشگاه های کتاب، هفتصد کتاب نخست بدون دخالت کارشناسان ارشاد از لیست کتاب های برگزیده شورای کتاب کودک، لاک پشت پرنده، جایزه کتاب سال، جشنواره کتاب کانون پرورش فکری و جایزه کتاب سال رشد انتخاب شده اند. همه این جوایز و جشنواره ها یک روند داوری مشخص و اعلام شده دارند و در یک یا دو رشته ی محدود نیز نیستند. تألیف و ترجمه، کتاب های داستانی، علمی، تاریخی، مذهبی و یا تصویری همه در این فهرست حضور دارند. در فهرست تکمیلی نیز چند نفر از دوستانی که در داوری های لاک پشت پرنده و جوایز دیگر حضور داشتند کتاب های خوبی را که ازقلم افتاده بود به فهرست اولیه اضافه کردند.»

این پژوهشگر حوزه ادبیات کودک ادامه می دهد: «قطعاً هیچ کس نمی تواند ادعا کند که همه هزار اثر این لیست از هر لحاظ کتاب های درجه یکی هستند. جدای از این هیچ کس هم نمی تواند تضمین بدهد که همه این هزار کتاب مناسب هر کودکی هستند، اما به جرات می توان گفت این لیست تا حد بسیار خوبی قابل اعتماد است.»

آقاپور در تکمیل سخنان فولادوند اضافه می کند: «درنهایت هم هیچ ادعایی مبنی بر این که «داورهای جایزه ها و جشنواره های کتاب کودک همه ی کتاب های خوب را برگزیده اند» وجود ندارد و ممکن است کتاب های خوبی ازقلم افتاده باشد اما فهرست، فهرستی وسیع است و می تواند ذائقه های مختلف را تغذیه کند. ضمن این که باشگاه ها می توانند در صورت آشنایی و دسترسی به کتاب های خوب، از آن ها هم بهره مند شوند.»

بازار کتاب کودک؛ عرصه عرضه «خطر»

فولادوند که سابقه روزنامه نگاری در حوزه ی فرهنگ را دارد، به بستر چاپ و نشر ادبیات کودکان ورود می کند و معتقد است: «متأسفانه بازار کتاب ادبیات کودک در ایران، از بسیاری کتاب های ضعیف یا حتی بد اشباع شده است. این کتاب ها از توزیع خوب و گسترده ای هم برخوردارند و اغلب بیشتر از کتاب های خوب در دسترس بچه ها هستند. بنابراین اگر به این واقعیت بی توجهی می شد و ضمن تشکیل جام باشگاه ها، انتخاب کتاب ها را خود بچه ها انجام می دادند، این خطر وجود داشت که کتاب هایی با سطح کیفی ضعیف که در دسترس تر بودند جای کتاب های خوب را بگیرند. این موضوع به خصوص در شهرها و روستاهایی که کتاب فروشی های کم رونق تری دارند ممکن بود در همان قدم اول بچه ها را از کتاب خواندن و مطالعه منزجر کند.»

فرصت دوگانه!

رمضانی نژاد هم به بحث جام باشگاه های کتاب ورود می کند. او معتقد است: «این موضوع یعنی مشارکت کودکان در این طرح، نتیجه ملموس این رویداد فرهنگی است اما به همان میزان که جام باشگاه های کتاب بر کودکان تأثیر گذاشته است، به همان میزان هم زمینه های مختلفی برای بزرگ سالان ازجمله زمینه شغلی، کسب وکار و ایده را فراهم کرده است. مثلاً وقتی خود من از بیرون به جام باشگاه ها نگاه می کنم، انبوهی از ایده های تولیدی به ذهنم متبادر می شود و با مانور دادن بر آن ها سعی در اجرایی کردنشان دارم. من بر اساس صحبتی که با آقای سیدآبادی، ایده پرداز این طرح داشتم اجازه خواستم تا دو محور پیشنهادی «خانواده محور کردن» جام باشگاه ها و «لیگ آفرینی» را در استان گیلان اجرایی کنم و ایشان ضمن تأیید گفتند که اصل جام باشگاه ها قرار است برای همه باشد. بر این اساس و از امسال که ستادهای استانی تشکیل می شوند، دست استان ها باز است تا جوایز مختلفی را درون استان تعریف کنند. جدای از این ما نباید در مدت زمانی که جام باشگاه ها تعطیل است بچه ها را رها کنیم و باید با بحث بر روی بومی سازی این رویداد آن را وارد فاز اجرا کنیم. چراکه سر و کله زدن با این قبیل زیرساخت ها دیگر بر عهده کودکان نیست و ما بزرگ سالان باید با این موضوع درگیر شویم.»

