| شنبه، 01 اردیبهشت 1403
[caption id="attachment_9533" align="alignright" width="150"]کوروش مهیار کوروش مهیار[/caption] انسان تنها موجودی است که می داند از پس دهه ها کار و خرج جوانی؛ پیر می شود. به کهتری می رسد و آنگاه از لحاظ جسمی تمام می شود. بی هیچ استثنایی که خداوند برای موجودات زنده مقرر کرده است. انسان هر روز را که می گذراند اینجا هم در یک پارادوکس منطقی؛ یک روزازعمراو کم و یک روز به سن او اضافه می شود!. در هر عرصه اجتماعی که باشد و با هر توان و قدرت که باشد. با هر حرص و آز ویا بخشش و گذشت که باشد. هر پندار خیر و شر، خود خواهی، عصبیت، و یا مهربان و نیک خو، بتدریج و یا با سرعت به سمت کهن سالی و آغاز دورانی که بازنشستگی اش گویند؛ گام بر می دارد. این را می داند چون در پیرامون خود بسیار از سپید مویان، عصا بدستان، و از پا افتادگان را نقدجوانی را در عرصه خدمانتی گذرانده اند؛ می بیند. این را می داند زیرا که از جوانی و، پهلوانی غرور و بزرگی گذشتهِ پیران بی خبر نیست. اما تعجب اینجاست که چگونه با جادوی نسیان و یا بی خیالی به این پایان دهشتناک و یا برعکس زیبا را برای خود نمی بیند. برخی در این دوره کوتاهِ چند دهه زنده مانی بر زمین؛ چون برق و باد گذرنده برای انباشت اشیا یعنی پول و حساب های بانکی و همه ملزومات ظاهری اشیا به هر وسیله دست می یازد. با قدرت پنهانی که در وسیله معامله ای بنام پول وجود دارد چگونه برای ظاهر پوشالی خود اگر جو قدرتی کوتاه مدت او را گرفته باشد؛ این قدرت وحشتناک اجتماعی را به نفع خود و گروه وابسته چه اقوام و چه همراهان خویش به شیطنتی خواهان می شود. این عده معدود زیبایی طربناک بهار و گرمای دلچسب تابستان و گام بر برگهای زرد پاییز و رقص برف در زمستان و دوستی با همه عزیزان خانواده و جامعه انسانی را آلوده نیات خود پسندانه و غرور عبث می کند. او بسرعت و بی هیچ استثنایی به همان ایستگاه دیگر کهنسالان و بازنشستگانی می رسد که باید ریاست و قدرت کوتاه چند دهه خود را واگذارد خواهد رسید و با این همه جز سلامی و کوتاه پرسشی و گذشتن از کنار آن ها بدرون طوفان های زندگی فردی خود نمی پوید. قشر دیگر از پایان یافته گان سال ها تلاش انسانی وحلالشان که به سالمند یشان رسانده اما با وجدان خود که تنها صدای خداوند است آسوده اند و انتظار تکریم و احترام از هر سوی بخصوص از مسئولین جوانی که جای پای ایشان می گذارند بی جا نیست. چه مرد وچه زن با هر وضعیت کنونی کنار ما عصاره تجربه عمری زندگی، کتاب قطوری برای مطالعه، رازهای نا گفته ای برای نیوشیدن چکامه برای دیدن، و آینه عبرتی برای ادامه زندگی فرد فرد ما است. نگارنده آرزو می کند ودرواقع هم شایسته است بازنشستگان فهیم و با شخصیت گیلانی دوران سالمندی خوب و انسانی و بی دغدغه ای را با خاطری جمع و نیک بختانه همراه با آسایش جسمی و فکری داشته باشند. این می سر نمی شود مگر با احترام و همگرایی خانواده و اطرافیان و نزدیکان؛ بخصوص مسئولین مربوطه که با هر وسیله مادی مناسب و در خورشان و نیاز ایشان و فوق برنامه های خاص معنوی و شادکامانه؛ متواضعانه و بدور از هیچ منتی برایشان فراهم آورند. چرا که بازنشستگان امروز قوی انسانهای عرصه کار دیروزبوده اند و گاه استراحت و آرامش بی دغدغشان فرا رسیده است. دایره عزیزان ایشان شامل نسل های جدید فرزند و نوه و نتیجه زیاد تر و مخارجی بیش ا ززمان گذشته و به هنگام جوانی و کار کردنشان دارند. مسئولین باید بدانند که خود روزی بی هیچ استثنا به دوران سالمندی و باز نشستگی از خدمات می رسند. آری بی هیچ شکی همه کسانی که امروز بر مسند مسئولیت و کار استند به دوران بازنشستگی و سالمندی و جمعیت و سفره بزرگتری در زندگی خود خواهندرسید. چه بهتر که به تجربه کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه با همه توان این دوران را برای همه این قشر آسان و لذت بخش کنند. بی هیچ استثنایی پاداش و معوقه و امکانات بر حق رفاهی و تفریحی و سلامتیشان را بی هیچ منت و معطلی عودت دهند که گفته اند این قشر برکت هر جامعه ای می تواند که باشد. با آرزوی سلامتی و گرمای سرشار از مهر در خانواده هایشان؛ سعه صدر و همگامی و تعامل در خواسته های برحقشان عملی دوجانبه مسئولین و قشر مسئولیت به پایان برده است. با امید شادی در این دوره خاص و پر بار زندگی ««برزگری سپید مویم سرشار از داستان هایی شورانگیز و چیستان های شگفت آور آنچه اندوخته ام ارزانی شما باد آه ای آرامش دلپذیر»»  
به اشتراک بگذارید:

نگاه شما:

security code