| شنبه، 01 اردیبهشت 1403
گزارش گیل نگاه از کسب‌وکارهایی که با گسترش زندگی و توسعه تکنولوژی به حاشیه رانده‌ شده‌اند
       کد خبر: 182589

نگاه ایران / امیرحسین کریمی: با گسترش و افزایش سرعت تکنولوژی، تغییرات زیادی در شکل و سبک زندگی انسان امروز پدیده آمده است. تغییراتی مانند عوض شدن معماری خانه ها، بزرگ تر شدن خیابان ها و افزایش ساخت مراکز درمانی و رفاهی در شهرها. اما در این میان مسئله شغل هایی که به دلیل گسترش تکنولوژی و تغییر سبک زندگی در معرض آسیب و نابودی قرار گرفته اند هم از این این دایره خارج نیست. این آسیب در بسیاری از کشورهای درحال توسعه مشاهده شد اما بسیاری از این کشورها با ارائه راهکارهایی در مقابل این دوگانگی ایستادند. به این مفهوم که از طرفی با توجه به رشد تکنولوژی راه آن را باز نگه داشتند و در مقابل با مدیریت مشاغلی که زیر چرخ دنده های تکنولوژی گرفتار شده بودند، آن ها را احیا کرده و به بهره وری رساندند. حال باید ببینیم در کشور ما که تکنولوژی بخش زیادی از زندگی را احاطه کرده است، دولت و سایر سیاستگذاران امر چه راهکاری برای مقابله با از بین رفتن مشاغل و صنایع دستی کشور دارند.

بخش اول _ مشاغلی که در معرض تغییراند

آقا رضا خوش پیک یکی از قدیمی ترین مغازه داران راسته خواهرامام خیابان مطهری رشت است. تقریباً همه اهل بازار او را می شناسند و اگر کسی برای تعمیر چرخ خیاطی به دنبال مغازه ای در بازار گشته باشد، حتماً آقا رضا خوش پیک را دیده است. خودش می گوید متولد سال 1306 است و دوره های مختلفی از تاریخ رشت را به چشم دیده است. همیشه ظاهری آراسته دارد و اگر زمستان باشد همراه با کت و شلوار اتو خورده و پیراهن مرتبش یک کلاه نمدی قدیمی هم می پوشد. هیچ وقت درس نخوانده اما نوشتن را کم و بیش می داند و حافظه اش پر است از اشعار خیام و حافظ و شیون فومنی.

می گوید از بچگی در بازار بزرگ شده و سال ها در کار پوشاک بوده است اما بعد از این که مغازهٔ پوشاک فروشی اش را در خیابان شریعتی فروخته، این مغازه را اجاره کرده و به همراه یکی از دوستانش به تعمیر چرخ خیاطی و سایر وسایل برقی و مکانیکی مشغول است. از او می پرسم که آیا شغلش هنوز هم رونق دارد یا نه و او می گوید: "بستگی داره، گاهی هر روز میان و چرخ خیاطی میارن که براشون تعمیر کنیم و گاهی دو هفته کسی نمیاد. ولی در کل شکر خدا، راضی هستیم." شغل آقا رضا هم در حال از بین رفتن است و با افزایش چرخ خیاطی های برقی و پیشرفته دیگر کمتر کسی به فکر استفاده از چرخ های مکانیکی و تعمیر آن هاست.

مغازه کوچک عزیز آقای ۷۹ ساله پر است از چیزهای کوچک و بزرگی که از چسب و واکس، تا تسبیح و جوراب را شامل می شوند. شاید کار و کاسبی عباس آقا وضعیت بدی نداشته باشد اما به نظر می رسد با رشد پرسرعت فروشگاه های زنجیره ای کم کم میزان مراجعه مردم به مغازه های کوچک، از جمله مغازه عباس آقا کم تر شود.

اگر پیاده راه شهرداری را به سمت خیابان شریعتی طی کرده باشید، احتمالاً کبابی عباس ۵۴ ساله را هم دیده اید. کبابی کادوس، که تازگی به دلیل سفر "مستر تیستر" به رشت و بازدید او از کبابی آقا عباس بیشتر شناخته شده است.

کبابی ها و به طور کلی آشپزخانه های سنتی هم از جمله مشاغلی هستند که با توجه گسترش رستوران های پیشرفته و گران قیمت، تا حدود قابل توجهی با عدم اقبال مواجه شده اند. عباس، هنوز مشتری هایش را دارد و کسب وکار شبانه اش رونق بدی ندارد اما چیزی که او هم بر آن واقف است، کاهش استقبال مردم از غذاخوری های این چنینی است. اتفاقی که آینده شغل عباس را به شدت تهدید می کند.

آقا داوود، ۶۰ ساله است. سال ها متخصص پالایشگاه های نفتی جنوب کشور بوده و بعد از سیاست های بومی سازی دولت وقت، به رشت برگشته تا کار و کاسبی ای راه بیندازد.