بخش دوم _ آسیب شناسی «ادبیات کودک»

رمضانی نژاد ادامه بحث را کمی تخصصی می کند و از فولادوند و آقاپور می خواهد تا هرکدام تعریف واحد خود از «ادبیات کودک» را ارائه کنند. چراکه به اعتقاد این نشر پژوه گیلانی، تعریف واحدی از ادبیات کودک موجود نیست و ارائه تعریف صحیحی از آن می تواند مخاطب را بیشتر با بحث همراه کند.

آقاپور در پاسخ رمضانی نژاد عنوان می کند: «این پرسش همیشه پرسشی اساسی و از منظر تئوریک بحث برانگیز بوده است. درواقع جدال ها بر سر این است که اصلاً آیا مفهومی به نام ادبیات کودک وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد، چگونه معنا می شود. برخی از صاحب نظران معتقدند «هر متن» خواندنی که برای کودکان نوشته شده باشد، در زمره ادبیات کودک تلقی می شود. برخی دیگر متن هایی را که درباره ی کودکان نوشته شده اند، ادبیات کودک می نامند. بر اساس تعریفی دیگر هم ادبیات کودک می تواند هر متن خواندنی باشد که برای کودکان نوشته شده یا نشده است اما به هرروی توانسته است نظر کودکان را جلب کند و آن ها را با خود همراه کند. ای بسا متن هایی که به نیت کودکان نوشته نشده اند، اما کودکان این آثار را خوانده و از آن ها تأثیر گرفته اند. به نظر می رسد این تعریف، تعریف دقیق تری باشد اما به طور ویژه، ادبیات کودک به آثاری در گونه های داستان، داستان کوتاه، شعر و سایر شکل های ادبی گفته می شود که مخاطبشان کودک باشد.»

رمضانی نژاد به بحث اضافه می شود و می گوید: «دریافت من این است که ما به اعتبار نوع مخاطب، به اعتبار نوع پدیدآور و به اعتبار نوع اثر می توانیم تلفیقی بسازیم و آن را عرصه ادبیات کودک و نوجوان بنامیم. آیا دریافت من درست است؟»

آقاپور پاسخ می دهد: «مهم ترین مسئله ای که ادبیات کودکان را از ادبیات عام یا ادبیات بزرگ سالان جدا می کند، مسئله مخاطب است. بنابراین اعتبار مخاطب در ادبیات کودک بر اعتبار نویسنده و اعتبار اثر ارجحیت دارد. البته ادبی بودن اثر هم سهم بسزایی را در این چرخه دارد اما مسئله مهم تر آن است که نگاه کودکانه مخاطب قطعاً بر این موضوع اثرگذار است و ما نمی توانیم آن نگاه زیبایی شناسانه ای که در ادبیات بزرگ سال در جریان است را تماماً برای ادبیات کودکان نیز به کار ببریم.»

رمضانی نژاد با مثالی ادامه بحث درباره جهان کودکی و ادبیات کودک را پی می گیرد: «در ابتدای رمان دنیای سوفی داستانی روایت می شود که مثال خوبی در اثبات جهان کودکانه و حیرت انگیزی آن است. در کتاب روایت می شود که فرض کنید پدر، مادر و فرزند یک خانواده سر میز شام نشسته اند و یک باره لیوانی از روی میز شروع به پرواز می کند، به نظر شما چه کسانی از این اتفاق حیرت خواهند کرد؟ و خود کتاب در پاسخ ادامه می دهد کسی که حیرت می کند قطعاً کودک نخواهد بود. بنابراین این موضوع که ما از دریچه نگاه کودکان به جهان اطراف بنگریم شاید بتواند معیاری برای بیان ادبیات کودک و نوجوان باشد.»

