| جمعه، 31 فروردین 1403
به بهانه‌ی افتتاح گالری «الهی» در رشت؛ مرکز استانی که هنرمندانش از بنیان‌گذاران نقاشی معاصر ایران هستند؛
       کد خبر: 157959
نگاه ایران/سایه چوبچیان گیلان و گیلان زمین با آنکه در زمینه هنر معاصر ایران سابقه ای سرآمد و درخشان دارد، اما هنرمندانش در این شهر یتیم مانده اند. حرکت های کم رنگ و ضعیف در زمینه هنرهای تجسمی از جانب ارگان های دولتی (به بهانه پر کردن چارت اداری و جشنواره های فرمایشی و یا عرض اندام کردن کارمندان برای مسئولین و...) و بخش خصوصی نه تن ها تاثیری در فراگیری و شناخته شدن هنر و هنرمندان این خطه نداشته (فروش آثار و اقتصاد در هنر به کنار)، بلکه سبب سرخوردگی بسیاری از هنرمندان نیز شده. منظور از یتیم بودن در این مورد خاص دو مطلب است: ۱- عدم حمایت ارگان های دولتی از هنرمندان و هنر دوستان، چه در زمینه سرمایه گذاری و اختصاص بودجه و فضا، چه ازنظر حمایت از بخش خصوصی که البته این معضل خوشبختانه یا متاسفانه مختص گیلان نیست و هر جا که برویم کم وبیش آسمان همین رنگ است. ۲- کم بود تعداد گالری حرفه ای (به لحاظ فروش) در این منطقه نسبت به پتانسیل خوبی که دارد و ناشی بودن گالری دار ها گا ها «که موجب تاسف است. از کلمه ناشی استفاده کردم زیرا گالری دار ها عمدتا یا در زمینه فروش دسترسی به آن طبقات اجتماعی خاص را ندارند که در این بلبشوی اقتصادی توان خرید آثار هنری را داشته باشند و به همین دلیل مواجب گالری خود را از اجاره شبی فلان تومان و... تامین می کنند و هیچ فروش آثار را به خود تحمیل نمی کنند و یا به آن طبقه خاص دسترسی دارند اما در شناخت و معرفی آثار هنرمندان واقعی مهجور مانده اند و با حمایت از هنرمندان مسن آماتور، تیشه به ریشه خود و هنرمندان حرفه ای و همه اهداف والایشان می زنند. در نتیجه عده ای از هنرمندان که به صورت فردی هنر خود را طی سالیان در سطوح بالاتری ارائه داده اند فاصله می گیرند از گالری های شهر! و گالری دار هم نباید امید به فروش آثار آماتور به کلکتورهای حرفه ای را داشته باشد. آن می شود که در بهترین حالت هنرمندان آماتور آثار خود را به خریداران آماتور می فروشند، البته این هم به نوبه خود خوب است و جای امیدواری. اما باز هم وضعیت تغییری نمی کند هنرمندان گیلانی در گیلان زمین نا شناس و در خارج از این منطقه زبانزداند! حال برویم سراغ تاثیری که این احوال بر هنرمندان می گذارد. من این آسیب ها را در چهار گروه دسته بندی کرده ام. عده ای تبدیل شده اند به هنرپیشگان همه کاره که هر جا سفره ای پهن باشد و نمایشگاهی برقرار و اسپانسری در کار و پوس تر و کاتالوگ مجانی، تابلویی زیر بغل زده با ژست های نخ نمای خود حضور به هم می رسانند، نه اینکه قصد زیر سوال بردن این جماعت باشد منظور آن است که بی مهری ها سبب چنین دگردیسی ای شده است. برخی دیگر نیز کلا عطایش را به لقایش بخشیده اند و قید فعالیت هنری در این شهر را زده اند و در تهران و جاهای دیگر فعالیت می کنند و گا ها» چنان مورد آزار و اذیت هنرمند نماهای همشهریشان قرار می گیرند که دست از شناسنامه و محل تولد خود می شویند و منکر گیلانی بودن خودند. و بعضی در برزخ مانده اند و با وسواس و گاهی با اصرار این وآن در برخی از رویدادهای هنری شهر شرکت می کنند و هر بار به خود می گویند این آخرین بار است. و اما آخرین گروه و مهم ترین آن ها، نسلی که طی ده سال گذشته پا به عرصه هنر نهاده اند و هنرمندانی درخشان هستند که در تهران و عرصه های بین المللی به سختی جای خود را بازکرده اند و برای بقا تلاش می کنند و در این بازار مکاره ای که به راه افتاده به حاشیه رانده می شوند. حال اینکه اینان میراث داران ضیاءپور، محصص ها، آغداشلو، محجوبی و لاشائی ها هستند و به لطف آن هاست که گیلآن هم