قهوه خانهٔ آقا داوود اکنون به پاتوقی فرهنگی تبدیل شده که قدیمی های رشت، از معلم و استاد دانشگاه تا روزنامه نویس و سیاست مدار در آن جمع می شوند تا علاوه بر خوردن چایی های آقا داوود، چند ساعتی از وقتشان را با هم بگذرانند. با روی کار آمدن و گسترش کافه ها و میل بیشتر مردم به کافه های جدید، شاید کمی از رونق قهوه خانه ها کاسته شد اما ریشه های این شغل همچنان باقی مانده اند. آقا داوود با خنده می گوید: "اگر بخواهم هر روز به همهٔ بازار چایی بدهم، روزی هزارتا چایی می فروشم اما چایی فروختن به بعضی ها به دردسرش نمی ارزد. چایی های داوود، هنوز همان طعم همیشگی را دارند و همه چیز در قهوه خانهٔ او تلاش می کند تا در مقابل تغییرات سبک زندگی مقاومت کند. مقاومتی که اجازه نمی دهد قهوه خانه او از یاد مردم برود.

علی، ۷۱ سال سن دارد. گالوش فروشی را ۴۰ سال است که آغاز کرده و کارش دیگر رونق چندانی ندارد و او نگران است تا نتواند پشتوانه مالی محکمی برای خانواده اش بسازد.

او معتقد است گسترش تکنولوژی و توسعه زندگی شهری دلیل اصلی کم رونق شدن کار او نیست، بلکه مشکلات اقتصادی مردم باعث شده تا خرید و فروش در بازار کاهش پیدا کند. علی تنها به داشتن درآمدی برای خرید و فروش و گذران زندگی قانع است و مغازهٔ کوچکِ خالی اش، هم خبر از کسادی بازارش می دهد و هم خبر از تهدید امنیت شغلی اش.

بهزاد 38 ساله است. خیابان پاسداران را که سمت میدان فرهنگ بروید، مغازه اش را می بینید و خودش که همیشه در ورودی مغازه می نشیند، شده تیمارگر کفش هایی که صاحبانشان شاید دنیا را با آن ها گشته اند.

می گوید از کارش راضی است و با وجود این که می توانسته در ادارات دولتی مشغول به کار شود، ترجیح داده که شغلش را خودش بسازد. سال ها ساعت ساز بوده و بعد از این که رونق ساعت از دست مردم افتاده، کفاشی را شروع کرده است. از او می پرسم که آیا مردم مثل سابق تمایلی به تعمیر کفش هایشان دارند یا نه، و بهزاد در جوابم می گوید: چون مغازه من در منطقه ای از شهر است که وضعیت اقتصادی مردم چندان مساعد نیست، مردم هنوز ترجیح می دهند که کفش هایشان را یکی دوباری تعمیر کنند و کار و کاسبی ما هم اوضاع بدی ندارد اما خب در کل با تغییر سبک زندگی مردم دیگر جنس استفاده شده را تعمیر نمی کنند و ترجیح می دهند به جای تعمیر کردن کفش های نو بخرند. بهزاد پشت چرخ کارش مشغول است و هربار که دست از کار می کشد ما را نوشیدن چایی هایش دعوت می کند. چایی هایی که به قول خودش "خوردن دارند" چرا که حاصل خستگی کارند.

بخش دوم _ مشاغل فراموش شده

بختیار، نزدیک به ۸۰ سال سن دارد و به گواه خودش ۶۰ سال است که به لحاف دوزی مشغول است. از کهنه کارترین کسبه های بازار لنگرود است و تنها از راه این حرفه امرار معاش می کند. بختیار می گوید: تمایل مردم به این صنعت خیلی کمتر از سال های پیش شده است و لحاف دیگر کم کم دارد متعلق به خاطره ها می شود. در توضیح علت این اتفاق، صنعتی شدن کالاهای مشابهی مانند پتو را دخیل می داند و می گوید: "با آمدن پتوهای صنعتی دیگر چه کسی می آید از من لحاف بخرد؟" او پای درآمدش از این شغل را هم به میان می کشد. بختیار درآمد لحاف دوزی را بخور نمیر می داند و می گوید: "الان این طور شده که یک روز مشتری داریم و دیگر نداریم تا ده روز بعد." حال باید دید، که لحاف دوزی تا چند سال دیگر می تواند کفاف هزینه های زندگی بختیار و خانواده اش را بدهد یا نه!

رحمان ۵۸ ساله است و در کنار جاروسازی که شغل اصلی اوست، کشاورزی هم می کند.