فولادوند در جواب رمضانی نژاد می گوید: «این که معتقد باشیم الزاماً پدر و مادر تعجب خواهند کرد و کودک نه، شاید معیار درست و ثابتی نباشد. در تعریف درست تر ما می گوییم میزان حیرت کودک از این اتفاق به این بستگی دارد که کودک چه میزان مجبور به ورود به جهان بزرگ سالی شده است. به نظر من در این موضوع ما پدر و مادر را در تقابل با کودک نداریم؛ بلکه یک نگاه صلب بزرگ سالانه و یک نگاه کودکانه وجود دارد که این نگاه کودکانه می تواند در دید یک انسان کهن سال هم جاری باشد. یعنی آن میزان از گشودگی بر روایت های دیگری که از اتفاقات جهان وجود دارد. پس وقتی از مفهومی به نام کودک درون صحبت می کنیم تعریف ما زودباوری و ساده فریب خوردن نیست بلکه منظور میزان حیرت از دیدن قرائت های مختلف یک اتفاق است که می توانند در دید کودکانه اصلاً مسئله غیرقابل باوری نباشند. درواقع در تعریفی دقیق تر، منظور از کودک درون، گشودگی آدمیزاد بر چیزهایی است که ممکن است پیش ازاین تجربه نکرده باشد.»

به میان صحبت اضافه می شوم و با نام بردن از کتاب «ماهی سیاه کوچولو» می گویم: «در بسیاری از مواقع کتابی که برای کودکان نوشته می شود می تواند بر روی بزرگ سالان نیز تأثیر خود را بگذارد. مثلاً کتاب ماهی سیاه کوچولو اگرچه برای رده سنی کودکان نوشته شده است اما کدام بزرگ سال می تواند آن را مطالعه کند و از آن تأثیر نپذیرد؟»

آقاپور در پاسخ می گوید: «البته نباید از یاد ببریم که بخشی از مخاطبان ادبیات کودک و نوجوان بزرگ سالان هستند. یعنی متن هایی که برای کودکان نوشته می شوند همیشه لذت بخشی هایی دارند که به تعبیر «پری نودلمن» ناشی از دوسویگی هایی هست که در این آثار نهفته شده است.»

فولادوند در تبیین این بخش از گفت وگو اضافه می کند: «البته نباید فراموش کنیم که نوعی از ادبیات در ادبیات کودکان تحت عنوان «ادبیات استعاری» وجود دارد که لایه های چندگانه ای از معنا دارد و معمولاً لایه روایی یا رویی آن قسمتی است که بچه ها جذب آن می شوند و دوست دارند که به آن توجه کنند. داستان هایی مثل حکایت های مثنوی یا قصه های عطار! مثلاً داستانی مانند طوطی و بازرگان همیشه برای بچه ها جالب بوده و هست چراکه هم تعلیق دارد و هم با یک غافلگیری شیرین همراه است. اما آیا دریافتی که یک شخص بزرگ سال از این داستان دارد با آنچه یک کودک دریافت می کند یکسان است؟ بنابراین حواسمان باشد که بسیاری از داستان ها بر اساس نوع استعاره ای که در آن به کاربرده می شود می تواند برای مخاطب جذاب باشد و دریافت های مختلفی از آن صورت بگیرد. مثلاً در همان داستان ماهی سیاه کوچولو، صمد بهرنگی بیش از آن که بخواهد یک داستان کودکانه بنویسد یک داستان سیاسی نوشته است. به همین خاطر کودکان از لایه رویی آن لذت می برند و برای بزرگ سالان متضمن معناهای دیگری است. این گزاره در بسیاری از انواع ادبی دیگر ما نیز رعایت شده است، مثلاً در شعرهای فولکلور احمد شاملو مانند «دخترای ننه دریا» هم این قاعده رعایت شده است.»