چنان سر زبان هاست و البته مایه شرمساری اهالی هنر این خطه که قدردانشان نیستند. هنرمندانی چون مریم عاشوری، مریم اشکانیان، نداغیوری، منیرصحت، مهدی شریف زارع، سلاله عبدل پناه، حامد قلی زاده و پژمان صفرنژاد و...! هر بار کسی بیادگذشته درخشان و آن «غرور بخصوص» زبانزد سعی در انجام کاری می کند نیمه راه به هر دلیل یا از هدف اولیه منحرف می شود یا به هزاران دلیل نمی شود که به شود. از حال خراب اهالی هنر که گفتیم از فعالیت گالری ها هم بگوییم. جای بسی شادی و سرور است که طی یک سال اخیر گالری او که مدتی است دست از فعالیت خود کشیده باز در صحنه حاضرشده، با احتساب اینکه نیمی از فضای گالری سابق آب رفته و به رستوران تبدیل شده. با آن که مدیر گالری آقای منتظری رودبارکی سنگ بنای دانشگاه هنر گیلان را گذارده و حق بسیاری بر گردن نسل جدید هنرمندان گیلانی دارد، خبری از آن آرمان گرایی سابق که نیست هیچ، به قولی آرمان هایش به رستوران گالری ختم شده! باید از او بپرسیم کی خواب ِکی بیدار؟! البته که گالری پویا را هم نمی توان از قلم انداخت این گالری قدیمی ترین گالری خصوصی رشت است که همچنان به بقای خود ادامه می دهد و به خاطر حضور معلمی شیرین چون سیاوش یحیی زاده، طی سالیان مأمن هنرمندان و هنرجویان و هنر دوستان بوده است و با همه زیاد و کم (به زعم اندیشه های رادیکال در چیستی و چگونگی هنر و باید هایش و سعی دوباره و دوباره و دوباره در کالبدشکافی هنر و هنرمند و مارکس و هگل و هایدگرو هابرماس و با نگاهی جامعه باور برای خواص و عوام) کورسویی همواره روشن بوده و هست چه برای نسل قدیم چه نسل جدید. گالری مارلیک هم که وابسته به وزارت ارشاد اسلامی است و هر از گاهی جشنواره ای برگزار می کند و هر از گاهی دوسالانه ای به قول دولتمردان در حد توان استان (نمی دانم چرا این واژه در حد توان استان همیشه در پایین ترین سطح مصادره به مطلوب می شود! حد توان استان گیلان واقعا آن قدر پایین است؟) و هر از گاهی نمایشگاهی از همه اقشار هنرجو، هنرمند و هنرپیشه و با آنکه فضای بسیار مناسبی دارد آن چنان که باید تاثیر گزار نبوده است. گالری کوچه باغ را فراموش نکنیم که با همه تلاش های خرد و کلان خانم عارف نیا باز هم نتوانست آن گونه که شایسته هنرمندان این خطه است عمل کند. جدای مسیر دور و دراز آن نسبت به شهرهای رشت و انزلی، که خود عاملی شده برای عدم استقبال و حضور هنرمندان. ناآشنایی گالری دار با پیچیدگی های این حرفه و عدم وجود دانش کافی در زمینه هنر و انتخاب هنرمندان سبب می شود که هر از گاهی این گالری پایگاهی شود برای آنانی که در زمینه هنرهای تجسمی فقط خودشان خودشان را جدی می گیرند! البته باید یادآوری کنم نمایشگاه های خوبی هم در این گالری شکل گرفته اند که شایسته تقدیر است و جسته وگریخته شاهد حضور هنرمندان فعال و به نامی از اقصا نقاط ایران هستیم که موجب دلگرمی اهالی هنر می شود و از این منظر گالری کوچه باغ گوی سبقت را از گالری هایی پر سابقه ای چون پویا که همیشه رنگ نمایشگاه هایش پاسخگوی یک سلیقه و نگاه خاص است و گالری مارلیک که با همه زرق وبرقش مکانی ست برای خالی نبودن عریضه از جانب وزارت ارشاد، گوی سبقت را ربوده است. بماند که درفروش آثار، رفتار حرفه ای مثل گرافیک و تبلیغات خوب معمولاً خبری نیست. کمبود یک کار شناس خوب در این گالری بشدت حس می شود. یکی دیگر از افتخارات گیلانیان خانه فرهنگ گیلان است که اولین ارگان فرهنگی مردم نهاد کشور است. متولیان این خانه با ایجاد گروه های مجزا در زمینه تجسمی، موسیقی، داستان نویسی، فرهنگ گیلکی و... در راستای ارتقاء فرهنگ و هنر گیلان تلاش می کنند و گاه گداری نمایشگاهی از هنرمندان ریزودرشت استان برگزار می کنند. به رغم همه این زحمات، گروه تجسمی خانه فرهنگ به خاطر