| شنبه، 01 اردیبهشت 1403
نگاه ایران: دو کتاب جدید از سوی انتشارات «دوات معاصر» منتشر شد. «گزارش روزانه ی خورشید» عنوان یک شعر بلند از «صدیقه سالاری» است که توسط انتشارات دوات معاصر در سال 1397 به قیمت 10000تومان منتشر شد. سالاری از جمله شاعران جیرفتی است که پیشتر یک مجموعه شعر به نام «جهان به گرده ی ماهی» منتشر کرده بود. این کتاب از یک شعر بلند 128 صفحه ای تشکیل شده است که در آن شاعر با استفاده از تخیل، تصویرسازی های بکر و فرم گرایی مسیری پر فراز و نشیب را در مقابل مخاطب قرار می دهد. بخشی از شعر او را از نظر می گذرانید: من دریاچه­ی نمک را در ردپایت می­دیدم دریاچه­یِ نمکِ روی زخمت؛ خرگوشی رها شده از قلب من بود وقتی ابر در ابر، پاره سنگ بر می­داشت آسمان احتمالِ رنجی عظیم بود وقتی درختان برهنه می­شدند احتمالِ رنجی عظیم بود وقتی زخم را نمک سود می­کردند      احتمالِ رنجی عظیم بود وقتی بندر را نمک سود کردند          احتمالِ رنجی عظیم بود وقتی خون را نمک سود کردند         احتمالِ رنجی عظیم بود در سپیدیِ بالِ کبوتر همه چیز نمک سود شد -من زخم را در قلبم تکرار کردم -من در رهایی پرندگان، دستانم را سپید از سبز خواستم سپید از تو خواستم کسی در چهره­ی فرش، هزار نهضتِ جنگل می­بیند کسی در آیینه کاری، حروفِ غم به کار می­برد استیلایِ چشمانِ عقاب را به کار می­برد کسی دهانش را دوخته به پاییز کسی چشمانش را دوخته به پاییز (بینِ رمه­ها، پاییز افتاده بود) کسی در بطن، الهه­های آب و آتش دیده است کسی از تمام انقلاب­ها باید گذر کند برای به دنیا آمدن کسی بهار را با دستانِ تو اشتباه گرفته و به دوستی فشرده و به شادی فشرده همچنین «زندگی چنین است» عنوان مجموعه داستانی از «فرهاد دهقان» است که توسط انتشارات دوات معاصر در سال 1397 به قیمت 8000تومان منتشر شد. دهقان از جمله نویسندگان جنوبی ساکن بندرعباس است. داستان «زندگی چنین است» بلندترین داستان این مجموعه به شمار می رود که نویسنده در آن از لحن و ساختار زبان تاجیکی بهره برده است و... بخشی از این داستان را از نظر می گذرانید: نازنین اما دختری بود که یک روز از راه اینترنت به من پیام داده بود که می خواهم با شما شناس شوم. من نخست باور نکرده با خود اندیشیده بودم که شاید کلکی در کار است. ولی هنگامی که جلوتر رفتم و پیام های او را پاسخ دادم، دریافتم که دختر بسیار راستگو و خوبی است. از من تلفن خواست که زنگ بزند و همان دم، زنگ زد. این بود که من نیز از او شماره گرفتم و چند بار خودم از ایران با او تماس گرفتم. همچنین چون روی هم رفته امسال برنامه رهنوردی (سفر) به تاجیکستان را داشتم، اینک کار به اینجا رسیده است که اکنون من در خانه¬ی آنها هستم. نازنین آن زمان در کولاب بود، و روزهای آخر دانشجویی خود را می گذراند در رشته ی پرستاری. ولی پس از آن به چکالوسک پیش خانواده اش بازگشت. به هر روی دیشب که در آشپزخانه نزد او بودم، نازنین چگونگی آشنایی خودش با من را این گونه برایم بازگو کرد.

به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code