آقاپور اضافه می کند: «و البته این همیشه شیوه ای بوده است که نویسندگان ما با دستمایه قرار دادن آن حرفشان را زده و قصدهای سیاسی ـ اجتماعی شان را در لایه های زیرین ادبیات کودکان نهفته اند. در طول تاریخ همیشه شاهد این بوده ایم که ادبیات کودکان نه تنها در ایران بلکه در همه جهان حاوی ایدئولوژی بوده و زیر سایه سنگین ایدئولوژی های سیاسی و نژادی و دینی راه خود را طی کرده است.»

فولادوند عنوان می کند: «بشر همیشه قصه گو بوده است. پیش از آن که اصلاً مفهومی به نام کودکی شکل بگیرد داستان با هر مضمونی برای همه تعریف می شده، کودک در کنار بزرگ سال قصه می شنیده و تفکیکی به لحاظ موضوع صورت نمی گرفته است. به همین دلیل است که بسیاری فکر می کنند که عمده داستان ها و حکایت های فولکلور ما چون با عبارت «یکی بود یکی نبود» آغاز می شوند برای کودکان گفته شده اند درحالی که بسیاری از این داستان ها متضمن معانی مختلف سیاسی، اجتماعی و بزرگ سالانه هستند.»

آقاپور، مدرس ادبیات کودک عنوان می کند: «به خاطر همین است که باوجود اختلاف رأی های بسیار، افسانه های کهن را زیرمجموعه ی ادبیات کودک به حساب می آورند؛ زیرا درگذشته کودکان سرگرمی های امروز را نداشته اند و یکی از مخاطبان اصلی افسانه ها کودکان بوده اند. و این ظرفیتی است که در بازنویسی ها و بازآفرینی ها پیش روی نویسندگان امروز گشوده است.»

«یکی بود یکی نبود» فلسفی ترین آغاز این داستان!

رمضانی نژاد، که سال ها به عنوان بازرس با انجمن صنفی ویراستاران تهران همکاری داشته است، به بحث افسانه ها و اسطوره ها ورود می کند و می گوید: «من روی همین آغازی که برای بسیاری از داستان های کهن ما آمده است فکر کردم. این که ما در ابتدایی ترین جای روایت خطاب به کودک می گوییم «یکی بود، یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود» به نظر من یکی از فلسفی ترین نمونه های آغاز داستان های کهن در ادبیات سراسر جهان است.»

بازنویسی، بازآفرینی و ردپای این قصه دراز

او خطاب به فولادوند اضافه می کند: «در بخش پایانی می خواهم به زمینه تخصصی حرفه شما که مبحث خطیر بازآفرینی و بازنویسی قصه های کهن است ورود کنم که امروزه بخش های زیادی از آن دستمایه خلق ادبیات کودک قرارگرفته است. دریافت من به عنوان مخاطب از کارهای شما این است که حتماً این ظرفیت در کارهای شما است که می تواند زمینه ساز استفاده از ادبیات کهن قرار بگیرد، اما می خواهم ارزیابی خود شما از این قصه ها را بشنوم و ببینم که این مسئله چقدر می تواند با جریان روز ادبیات و کودک و نوجوان دنیا همراه باشد و درنهایت چقدر از این بازآفرینی ها و بازنویسی ها مسیر درستی را پیش گرفته اند؟»