نگاه خودی ناخودی اعضاء که نزدیک به دودهه از تأسیس آن می گذرد همچنان اب تر مانده است. آنچه این روز ها سبب دلگرمی شد خبر گشایش گالری الهی با لهجه تهرونی است (بیشتر بخوانید) که جنب وجوشی را برانگیخته و چه بسیار هم خوب برای استانی به این بزرگی با این ظرفیت بالای هنری و آن تعداد کم گالری. این قدم را از جانب خانم حکیم الهی به فال نیک می گیریم. اما همان گونه که حبیب الله آیت اللهی در مقدمه کتاب شیوه های مختلف نقد هنری می گوید «نقد امربه معروف و نهی از منکر است» ازاین رو چندخطی به شما می نویسم که هنوز در مسیر شروع، قدم های اول را برمی دارید و ما هم خواهان ترقی شما هستیم به خاطر آن غرور به خصوص رشتی ها! در هفته گذشته چشممان به جمال بنرهایی روشن شد که برای اولین بار افتتاح یک گالری را تبلیغ می کردند و شیرین تر از آن پیام آقای محجوبی عزیز به مناسبت افتتاح گالری الهی در رشت و شگفت تر اسامی نام آشنایی چون حسین محجوبی و ایران درودی و محمود زنده رودی به چشم می خوردند و در مقدمه ای که توسط مدیر گالری نوشته شده بود سخن از شأنی بود که به واسطه روابط اجتماعی به اثر اعطا می شود. تا اینجای کار که همه چیز عالی بماند که نقص هایی هم بود مثل غلط های املایی و نبود آدرس در برخی از نسخه های چاپی و ضعیف بودن گرافیک مجموعه اما در مقابل اصل عمل با احتساب این که اولین قدم بود قابل چشم پوشی. روز افتتاحیه نمایشگاه یک از هزاران به اتفاق جمعی از دوستان به گالری رفتیم فضایی نسبتاً مناسب با استقبالی کم وبیش خوب از جانب میزبانان نسبت به بازدیدکنندگان. اما در انتخاب هنرمندان هیچ گونه معیار و هدفی مشخص نبود (چیزی که مشخص بود فرمایشی بودن نقاشان بود که گویی توسط کیوری تر (نمایشگاه گردان) محترم از روی لیستی بدون شناخت انتخاب شده بودند. گویی تنها برای اینکه افتتاحیه ای بگیرند از هر جا که توانسته بودند آثاری را جمع آوری نموده بودند، که خوب این اتفاق در گالری هایی که گالری دار گیلانی نیست رخ می دهد (مثل کوچه باغ)، نه اینکه امری طبیعی باشد (با یک سرچ ساده در گوگل می توان اسامی هنرمندان مختلف گیلانی را پیدا کرد و البته رزومه آن ها را)، درواقع گالری و نگارخانه خود یک رسانه و مدیا است که باید در برگزاری درست نمایشگاه ها دقتی بسیار خرج کند تا جامعه باهنر واقعی و فاخر روبرو گردد نه اینکه از هر گوشه ای نوایی ناموزون شنیده شود. ناگفته نماند که رزومه هایی که در کاتالوگ چاپ شده بودند خود گویای سره از ناسره بود و نیازمند کمی مطالعه برای انتخاب دقیق تر. این مسئله را که به کناری بگذاریم نحوه ی چیدمان آثار بسیار ضعیف بود. اصولاً کارهایی که اندازه بزرگی دارند را در فضای بزرگ تر قرار می دهند تا مخاطب با طیب خاطر و از فاصله مناسب اثر را تماشا کند و آثار با اندازه های کوچک را در فضاهای بسته تر تا مخاطب از نزدیک جزییات اثر را بررسی کند. دراین باره به گالری دار ها نمی توان خرده گرفت چون این وظیفه کیوریتور مجموعه بود. نکته دیگر هدف خانم حکیم الهی بود در ایجاد ارتباط چهره به چهره میان هنرمند و مخاطب بود که جای بسی تعجب بود که ایشان حتی آرتیست هایی که از آنان کار گرفته شده بود را نمی شناختند! اما قسمت هیجان انگیز این نمایشگاه حضور مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به اتفاق معاونت هنری ارشاد و همچنین آقای فیاض زاهد فعال سیاسی و استاد دانشگاه و آقای شکریه از اعضای شورای شهر رشت و رئیس اتاق اصناف که به نوبه خود امری نادر بود. البته! فقط حضور فیزیکی برای عکس گرفتن و چند جمله قصار گفتن! نه کمک عملی در جهت گسترش فرهنگ خرید آثار... دست مریزاد به خانم الهی که این جمعیت را برای اولین بار در افتتاحیه یک نمایشگاه نقاشی آن هم در یک گالری خصوصی گرد هم آورد. البته باید خاطرنشان کنم که این آقایان هرکدام به قدر کفایت حضار را مستفیض کردند، از وعد ها و سخن هایی که مد امروز سیاست مداران است (مانند بحران آب). بعضی از آن ها هم که چهره اپوزیسیون به خود می گیرند در سایه سار دولت و حکومت می آرامند جز حرف قدم از قدم برنداشتند. و آن قدم چه می توانست باشد؟ خرید تابلو و ایجاد این فرهنگ در طبقه اجتماعی خودشان، که خوب در این مورد باید گله کرد از عدم آگاهی دولت مردان ما از واقعیت های موجود فضای هنری. کاش یکی از این آقایان به افتتاحیه یک نمایشگاه نقاشی دریکی از گالری های معتبر تهران رفته بود تا آن قدر ها هم ذوق زده نمی شدند از اتفاقی مشابه آن و گاهی بهتر از آن توسط دیگر گالری ها رخ داده بود و آن ها حضور نداشتند. و خلاصه برویم سر اصل داستان که سبب شد من این متن را بنویسم و آن نکاتی که می خواهم خواهرانه به شما خاطرنشان کنم. خانم الهی عزیز گیلان سرزمین بنیان گذاران نقاشی معاصر ایران است درست که در خود استان آن گونه که باید به هنر و هنرمندانشان ارج نمی نهند، از شما به عنوان یک هنرمند و گالری دار انتظار می رود لااقل گامی فرا تر در این زمینه بگذارید با انتخاب های درست. اولین و مهم ترین آن ها که با وسواس زیادی باید صورت می گرفت انتخاب کیوریتور مناسب بود. آقای فاروق مظلومی را تا شب افتتاحیه نمی شناختم، نخست که لب به سخن گشود و از کتاب هایی که خوانده بود وام گرفت در صحبت؛ لبخندی به لبانم نشست اما بعدازآن سخنانی به زبان آورد که به هیچ رو شایسته گیلانیان نبود. وقتی شما درجایی با این پیشینه قوی اقدام به برگزاری نمایشگاه و افتتاح گالری می کنید باید راجع به گذشته و حال آن مطالعه کنید. ایشان فرمودند «من توقع داشتم بیشتر منظره ببینم در میان نقاشی ها نه آثار مدرن» آقای مظلومی، ضیاپور را می شناسید؟ محصص ها را چه طور آیدین را که حتماً می شناسید! حسین زنده رودی را چه؟ پاکباز را؟؟! تمامی اهالی هنر ایران با این اسامی آشنا هستند. بد تر از همه اینکه ایشان به عنوان کیوریتور مجموعه برای جبران اشتباهش در چیدمان آثار با سخنانی لفاظانه سعی در دلجویی بعضی هنرمندان داشت. البته ایشان درجایی خودشان گفته اند: (همچنان معتقدم ما کیوریتور و استیتمنت نویس نداریم.) خیلی کنجکاو شدم این آقای از بهترین های تهران را بیشتر بشناسم سرچ غلیظی انجام دادم که موجب شد این امر بر من روشن گردد که کیوریتور مشهور ما از اعماق معدن با نوشتن کتاب پرسپکتیو برای دانشجویان هنر به واسطه GPS سر از ادبیات درآورده اند سپس که به قول خودشان در ادبیات راه به جایی نبردند به واسطه آشنایی با برخی اسامی بزرگ در هنر به سراغ نقد و کیوریتوری رفته اند و جالب تر اینکه خودش هم به سخنان خودش توجهی نمی نمایند! آقای مظلومی در کشور ما نه تن ها برای بوق زدن بلکه برای نقدنویسی و کیوریتوری نیز باید مجوز صادر شود. خلاصه کلام خانم الهی، گیلانیان را باید بهتر بشناسید تا هنرشان را به مردم بشناسانید. بهتر نبود از کیوریتور بنام تری استفاده می کردید برای رسیدن اهدافتان در رشت؟ منتقد ها و نویسندگان ادبیات تجسمی گیلانی را می شناسید؟ امیر سقراطی، امین شاهد، سیامک دل زنده و بسیاری دیگر... به نام تر از آن آقا نبودند؟ و مطمئناً با روی گشاده از شما استقبال می کردند. دلخور نشوید از ما زیرا که رنج دیده ماییم. نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم، درست که ما در این خطه در این زمینه خیلی فقیریم اما در کانون هنر ایران یعنی تهران خیلی از ما سری میان سروران داریم. در حد و اندازه ای که لیاقتش را داریم ظاهر شوید نه در وسع کم استانمان. نگاه ایران: انتشار اخبار و یادداشت های دریافتی به معنای تائید محتوای آن نیست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر می شود.