مغازه کوچک او در لنگرود، بیست سالی می شود که محل تولید و عرضه جاروهای دست ساز است و اکنون رحمان از در خطر بودن این صنعت دستی نگران است. او می گوید: تمایل جوانان به سمت صنایع دستی خیلی کمتر از قبل شده و حتی پسر خود من هم حاضر نیست این شغل را یاد بگیرد. زندگی ماشینی شهری، دیگر کمتر به وسایل دست ساز نیاز پیدا می کند و جاروهای آقا رحمان هم از داستان عدم نیاز جدا نیستند.

فرامرز ۵9 ساله است. شاید اگر خیال پیاده روی در کوچه پس کوچه های بازار به سرتان زده باشد، مغازهٔ فرامرز را دیده باشید.

طبیعتاً بیست سال قبل که هنوز بسیاری از شهرها و روستاهای ایران گازرسانی نشده بود و مردم برای تأمین انرژی هنوز از نفت و ذغال استفاده می کردند، کار او رونق بیشتری داشته است. اما امروزه مردم یا از سوخت های فسیلی استفاده نمی کنند یا اگر این سوخت ها جایی کاربرد داشته باشند آن قدر محدود هستند که عملاً به چشم نمی آید. شاید برای شغل او نتوان هیچ جایگزینی پیدا کرد و تا چند سال دیگر شاید دیگر کسی نداند روزگاری شغلی به نام ذغال فروشی وجود داشته است.

خراطی آقا حسن، قدیمی ترین خراطی خیابان پیرسرا و شاید قدیمی ترین خراطی رشت است. کار او ساختن سازه هایی چوبی، از قبیل میز، صندلی و ابزارآلات چوبی است اما به گفته خودش قبل ترها که زندگی کمتر صنعتی شده بود، در کار ساختن مبلمان و تخت خواب هم فعال بوده است.

حسن 75 ساله است و هر وقت که از مقابل مغازه اش بگذری، با عینک بزرگ سیاهش مشغول برش و ظریف کاری بر روی سازهای چوبی است. با پیشرفت صنعت چوب و افزایش تولید مبل ها و تخت خواب های کارخانه ای، مردم دیگر کمتر برای رفع نیازهایشان به خراطی ها رجوع می کنند. با توجه به سن حسن آقا، شاید شغل او هم آخرین سال های حیاتش را طی کند و پس از او دیگر نه خراطی به مفهوم الانش باقی باشد و نه مردم دیگر برای ظریف کاری خانه ها به سراغ خراط بروند.

حسین 35 ساله است. در سراسر خیابان پیرسرای رشت از هرکسی نشانی مغازه حسین آهنگر را بپرسی تو را به در مغازه اش می برد. می گوید هفده سال است که مشغول آهنگری است و اولین حقوقش برمی گردد به دوران نوجوانی اش که روزی صد تومان مزد می گرفت.

در مغازه اش همه نوع ابزاری به چشم می خورد، از چاقو و تیغهٔ وسایل برقی تا ابزار کشاورزی و خراطی. می گوید کارش در گیلان تک است و بخش زیادی از مشتری هایش از استان های مجاور هم به او سفارش کار می دهند. از او وضعیت شغلش را می پرسم و او می گوید: "از درآمدم راضی ام اما چیزی که من را نگران می کند از دست رفتن این شغل بعد از بازنشستگی من است" گویا در گیلان بازمانده افرادی که به آهنگری مشغول هستند زیر پنج نفر است که همه هم عموماً کهنسالند و دیگر توانایی کار ندارند. حسین نگران است که با صنعتی شدن تولید ابزار آلات، کار و هنر او هم فراموش شود. خصوصاً این که دیگر در میان نسل جوان کسی تمایلی برای ورود به این قبیل کارها ندارد. و در آخر این که با پیشرفت تکنولوژی و صنعت شاید حسین آخرین کسی باشد که در کارگاه شخصی اش آهنگری می کند.

سازمان میراث فرهنگی و سازمان تأمین اجتماعی در کجای این معادله اند؟ حال، با وجود چنین شرایطی که بسیاری از مشاغل موروثی در آستانه از بین رفتن اند، باید ببینیم نهادهای دولتی چه سازوکاری برای مقابله با این آسیب به کار گرفته اند. آن طور که از صحبت خود این شاغلان پیداست، سازمان میراث فرهنگی اقداماتی در جهت حمایت از این مشاغل انجام داده است اما این اقدامات هرچند هم عملی، کمکی به حفظ و احیای این مشاغل نکرده است و سازمان تأمین اجتماعی هم اگرچه بخشی از بودجه خود را به حمایت از آنها اختصاص داده است، اما عملاً حاشیه شغلی و اقتصادی امنی برای این مشاغل ایجاد نشده است. آیا زور تکنولوژی بر مشاغل موروثی غلبه خواهد کرد یا دولت با ارائه سازوکاری اساسی مانع این اتفاق خواهد شد؟!
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code