یک ترکیب رقیق و بی مزه از یک غذای شاهانه

فولادوند در پاسخ بیان می کند: «ممکن است که سرانه مطالعه و تیراژ کتاب در کشور ما کم باشد اما اگر فقط به تیراژ کتاب های بازآفرینی و بازنویسی دقت کنیم، می بینیم که این کتاب ها نه تنها تیراژهای خوبی دارند بلکه دارای تنوع قابل ملاحظه ای هم هستند و مردم به خوبی از این کتاب ها استقبال می کنند. اما چرا؟ ممکن است خانواده اصلاً کتاب خوان نباشد اما دوست دارد که فرزندش کتاب بخواند. زیرا به هر شکل کتاب خواندن و دانایی را فضیلت می داند و می خواهد فرزندش آن ها را داشته باشد. پس برای کودک کتاب می خرد. حال اگرچه ممکن است اسم نویسنده ای را نشناسد یا نداند که بازنویس آن کتاب کیست اما به نام هایی مثل فردوسی، جامی، نظامی، سعدی و مولانا اعتماد می کند. این موضوع سبب می شود تا یک فروش تضمین شده برای این کتاب ها وجود داشته باشد و در این شرایط ناشری که دغدغه فرهنگی ندارد، ارزان ترین چیزی که می تواند از یک نویسنده تازه کار تولید کند، یک بازنویسی از یکی از داستان های کهن است. یعنی با کسی که نانویسنده است و شاید توانایی نوشتن یک داستان خلاق کودکانه را هم نداشته باشد اما دلش می خواهد که کتاب چاپ کند، وارد مذاکره می شود و این اثر را با بیشترین سودآوری چاپ می کند. حال و در این معامله آن که آسیب می بیند چه کسی است؟ اصلی ترین کسی که آسیب می بیند قطعاً مخاطب کودک این کتاب ها است چراکه فکر می کند درحال خواندن یک اثر از فردوسی است درحالی که حقیقیتا او درحال مطالعه یک تقلید بی مایه از داستان فردوسی است. درواقع ناشر و بازنویسی کننده با این کار خود درحال خوراندن یک ترکیب رقیق، بی مزه و یا حتی بدمزه از یک غذای شاهانه به مخاطب هستند و این موضوع باعث می شود تا مخاطب دیگر دلش نخواهد که یک بار دیگر برگردد و حتی اصل آن غذای شاهانه را امتحان کند. بنابراین آنچه در این بخش درحال وقوع است انتشار انبوهی از کتاب های دست چندم به دست ناشران درجه چندم است که نه از لحاظ محتوایی و نه ازلحاظ بصری کیفیت لازم را ندارند چراکه صنعت نشر را فقط و فقط به عنوان یک تجارت می بینند و ازقضا این تجارت را نیز به بدترین نحو ممکن انجام می دهند.»

او اضافه می کند: «در چنین فضای آلوده ای به نظرم کسانی که باید بر این عرصه نظارت کنند، منتقدین ادبیات و والدین کودکان هستند. والدینی که باید دقت کنند هر کتابی را به اسم مولوی، به اسم جامی و به اسم نظامی برای بچه هایشان نخرند.»

سردبیر پیشین مجله همشهری بچه ها ادامه می دهد: «ما در وهله اول باید مراقب باشیم که چه داستانی را برای کدام گروه سنی روایت می کنیم. چراکه مثلاً انتخاب داستانی مانند رستم و سهراب بدون در نظر گرفتن شرایط سنی مخاطب می تواند به کودک آسیب بزند. حال به فرض این که نویسنده ای روایت را درست انتخاب و به شیوه مناسبی بازنویسی کند باید کاری کند که متن بازنویسی او مخاطب را برای مطالعه ی متن اصلی تشویق کند..»

فولادوند معتقد است: «جدای از این ما نمی توانیم از کودک انتظار داشته باشیم از همان ابتدای امر خودش شاهنامه یا مثنوی را از طاقچه خانه بردارد و شروع به خواندن کند. بنابراین بازنویسی ها ازاین جهت اهمیت دارند که می توانند در نقش یک درگاه میان مخاطب و متن اصلی عمل کنند. اما نباید از یاد ببریم که رسالت یک بازنویسی آنجایی به نقطه اعلای خود می رسد که مخاطب پس از مطالعه آن ها مجاب شود تا به متن اصلی رجوع و اصل داستان را از مرجع آن بخواند.»

بازآفرینی، نوری بر تاریکی های قصه ها

فولادوند در توضیح تعریف بازآفرینی می گوید: «بازآفرینی عبارت از روایت انسان قرن 21 با مسئله های امروزش از یک داستان کهن در قرن های گذشته است. تعریف دیگری که می توان برای بازآفرینی ارائه کرد عبارت است از آشکارکننده بخشی از داستان که در متن اصلی مغفول مانده است.»

آقاپور نیز در تأیید این موضوع می گوید: «وقتی خانواده ها این آثار را می خرند و در مقابل بازخورد چندان خوبی از فرزندانشان دریافت نمی کنند، نسبت به آثار بازنویسی و بازآفرینی بدبین می شوند. از طرفی آسیب های ساختاری و محتوایی در متن و تصویر و همچنین کثرت کتاب های ضعیف، منتقدان را نیز ناخواسته نسبت به این حوزه بدبین می کند. این موضوع بر کار نویسندگان هم اثر می گذارد و ممکن است وقتی توانایی تألیف یک اثر بازنویسی شده را هم دارند، ترجیح دهند تا حد امکان به سمت این عرصه نروند تا مبادا تخیل و آفرینشگری شان در باور عمومی خدشه دار شود. بنابراین، تولید آثار ضعیف بازنویسی و نگاه اشتباه به چگونگی بهره گیری از ظرفیت های فرهنگی گذشته، همه جوره به این عرصه آسیب می زند و باعث می شود از آن گنجینه ارزشمند درست استفاده نشود.»

آقاپور ادامه می دهد: «امروزه می بینیم که در عرصه تولید محتوا برای کودکان سایر کشورها با چه ظرافتی از متن های کهن و افسانه ها و قصه های پریان بهره می گیرند و چه آثار ساختارشکنانه و جذابی برای کودکان تولید می شود. البته این موضوع در سایر کشورها منحصر به حوزه کتاب نمانده است و با یاری گرفتن از این گنجینه به سمت ساخت انیمیشن و فیلم های سینمایی هم رفته اند. آن ها به شیوه های بینامتنی و با الهام از ساختار و محتوای افسانه ای و با استفاده از شخصیت های ماندگار فرهنگ شفاهی شان، آثار داستانی، سینمایی و انیمیشنی درخشانی پدید آورده اند. ما هم با وجود گنجینه پرباری که داریم، قطعا می توانیم کارهای بسیار خلاقانه تری تولید کنیم چراکه ظرفیت فولکلور ما اگر بیشتر از آن ها نباشد، کمتر هم نیست.»

زیرساخت ها و شوخی های فرهنگی

بخش بعدی بحث با گفت و گوی سه گانه رمضانی نژاد، فولادوند و آقاپور ادامه پیدا می کند. مطلب اصلی در صحبت های آن ها پرداختن عرصه ادبیات کودک به اسطوره های فولکلور در سایر کشورها است و نتیجه ای که آن ها از این بحث می گیرند این است که چون آن ها از کودکی زیرساخت های لازم برای انعطاف این افسانه ها را به کودکان آموزش می دهند، پس آن ها به راحتی می توانند با افسانه ها، اسطوره ها و سایر آثار ادبی شان «شوخی» کنند درحالی که به ماهیت آن آثار هم آسیبی وارد نمی شود.

آقاپور در ادامه مثال خوبی را ارائه می کند: «در عرصه بازآفرینی آن ها گاهی حتی با شکسپیر هم شوخی می شود و آثار او دستمایه خلق آثار دیگری برای کودکان قرار می گیرد. اما درعین حال به جایگاه رفیع شکسپیر آسیبی وارد نمی شود و کرسی های شکسپیرشناسی به لرزه نمی افتند!»

فولادوند نیز در این بحث معتقد است: «قطعاً تجریه و اشتباه در این عرصه لازم است تا ما جایگاه خودمان را پیدا کنیم اما ازنظر من اکنون دیگر زمان پالایش این آثار از هم و تفکیک سره از ناسره ادبیات کودک است. چراکه ما اشتباهاتمان را انجام داده ایم، آثار خوب و آثار بد را تولید کرده و تا حدی جایگاه خودمان را بازشناخته ایم و اکنون دیگر آن قدری آثار تولیدی خوب داریم که بتوانیم از میانشان بهترین آثار را دست چین کنیم و تا حدی به ملاک و معیارهای یک اثر خوب برسیم.»

افتخار به گذشته و خلأ حال

در ادامه نبض گفتگو در اختیار بهنام رمضانی نژاد، فعال فرهنگی گیلانی قرار می گیرد. او در ابتدا با ذکر ارکان تولید یک اثر معتقد است که عرصه نشر ما یکی از ارکان بسیار تأثیرگذار تولید کتاب است. رمضانی نژاد در ادامه می گوید: «به صورت کلی ما اکنون در مرحله ای قرار داریم که بیشتر به گذشته خود افتخار می کنیم تا این که بخواهیم گذشته مان را بشناسیم و این افتخار کردن به گذشته بیشتر ناشی از خلائی است که در وضعیت فعلی مان وجود دارد. ما مادامی که از وضعیت اکنونمان راضی باشیم چندان به گذشته فکر نمی کنیم، پس مسئله فرهنگی نیز در این میان دخیل است.»

او ادامه می دهد: «یکی دیگر از مسائلی که جای بحث دارد این است که خود آثار فاخر و کهن ما هنوز به صورت گسترده و درست به جامعه بزرگ سال ما شناسانده نشده است و در چنین شرایطی زمانی که ما بخواهیم با استفاده از این گنجینه کهن دست به تولید اثری برای قشر دیگری از مخاطبان مانند کودکان بزنیم، قطعاً یک جای کار خواهد لنگید. لذا ترکیب این سه عامل یعنی وضعیت عرصه نشر، زمینه فرهنگی ما و عدم شناساندن درست آثار به جامعه بزرگ سال باعث شده تا وقتی به پیشرفت های عرصه ادبیات کودک نگاه می کنیم متوجه شویم که با تمام ضعف هایی که وجود دارد چندان هم جایگاه بدی نداریم.»

چه کسی برای مطبوعات کودک دل می سوزاند؟

به عنوان پایان بخش گفت وگوی مان پای وضعیت مطبوعات کودک و نوجوان را به میان می کشم و خطاب به جمع می پرسم: «چیزی که برای من از ابتدای گفت وگو بسیار پررنگ شده، این است که در رویکرد کسانی که جام باشگاه ها را تأسیس کرده اند و شما که در این حوزه فعالیت می کنید آیا برنامه ای برای آفریدن و تربیت نسلی که نشریات کودک را به دست بگیرد تدوین شده است یا خیر؟ زیرا همان طور که می دانید فکر نمی کنم مطبوعات کودک وضعیت چندان مناسبی داشته باشند.»

فولادوند _ که سردبیری مجلاتی را در کارنامه دارد که به عنوان بهترین مجله برای کودک از سوی شورای کتاب انتخاب شده و در جشنواره ی مطبوعات از سوی مخاطبان نیز به عنوان بهترین نشریه انتخاب شده اند _ پاسخ می دهد: «واقعیتش این است که کار کردن در رسانه ها یک مهارت چندگانه می خواهد اما کار کردن در حوزه رسانه کودک علاوه بر آن مهارت ها، مهارت های دیگری هم لازم دارد. نویسنده ای که برای بچه ها قلم می زند باید رسانه را خوب بشناسد و بداند وقتی درحال نوشتن متنی برای کودکان است، سه تا پنج کلمه فرصت دارد تا توجه مخاطبمان را به متن خود جلب کند. حال اگر نویسنده بتواند در قالب تیتر با آن سه تا پنج کلمه مخاطب را پای نوشته خود حفظ کند، بین ده تا پانزده کلمه دیگر فرصت دارد تا همچنان مخاطبان را با نوشته خود همراه کند. و اگر نویسنده با موفقیت از این مرحله هم عبور کرد کار به پاراگراف اول و درنهایت انتهای متن می رسد. اما درصورتی که نویسنده در همان پنج کلمه ابتدایی جذابیتی ایجاد نکند، مخاطب قطعاً مطلب را ورق خواهد زد و سراغ مطلب جدیدی خواهد رفت.»

او در ادامه عنوان می کند: «مثلاً وقتی نویسنده ای مطلبی درباره دریاچه ارومیه برای بزرگ سالان می نویسد، می تواند او را به صرف دادن اطلاعات در صفحه نگه دارد. چراکه مخاطب بزرگ سال دارای پیش زمینه ای از این موضوع است و همزمان دغدغه این امر را هم دارد. اما نویسنده چگونه باید حواس و دغدغه کودک را به مطلبش جلب کند؟ نویسنده باید دارای این توانایی باشد که بتواند از دل مطلبی که هیچ جذابیت خبری برای مخاطبش ندارد، جذابیت و دغدغه خلق کند و این کار آسانی نیست. بنابراین نباید تصور کنیم که در عرصه تولید محتوی برای کودکان همیشه با مطالبی طرفیم که درهرصورتی که ارائه شوند برای مخاطب جذاب اند. خیر، گاهی نویسنده باید یک موضوعی را روایت کند که کودک مطلقاً به آن فکر نکرده و دغدغه اش را نداشته است. نویسنده کودکان باید «جذاب نوشتن» را بلد باشد و در کوتاه ترین مجال ممکن مخاطبش را قانع کند تا مطلب او را بخواند. نویسنده باید تشخیص دهد که چه مطلبی را باید به کودک گفت (تا به او کمک کند) و چه مطلبی را نباید به او گفت(چراکه در شکل گیری شخصیت کودک اثرات منفی دارد). مثلاً نویسنده نباید با دادن خبر خشک شدن دریاچه ارومیه کودک را ناامید یا نگران کند، اما به هر نحو باید این دغدغه را در او ایجاد کند و نگه داشتن خط و مرز میان این افراط و تفریط ها در نویسندگی نشریات کودک دانایی بسیار می خواهد.»

فولادوند در ادامه صحبت هایش از نقش مهم نشریات کودک می گوید: «مجله ها یکی از عوامل علاقه مند کردن کودک به مطالعه هستند. زیرا موضوعات متنوعی دارند که کودک می تواند از هرکدام که بخواهد بگذرد و به دیگری بپردازد تا سرانجام علاقه مندی خود را پیدا کند. از این گذشته گاهی مجلات (به دلیل شرایط توزیع و قیمت) تنها رسانه مکتوبی هستند که به دست کودک می رسند. حال و با همه این ها می بینید که نوشتن در نشریات کودک چقدر می تواند خطیر و مهم باشد؟»

سردبیر مجله ی رشد دانش آموز در انتها می گوید: «بچه ها در معرض مطالبی که مطالعه می کنند شکل می گیرند. بنابراین حوزه ادبیات کودک باوجود اینکه بسیار دوست داشتنی و هیجان انگیز است _ و نویسنده می تواند به خود ببالد که چیزی نوشته که روی بچه ها تأثیر گذاشته_ هم زمان عرصه هولناکی هم است؛ زیرا می تواند بر شکل گیری شخصیت و منش کودک اثر بگذارد. و اتفاقاً به خاطر همین شکل گیری شخصیت است که من معتقدم باید از مسائل جدی مانند بحران دریاچه ارومیه یا موضوع حقوق حیوانات و حقوق مدنی هم با بچه ها صحبت کرد تا در آینده این دغدغه ای که اکنون بزرگ سالان ما ندارند، برای آن ها جدی باشد. هرچند درعین حال باید حواسمان باشد که طرح مشکلات آن ها را ناامید نکند. پس می بینیم که یک نویسنده کودک چقدر باید همه جانبه به موضوعات نگاه کند و تربیت کسی که بتواند همه این فاکتورها را در کارش رعایت کند، حقیقتاً کار ساده ای نیست. و در انتها شاید به خاطر همین است که ما روزنامه نگاران بسیار خوبی داریم که می توانند برای بزرگ سالان بنویسند اما به تعداد انگشتان دو دست هم ژورنالیست آگاه، خوش فکر و جدی برای کودکان نداریم»

بخش اول گفت و گوی ما پیرامون جام باشگاه های کتاب و آسیب شناسی حوزه ادبیات کودک به پایان می رسد اما همه معتقدیم این گفت و گو تنها فتح بابی بود برای ورود به دیگر جنبه های این بخش که حتماً به مطالعه و بازنگری بیشتری نیاز دارند.